Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English
Persian
to abandon a mine
ترک کردن معدنی
Search result with all words
mineralize
معدنی کردن
mineralize
مواد معدنی جمع کردن
Other Matches
pseudomorph
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
spas
اب معدنی
mineral
اب معدنی
mineral water
اب معدنی
inorganic
معدنی
spa
اب معدنی
min
معدنی
mineral water
آب معدنی
mineral
معدنی
spas
چشمه معدنی
spa
چشمه معدنی
inorganic polymer
بسپار معدنی
inorganic base
باز معدنی
scoria
تفاله معدنی
inorganic acid
اسید معدنی
mineral wax
موم معدنی
paraffin
موم معدنی
mineral pigment
رنگ معدنی
mineral oil
روغن معدنی
mineral material
ماده معدنی
mineral coal
ذغال معدنی
ores
سنگ معدنی
mineral pitch
قیر معدنی
mineral spring
چشمه معدنی
mineral trass
تراس معدنی
galenite
سرب معدنی
asphaltum
زفت معدنی
asphaltite
قیر معدنی
mineral
مواد معدنی
ore
سنگ معدنی
mineral dye
رنگینه معدنی
mineral
ماده معدنی
asphalt
زفت معدنی
bitumen
قیر معدنی
asphaltum
قیر معدنی
pumice stone
اسفنج معدنی
muscovy glass
شیشه معدنی
obsidian
شیشه معدنی
ozokerit
موم معدنی
deposits
ذخیره معدنی
pit sand
ماسه معدنی
deposit
ذخیره معدنی
ores
معدنیات کلوخه معدنی
kaolinite
سنگ معدنی بفرمول 4
ore
معدنیات کلوخه معدنی
pockety
دارای چالههای معدنی
montan wax
موم سخت معدنی
wollastonite
سنگ معدنی "وولستونایت "
watering place
محل چشمه اب معدنی
table waters
ابهای معدنی سر سفره
bioinorganic chemistry
شیمی معدنی زیستی
inorganic pigment
رنگدانه های معدنی
maltha
نوعی موم معدنی
antimony
توتیای معدنی انتیمون
malthite
نوعی موم معدنی
mineral oil
روغن معدنی یانفت
to abandon a mine
دست کشیدن از کار در معدنی
picrate
نمک الی یا معدنی اسیدپیکریک
pyroxene
ماده معدنی بلوری وسفید
terra alba
مواد معدنی سفید رنگ
willemite
سنگ معدنی رنگارنگ متبلور
magma
خمیر مواد معدنی یا الی
mica
سنگ طلق شیشه معدنی
mica
تلق نسوز شیشه معدنی
mineralization
تبدیل به حالت معدنی یا سنگ معدن
knockstone
کندهای که روی ان سنگهای معدنی راخردمیکنند
maltha
چسب قیر وموم زفت معدنی
malthite
چسب قیر وموم زفت معدنی
workings
همه بخشهای حفاری شده معدنی
geysers
چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
geysers
چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان
geyser
چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
to descend
[into a mine]
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
to enter
[into a mine]
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
abiston
سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
asbestos
سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
geyser
چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان
earth pigment
رنگینه های معدنی مثل خاک رس
goethite
اکسید اهن معدنی ئیدرژن دار
gahnite
ماده معدنی برنگ سبزتیره بفرمول 4O 2Al Zn
schiller
تلالو وزرق وبرق ذرات سنگ معدنی
nitrate
نمک معدنی یانمک الی جوهر شوره
hydro
هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
nitrates
نمک معدنی یانمک الی جوهر شوره
crazing mill
اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
divining rod
میله یا عصای مخصوص کشف اب ومواد معدنی درزمین
ashless dispersant oil
نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
grade
الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
geode
سنگ پوکی که درون ان ازموادبلورین یا مواد معدنی پوشیده باشد
blasting machine
دستگاهی که برای منفجرکردن سنگهای معدنی جهت استخراج انها
grades
الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
gopher
موش کیسه دار کارگر حفار واستخراج کننده سنگهای معدنی
prospectus
شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
prospectuses
شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
pneumatolysis
تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
pantothenate
نمک الی یا نمک معدنی اسید پانتوتنیک
mineral oil refinery
پالایشگاه روغن معدنی پالایشگاه نفت
galena
سرب معدنی سرب طبیعی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com