English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
disclaim ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims ترک دعوا کردن نسبت به
Other Matches
brabble مشاجره کردن دعوا
to instigate an argument تحریک به دعوا کردن
to quarrel with somebody <idiom> با کسی دعوا کردن
To settle upon a price during a dispute. <proverb> میان دعوا نرخ طى کردن .
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
trespass against خطا کردن نسبت به
prorate به نسبت تقسیم کردن
abused بدرفتاری کردن نسبت به
abuse بدرفتاری کردن نسبت به
abuses بدرفتاری کردن نسبت به
abusing بدرفتاری کردن نسبت به
strife دعوا
dustup دعوا
night brawler شب دعوا کن
to plead against a decision نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
asperse هتک شرف کردن نسبت به
gives نسبت دادن به بیان کردن
give نسبت دادن به بیان کردن
attribute نسبت دادن حمل کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone. نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
attributes نسبت دادن حمل کردن
attributing نسبت دادن حمل کردن
discriminate against someone نسبت به کسی تبعیض کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
actions اقامهء دعوا
To be itching fo r a fight . To be on the war path. سر دعوا داشتن
action اقامهء دعوا
imparlance تعویق دعوا
contested رقابت دعوا
contest رقابت دعوا
contesting رقابت دعوا
quarrels دعوا ستیزه
contests رقابت دعوا
champerty شرکت در دعوا
bust-up دعوا-مشاجره
callet دعوا و غوغا
quarrelling دعوا ستیزه
quarrel دعوا ستیزه
quarrelled دعوا ستیزه
quarreling دعوا ستیزه
quarreled دعوا ستیزه
wrangler دعوا کننده
dust-up جنگ و دعوا
squealed دعوا نزاع
dust-ups جنگ و دعوا
squeal دعوا نزاع
squeals دعوا نزاع
disclamation ترک دعوا
quiteclaim ترک دعوا
discord دعوا نزاع
cat-and-dog <adj.> پر جنگ و دعوا
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
rivalled طرف مقابل دعوا
rivaled طرف مقابل دعوا
kick up a row دعوا راه انداختن
rivaling طرف مقابل دعوا
rival طرف مقابل دعوا
rivalling طرف مقابل دعوا
debatable ground زمین یامرزمورد دعوا
rivals طرف مقابل دعوا
to instigate an argument دعوا راه انداختن
nonjoinder عدم ورود در دعوا
to orient compound نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
jar دعوا و نزاع طنین انداختن
jars دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred دعوا و نزاع طنین انداختن
to stir [things] up دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
They fight like cat and dog . باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
apportionment افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
to trace the p of a person دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
in the ratio of به نسبت
proportions نسبت
t ratio نسبت تی
than نسبت به
proportion نسبت
formats نسبت
in respect of نسبت به
rapport نسبت
towards نسبت به
bearing نسبت
in connexion with نسبت به
in proprotion to نسبت به
the rat of to نسبت دو به سه
in regard of نسبت به
in regard to نسبت به
format نسبت
proportional به نسبت
in relation to نسبت به
in respect of به نسبت
cognation نسبت
as compared to نسبت به
respect نسبت
quotient نسبت
quotients نسبت
to تا نسبت به
relational نسبت
with respect to نسبت به
rate نسبت
In what proportion ? به چه نسبت ؟
respects نسبت
rates نسبت
uncross نسبت
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
ratio نسبت
relation نسبت
apropos of نسبت به
ratios نسبت
kinship نسبت
ascribing نسبت دادن
factor proportion نسبت عوامل
absorption ratio نسبت جذب
abundance ratio نسبت فراوانی
bypass ratio نسبت کنارگذاری
credits نسبت دادن
water cement ratio نسبت اب و سیمان
to behave toward رفتارکردن نسبت به
weight ratio نسبت وزن
to do by رفتارکردن نسبت به
relation رابطه نسبت
regarded باره نسبت
regards باره نسبت
into نسبت به مقارن
ten's complement متمم نسبت به 01
there is nothing wanting چیزی کم نسبت
ascribe نسبت دادن
ascribed نسبت دادن
error ratio نسبت خطا
distribution ratio نسبت توزیع
ascribes نسبت دادن
regard باره نسبت
deposit ratio نسبت سپرده
oxygen ration نسبت اکسیژن
to put down نسبت دادن
velocity ratio نسبت سرعت
advalorem به نسبت قیمت
affine نسبت سلبی
two's complement متمم نسبت به دو
connexions بستگی نسبت
connection بستگی نسبت
transmissivity نسبت فرافرستی
abundance نسبت فراوانی
visibility نسبت دید
bear on نسبت داشتن
baud rate نسبت باود
assion نسبت دادن
aspect ratio نسبت دید
aspect ratio نسبت تصویر
aspect ratio نسبت صفحه
transformation ratio نسبت تبدیل
viscosity ratio نسبت گرانروی
void ratio نسبت منفذها
voltage ratio نسبت ولتاژ
current ratio نسبت جاری
cost benefit ratio نسبت فایده
correlation ratio نسبت همبستگی
control ratio نسبت فرمان
crediting نسبت دادن
contact ratio نسبت تماس
credited نسبت دادن
concentration ratio نسبت تمرکز
compression ratio نسبت تراکم
favouritism مساعدت نسبت به
credit نسبت دادن
rates اندازه نسبت
affine نسبت ازدواجی
activity ratio نسبت فعالیت
cash ratio نسبت نقدینگی
rate اندازه نسبت
ascribable نسبت دادنی
feedback ratio نسبت فیدبک
proximity of blood قرابت نسبت
sensitivity ratio نسبت حساسیت
image ratio نسبت تصویر
lay to نسبت دادن به
us نسبت بما
self relative نسبت بخود
impedance ratio نسبت امپدانس
relativization نسبت دادن
reduction ratio نسبت کاهش
recycling ratio نسبت بازگردانی
recycle ratio نسبت بازگردانی
he is faithful to me نسبت به من باوفاست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com