English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
organism ترکیب موجود زنده
organisms ترکیب موجود زنده
Other Matches
polymorph عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
wight موجود زنده
biogenic موجد موجود زنده
being موجود زنده شخصیت
vivisect موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
taxis واکنش موجود زنده در برابرگرایش
hydrotaxis واکنش موجود زنده نسبت به اب
symbiont موجود زنده اجتمای یا همزی
biont واحد مستقل موجود زنده سلول
abiogenesis ایجاد موجود زنده از موادبی جان
gamodeme نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
metabolisms تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
transmigration حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
proprioceptive تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
aquatic organism زیوسته ابزی موجود زنده ابزی
intrinsic energy انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
vivisection زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional زنده شکافی تشریح جانور زنده
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
harmonic motion اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
isomer جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomerous جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
composition ترکیب یکان ترکیب رزمی
compositions ترکیب یکان ترکیب رزمی
quickest زنده
quick زنده
lived زنده
vivid زنده
quicker زنده
plaster of Paris گچ زنده
cheerful <adj.> زنده دل
life full سر زنده
live bearing زنده زا
lighthearted زنده دل
livelier زنده
liveliest زنده
biotic زنده
animate زنده
animates زنده
live زنده
above ground زنده
alacritous زنده
freshest زنده
fresh- زنده
fresh زنده
coiner زنده
biogen زنده زا
viviparous زنده زا
vivific زنده
skylarker زنده دل
live :زنده
full of life سر زنده
dapper زنده دل
cheerful <adj.> دل زنده
genial <adj.> دل زنده
dashing زنده دل
lively زنده
living زنده
alive زنده
lively <adj.> دل زنده
lived :زنده
lives موجود
entity موجود
life موجود
to the fore موجود
entities موجود
available موجود
bound موجود
handy موجود
handiest موجود
handier موجود
existing موجود
stocked موجود
stock موجود
disposal موجود
on hand موجود
inesse موجود
going موجود
in store موجود
extant موجود
existent موجود
ground ball توپ زنده
live ball توپ زنده
lived زنده کردن
gamesome زنده روح
activities زنده دلی
lived زنده بودن
activity زنده دلی
he suffered at the stake زنده سوخته شد
he suffered at the stake او را زنده سوزاندند
wakes شب زنده داری
protoplast واحدجرم زنده
quick clay بتن زنده
viable زنده ماندنی
good توپ زنده
wakeful شب زنده دار
quick ening زنده کننده
quick lime اهک زنده
verve زنده دلی
waked شب زنده داری
live زنده کردن
macroconsumer زنده خوار
biopsy زنده بینی
calcined lime اهک زنده
spiritous فعال زنده
spirituelle بشاش سر زنده
to recover to life زنده کردن
to restor to life زنده کردن
to restorative to life زنده کردن
to see the sun زنده بودن
call back to life زنده کردن
biophage زنده خوار
reviviscence زنده سازی
resusctate زنده کردن
survivor شخص زنده
live زنده بودن
restoration to life زنده سازی
anabiosis زنده سازی
bioderm لایه زنده
restore to life زنده کردن
biogenic زنده زایی
resurge زنده شدن
resuscitator زنده کننده
biomass توده زنده
to bring to life زنده کردن
survives زنده ماندن
revived زنده شدن
revives زنده شدن
liveliness زنده دلی
living environment محیط زنده
living organisms موجودات زنده
living polymer بسپار زنده
living soil خاک زنده
long little زنده باد
long live زنده باد
lucubration شب زنده داری
live steam بخار زنده
resurrect زنده کردن
survived زنده ماندن
surviving زنده ماندن
survive زنده ماندن
liven زنده شدن
live load بار زنده
revive زنده شدن
resurrects زنده کردن
resurrecting زنده کردن
resurrected زنده کردن
resuscitating زنده کردن
resuscitates زنده کردن
pernoctation شب زنده داری
to call back to life زنده کردن
night waking شب زنده داری
wakefulness شب زنده داری
protoplasm جرم زنده
playable توپ زنده
inter vivos در میان زنده ها
in vivo بافت زنده
vigil شب زنده داری
vigils شب زنده داری
irresuscitable زنده نشدنی
survivors زنده ماندگان
resuscitated زنده کردن
resuscitate زنده کردن
vigilance شب زنده داری
quicken زنده کردن
quicken زنده شدن
quickened زنده کردن
quickened زنده شدن
quickens زنده کردن
quickens زنده شدن
quicklime اهک زنده
wake شب زنده داری
survived <past-p.> زنده ماندن
vivas زنده باد
viva زنده باد
wanener شب زنده دار
viviparity زنده زایی
vivify زنده کردن
vive int زنده باد!
live wire سیم زنده
live wires سیم زنده
thing لباس موجود
effective strength استعدادرزمی موجود
present موجود اماده
presents موجود اماده
real واقعی موجود
status quo وضع موجود
ready money پول موجود
records available اطلاعات موجود
gremlin موجود وهمی
gremlins موجود وهمی
available goods کالاهای موجود
available balance مانده موجود
presented موجود اماده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com