English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English Persian
work up ترکیب کردن ساختن
Search result with all words
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
Other Matches
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
harmonic motion اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
isomerous جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
compositions ترکیب یکان ترکیب رزمی
composition ترکیب یکان ترکیب رزمی
merge ترکیب کردن
synthesised ترکیب کردن
synthesizing ترکیب کردن
incorporates ترکیب کردن
agglutinate ترکیب کردن
incorporating ترکیب کردن
pieces ترکیب کردن
piece ترکیب کردن
merges ترکیب کردن
to make up ترکیب کردن
incorporate ترکیب کردن
synthesizes ترکیب کردن
synthesized ترکیب کردن
synthesize ترکیب کردن
synthesising ترکیب کردن
confect ترکیب کردن
make up ترکیب کردن
uniting ترکیب کردن
synthesises ترکیب کردن
unites ترکیب کردن
unite ترکیب کردن
cumulate ترکیب یامتحد کردن
fluorinate با فلور ترکیب کردن
concoct ترکیب کردن پختن
concocts ترکیب کردن پختن
sulfurate باگوگرد ترکیب کردن
carburet باذغال ترکیب کردن
sulfuret باگوگرد ترکیب کردن
carburize باکربن ترکیب کردن
sulphurate با گوگرد ترکیب کردن
concocted ترکیب کردن پختن
concocting ترکیب کردن پختن
compounded : ترکیب کردن امیختن
nitrify بانیتروژن ترکیب کردن
oxidising با اکسیژن ترکیب کردن
compounds : ترکیب کردن امیختن
oxidises با اکسیژن ترکیب کردن
add باخود ترکیب کردن
oxidised با اکسیژن ترکیب کردن
adding باخود ترکیب کردن
adds باخود ترکیب کردن
racemize با اسیدراسمیک ترکیب کردن
oxidize با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizes با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizing با اکسیژن ترکیب کردن
compound : ترکیب کردن امیختن
nitrogenize با نیتروژن ترکیب کردن
mix مخلوط کردن ترکیب
mixes مخلوط کردن ترکیب
hydrogenize با هیدروژن ترکیب کردن هیدروژنی کردن
merges ترکیب کردن یکی شدن
silicate باسیلیکا یا سیلیس ترکیب کردن
sulfurize باگوگرد ترکیب کردن بخوردادن
merge ترکیب کردن یکی شدن
phosphatize بافسفات یا اسید فسفریک ترکیب کردن
mercurate باسیماب یاجیوه ترکیب کردن جیوه زدن به
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
combines ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combine ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combining ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
constitutes تاسیس کردن ترکیب کردن
constituted تاسیس کردن ترکیب کردن
constitute تاسیس کردن ترکیب کردن
unites متحد کردن ترکیب کردن
constituting تاسیس کردن ترکیب کردن
merge ممزوج کردن ترکیب کردن
merges ممزوج کردن ترکیب کردن
uniting متحد کردن ترکیب کردن
unite متحد کردن ترکیب کردن
edit ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
linkage ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
edited ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
linkages ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
document ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
makes درست کردن ساختن اماده کردن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
make درست کردن ساختن اماده کردن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
get مجاب کردن ساختن
getting مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
to lay it on thick نصب کردن ساختن
gets مجاب کردن ساختن
attracts جذب کردن مجذوب ساختن
reproduced چاپ کردن دوباره ساختن
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
reproduce چاپ کردن دوباره ساختن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
destroying ویران کردن نابود ساختن
destroy ویران کردن نابود ساختن
reproduces چاپ کردن دوباره ساختن
reproducing چاپ کردن دوباره ساختن
attracting جذب کردن مجذوب ساختن
fraternizes برادری کردن متفق ساختن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises محلی کردن موضعی ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
attracted جذب کردن مجذوب ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
attract جذب کردن مجذوب ساختن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
destroys ویران کردن نابود ساختن
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
subdue مقهور ساختن رام کردن
entombs دفن کردن مقبره ساختن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
lanes کوچه ساختن منشعب کردن
lane کوچه ساختن منشعب کردن
fraternized برادری کردن متفق ساختن
fraternize برادری کردن متفق ساختن
fraternising برادری کردن متفق ساختن
fraternises برادری کردن متفق ساختن
fraternised برادری کردن متفق ساختن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
franking باطل کردن مصون ساختن
fraternizing برادری کردن متفق ساختن
entombing دفن کردن مقبره ساختن
entombed دفن کردن مقبره ساختن
entomb دفن کردن مقبره ساختن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
provides میسر ساختن تامین کردن
provide میسر ساختن تامین کردن
emboss مزین کردن پرجلوه ساختن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
retard کند ساختن معوق کردن
retarding کند ساختن معوق کردن
frankest باطل کردن مصون ساختن
franks باطل کردن مصون ساختن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
subduing مقهور ساختن رام کردن
franker باطل کردن مصون ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
fructify برومند کردن بارور ساختن
retards کند ساختن معوق کردن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
frank باطل کردن مصون ساختن
subdues مقهور ساختن رام کردن
detected کشف کردن نمایان ساختن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
tumify اماس کردن متورم ساختن
improvises انا ساختن تعبیه کردن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
detect کشف کردن نمایان ساختن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
pt down هرز اب ساختن منکوب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com