Dictiornary-Farsi | تسلط یافتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (11 milliseconds)

English	Persian
master	تسلط یافتن
mastered	تسلط یافتن
masters	تسلط یافتن


Search result with all words

master	تسلط یافتن بر
mastered	تسلط یافتن بر
masters	تسلط یافتن بر
Other Matches

dominance	تسلط
sovereign	تسلط
hold	تسلط
holds	تسلط
sovereigns	تسلط
domination	تسلط
conquests	تسلط
ascendancey	تسلط
ascendance	تسلط
predomination	تسلط
gripe	تسلط
conquest	تسلط
pornocracy	تسلط فواحش
self commend	تسلط بر نفس
hegemony	تسلط پیشوایی
petticoats rule	تسلط زنان
self mastery	تسلط بر نفس
composure	تسلط برنفس
masterdom	تسلط تفوق
mastery learning	تسلط اموزی
mastery motive	انگیزه تسلط
subject	تحت تسلط
subjecting	تحت تسلط
subjects	تحت تسلط
condominiums	تسلط مشترک
condominium	تسلط مشترک
subjected	تحت تسلط
possession	ثروت ید تسلط
ball control	تسلط به توپ
under-	تحت تسلط
to get ones hand in	تسلط پیداکردن در
economic domination	تسلط اقتصادی
under	تحت تسلط
propagate	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating	گشترش یافتن یا نشر یافتن
under the t. of	درزیر نفوذ درتحت تسلط
dominated	حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominate	حکمفرما بودن تسلط داشتن
indomitable	تسخیر نا پذیر تسلط ناپذیر
subject to the british rule	تحت تسلط دولت انگلیس
dominates	حکمفرما بودن تسلط داشتن
pull oneself together	بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
She leads her husband by the nose .	سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
trial and error <idiom>	یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
to wield a sceptre	پادشاهی کردن تسلط کردن
finds	یافتن
find	یافتن
detect	یافتن
detected	یافتن
detecting	یافتن
detects	یافتن
discovers	یافتن
discovered	یافتن
discover	یافتن
discovering	یافتن
to come to know	اگاهی یافتن
shrinking	کاهش یافتن
shrinks	کاهش یافتن
get out	رهایی یافتن
convect	انتقال یافتن
to grow better	بهبودی یافتن
deploy	گسترش یافتن
outspread	گسترش یافتن
dwindling	تدریجاکاهش یافتن
dwindles	تدریجاکاهش یافتن
dwindled	تدریجاکاهش یافتن
dwindle	تدریجاکاهش یافتن
relaxing	تخفیف یافتن
relaxes	تخفیف یافتن
relax	تخفیف یافتن
terminates	خاتمه یافتن
to look oneself again	بهبود یافتن
shrink	کاهش یافتن
hold out	بسط یافتن
deploying	گسترش یافتن
to extricate oneself	رهایی یافتن
to gain in nealth	بهبودی یافتن
to gain the upper hand	غلبه یافتن
to get fame	شهرت یافتن
to get off	رهایی یافتن از
to get ones hand in	دست یافتن به
transcends	برتری یافتن
transcending	برتری یافتن
transcended	برتری یافتن
transcend	برتری یافتن
look oneself again	بهبود یافتن
lay hands on something	چیزی را یافتن
keep one's head above water	رهایی یافتن
immix	امیزش یافتن
hunt out	با جستجو یافتن
deploys	گسترش یافتن
to get rid of	رهایی یافتن از
terminated	خاتمه یافتن
to pull round	بهبودی یافتن
ensured	اطمینان یافتن
break out	شیوع یافتن
bunchout	برامدگی یافتن
center	تمرکز یافتن
come off	وقوع یافتن
ensure	اطمینان یافتن
diminishes	تقلیل یافتن
diminishes	نقصان یافتن
diminish	تقلیل یافتن
diminish	نقصان یافتن
circumfuse	گسترش یافتن
outreach	برتری یافتن
wind up	پایان یافتن
wrap up	خاتمه یافتن
waning	کاهش یافتن
wanes	کاهش یافتن
escalate	فزونی یافتن
ensures	اطمینان یافتن
ensuring	اطمینان یافتن
insures	اطمینان یافتن
to reach for knowledge	برای یافتن
tense	تشدید یافتن
terminate	خاتمه یافتن
to quit oneself of	رهائی یافتن از
dominates	تفوق یافتن
tensed	تشدید یافتن
tenser	تشدید یافتن
tenses	تشدید یافتن
dominated	تفوق یافتن
tensest	تشدید یافتن
dominate	تفوق یافتن
tensing	تشدید یافتن
to take courage	خرات یافتن
to undergo a change	تغییر یافتن
come through	وقوع یافتن
come round	شفا یافتن
insuring	اطمینان یافتن
waned	کاهش یافتن
pickup	بهبودی یافتن
acceding	دست یافتن
accedes	راه یافتن
accedes	دست یافتن
acceded	راه یافتن
acceded	دست یافتن
accede	راه یافتن
accede	دست یافتن
alters	تغییر یافتن
altering	تغییر یافتن
altered	تغییر یافتن
alter	تغییر یافتن
come off	تحقق یافتن
luxuriates	شکوه یافتن
lessens	تقلیل یافتن
luxuriating	شکوه یافتن
misalign	تغییر یافتن
sublate	تغییرشکل یافتن
acceding	راه یافتن
overmaster	برتری یافتن بر
luxuriated	شکوه یافتن
perennate	دوام یافتن
penetract	راه یافتن
recover	بهبودی یافتن
recovering	بهبودی یافتن
recovers	بهبودی یافتن
overspread	بسط یافتن
diverges	انشعاب یافتن
diverged	انشعاب یافتن
diverge	انشعاب یافتن
protend	امتداد یافتن
luxuriate	شکوه یافتن
overmatch	تفوق یافتن
pull round	بهبودی یافتن
overcoming	غلبه یافتن
overcomes	غلبه یافتن
overcome	غلبه یافتن
recvperate	بهبودی یافتن
lessening	تقلیل یافتن
lessened	تقلیل یافتن
scant	تخفیف یافتن
ended	خاتمه یافتن
recuperating	بهبودی یافتن
recuperates	بهبودی یافتن
recuperated	بهبودی یافتن
recuperate	بهبودی یافتن
to a greatness	بزرگی یافتن
to be prolonged	امتداد یافتن
expands	بسط یافتن
expanding	بسط یافتن
expand	بسط یافتن
attains	دست یافتن
attaining	دست یافتن
attained	دست یافتن
attain	دست یافتن
to be through	فراغت یافتن
to be transferred	انتقال یافتن
ends	خاتمه یافتن
overpower	استیلا یافتن بر
overpowered	استیلا یافتن بر
overpowers	استیلا یافتن بر
achieve	دست یافتن
achieved	دست یافتن
taper off	کاهش یافتن
lessen	تقلیل یافتن
centralization	مرکزیت یافتن