Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
organism
ترکیب موجود زنده
organisms
ترکیب موجود زنده
Other Matches
polymorph
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
wight
موجود زنده
biogenic
موجد موجود زنده
being
موجود زنده شخصیت
vivisect
موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
taxis
واکنش موجود زنده در برابرگرایش
hydrotaxis
واکنش موجود زنده نسبت به اب
symbiont
موجود زنده اجتمای یا همزی
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
abiogenesis
ایجاد موجود زنده از موادبی جان
gamodeme
نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
metabolisms
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
transmigration
حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
proprioceptive
تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
aquatic organism
زیوسته ابزی موجود زنده ابزی
intrinsic energy
انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
sorted
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
vivisection
زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional
زنده شکافی تشریح جانور زنده
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
implied malice
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
harmonic motion
اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
isomer
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomerous
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
composition
ترکیب یکان ترکیب رزمی
compositions
ترکیب یکان ترکیب رزمی
quickest
زنده
quick
زنده
lived
زنده
vivid
زنده
quicker
زنده
plaster of Paris
گچ زنده
cheerful
<adj.>
زنده دل
life full
سر زنده
live bearing
زنده زا
lighthearted
زنده دل
livelier
زنده
liveliest
زنده
biotic
زنده
animate
زنده
animates
زنده
live
زنده
above ground
زنده
alacritous
زنده
freshest
زنده
fresh-
زنده
fresh
زنده
coiner
زنده
biogen
زنده زا
viviparous
زنده زا
vivific
زنده
skylarker
زنده دل
live
:زنده
full of life
سر زنده
dapper
زنده دل
cheerful
<adj.>
دل زنده
genial
<adj.>
دل زنده
dashing
زنده دل
lively
زنده
living
زنده
alive
زنده
lively
<adj.>
دل زنده
lived
:زنده
lives
موجود
entity
موجود
life
موجود
to the fore
موجود
entities
موجود
available
موجود
bound
موجود
handy
موجود
handiest
موجود
handier
موجود
existing
موجود
stocked
موجود
stock
موجود
disposal
موجود
on hand
موجود
inesse
موجود
going
موجود
in store
موجود
extant
موجود
existent
موجود
ground ball
توپ زنده
live ball
توپ زنده
lived
زنده کردن
gamesome
زنده روح
activities
زنده دلی
lived
زنده بودن
activity
زنده دلی
he suffered at the stake
زنده سوخته شد
he suffered at the stake
او را زنده سوزاندند
wakes
شب زنده داری
protoplast
واحدجرم زنده
quick clay
بتن زنده
viable
زنده ماندنی
good
توپ زنده
wakeful
شب زنده دار
quick ening
زنده کننده
quick lime
اهک زنده
verve
زنده دلی
waked
شب زنده داری
live
زنده کردن
macroconsumer
زنده خوار
biopsy
زنده بینی
calcined lime
اهک زنده
spiritous
فعال زنده
spirituelle
بشاش سر زنده
to recover to life
زنده کردن
to restor to life
زنده کردن
to restorative to life
زنده کردن
to see the sun
زنده بودن
call back to life
زنده کردن
biophage
زنده خوار
reviviscence
زنده سازی
resusctate
زنده کردن
survivor
شخص زنده
live
زنده بودن
restoration to life
زنده سازی
anabiosis
زنده سازی
bioderm
لایه زنده
restore to life
زنده کردن
biogenic
زنده زایی
resurge
زنده شدن
resuscitator
زنده کننده
biomass
توده زنده
to bring to life
زنده کردن
survives
زنده ماندن
revived
زنده شدن
revives
زنده شدن
liveliness
زنده دلی
living environment
محیط زنده
living organisms
موجودات زنده
living polymer
بسپار زنده
living soil
خاک زنده
long little
زنده باد
long live
زنده باد
lucubration
شب زنده داری
live steam
بخار زنده
resurrect
زنده کردن
survived
زنده ماندن
surviving
زنده ماندن
survive
زنده ماندن
liven
زنده شدن
live load
بار زنده
revive
زنده شدن
resurrects
زنده کردن
resurrecting
زنده کردن
resurrected
زنده کردن
resuscitating
زنده کردن
resuscitates
زنده کردن
pernoctation
شب زنده داری
to call back to life
زنده کردن
night waking
شب زنده داری
wakefulness
شب زنده داری
protoplasm
جرم زنده
playable
توپ زنده
inter vivos
در میان زنده ها
in vivo
بافت زنده
vigil
شب زنده داری
vigils
شب زنده داری
irresuscitable
زنده نشدنی
survivors
زنده ماندگان
resuscitated
زنده کردن
resuscitate
زنده کردن
vigilance
شب زنده داری
quicken
زنده کردن
quicken
زنده شدن
quickened
زنده کردن
quickened
زنده شدن
quickens
زنده کردن
quickens
زنده شدن
quicklime
اهک زنده
wake
شب زنده داری
survived
<past-p.>
زنده ماندن
vivas
زنده باد
viva
زنده باد
wanener
شب زنده دار
viviparity
زنده زایی
vivify
زنده کردن
vive int
زنده باد!
live wire
سیم زنده
live wires
سیم زنده
thing
لباس موجود
effective strength
استعدادرزمی موجود
present
موجود اماده
presents
موجود اماده
real
واقعی موجود
status quo
وضع موجود
ready money
پول موجود
records available
اطلاعات موجود
gremlin
موجود وهمی
gremlins
موجود وهمی
available goods
کالاهای موجود
available balance
مانده موجود
presented
موجود اماده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com