English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (9 milliseconds)
English Persian
deference تسلیم
quietism تسلیم
compliance تسلیم
resignation تسلیم
resignations تسلیم
deliveries تسلیم
delivery تسلیم
capitulation تسلیم
liveries تسلیم
livery تسلیم
resign تسلیم
resigns تسلیم
surrendering تسلیم
submission تسلیم
surrender تسلیم
surrendered تسلیم
surrenders تسلیم
rendition تسلیم
renditions تسلیم
compromis تسلیم
consignation تسلیم
non resistance تسلیم
self submission تسلیم
Other Matches
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
to give up the ghost جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
incompliance عدم تسلیم
submit تسلیم کردن
commits تسلیم کردن
committed تسلیم کردن
commit تسلیم کردن
betrays تسلیم کردن
acquiesced تسلیم شدن
acquiesce تسلیم شدن
acquiescing تسلیم شدن
never say die تسلیم نشو
committing تسلیم کردن
lodgement تسلیم عرضحال
betray تسلیم کردن
irrefragable تسلیم نشدنی
betrayed تسلیم کردن
infeoff تسلیم کردن
betraying تسلیم کردن
acquiesces تسلیم شدن
submits تسلیم کردن
hand over تسلیم کردن
surrendered تسلیم شدن
surrenders تسلیم شدن
resignedly با تسلیم به قضا
inexorable تسلیم نشدنی
unrelenting تسلیم نشدنی
compliant character منش تسلیم گر
surrender تسلیم شدن
extraditable تسلیم کردنی
submitted تسلیم کردن
submitting تسلیم کردن
hand on تسلیم کردن
surrendering تسلیم شدن
give up تسلیم کردن
give in تسلیم شدن
addicted تسلیم شده
acquiescently از روی تسلیم
to cry craven تسلیم شدن
consigns تسلیم کردن
yielder تسلیم کننده
yield stress تنش تسلیم
yield point نقطه تسلیم
yeild point نقطه تسلیم
to put by تسلیم نشدن
to knock under تسلیم شدن
quit تسلیم شدن
quitting تسلیم شدن
consigning تسلیم کردن
consigned تسلیم کردن
consign تسلیم کردن
capitulation تسلیم بلاشرط
throw in the towel <idiom> تسلیم شدن
hold the line <idiom> تسلیم نشدن
give up <idiom> تسلیم شدن
Unconditional surrender. تسلیم بلاشرط
give oneself up <idiom> تسلیم شدن
pushover زود تسلیم
yielding تسلیم شدن
delivering تحویل تسلیم
capitulate تسلیم شدن
to deliver up تسلیم کردن
to submit to تسلیم شدن
obeys تسلیم شدن
obeying تسلیم شدن
time yield limit حد تسلیم زمانی
time yield تسلیم زمانی
tap out تسلیم شدن
submission of a claim تسلیم دادخواست
self surrender تسلیم نفس
recreant تسلیم شونده
obey تسلیم شدن
to fork over تسلیم کردن
to give in charge تسلیم کردن
prehension گرفتن تسلیم
capitulated تسلیم شدن
to give in تسلیم شدن
capitulates تسلیم شدن
to give ground تسلیم شدن
capitulating تسلیم شدن
obeyed تسلیم شدن
primrose path راه تسلیم ورضا
We shall never surrender. ماهرگز تسلیم نخواهیم شد
ego trips تسلیم به هوای نفس
ego trip تسلیم به هوای نفس
incompliant تسلیم نشو سرسخت
free living تسلیم هوای نفس
to give up تسلیم کردن امیدبریدن از
committed for trial تسلیم متهم به دادگاه
capitulating پیمان تسلیم بستن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
lodged گذاشتن تسلیم کردن
abandons واگذارکردن تسلیم شدن
capitulated پیمان تسلیم بستن
yield تسلیم کردن یا شدن
cede تسلیم کردن صرفنظرکردن از
betray تسلیم دشمن کردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
yields تسلیم کردن یا شدن
abandoning واگذارکردن تسلیم شدن
vouchsafe تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafed تسلیم شدن عطاکردن
lodge گذاشتن تسلیم کردن
vouchsafes تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafing تسلیم شدن عطاکردن
capitulates پیمان تسلیم بستن
capitulate پیمان تسلیم بستن
abandon واگذارکردن تسلیم شدن
betraying تسلیم دشمن کردن
cedes تسلیم کردن صرفنظرکردن از
renders تسلیم داشتن دادن
rendered تسلیم داشتن دادن
render تسلیم داشتن دادن
extraditable ایجاب کننده تسلیم
ceding تسلیم کردن صرفنظرکردن از
extradition تسلیم اسیر یا زندانی
betrayment تسلیم به دشمن کردن
yielded تسلیم کردن یا شدن
jurisdiction تسلیم دادگاه کردن
betrays تسلیم دشمن کردن
yielding تسلیم شدگی فلز
commitments تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
uncompromising تسلیم نشو تمکین ندادنی
knuckles تسلیم شدن مشت زدن
To give way to despair. تسلیم نومیدی ویأس شدن
knuckle تسلیم شدن مشت زدن
commitment تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
He always gives in to his wife. همیشه تسلیم زنش است
cave in <idiom> ضعیف ومجبور به تسلیم شدن
yield point at elevated temperatures نقطه تسلیم در دمای بالا
yield point at normal temperature نقطه تسلیم در دمای بالا
uncompromisingly تسلیم نشو تمکین ندادنی
to muddle on با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
deferring تسلیم شدن احترام گذاردن
submits تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitting تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitted تسلیم شدن تقدیم داشتن
succumbing تسلیم شدن سرفرود اوردن
submit تسلیم شدن تقدیم داشتن
succumbs تسلیم شدن سرفرود اوردن
defers تسلیم شدن احترام گذاردن
succumbed تسلیم شدن سرفرود اوردن
defer تسلیم شدن احترام گذاردن
self surrender واگذاری خود تسلیم به اراده
flagtruce پرچم تسلیم ومتارکه جنگ
succumb تسلیم شدن سرفرود اوردن
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
throw in towel پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
relicta verificatione تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
to starve into surrender گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
yielded قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
To submit something to someone. چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
yield قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yields قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
right of stoppage in transitu حق امتناع از تسلیم مال التجاره در حال حمل برای فروشنده
notes نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
note نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
contango بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
noting نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
endorsee کسی که برات یا هر سنددیگری از قبیل چک و سفته در وجه او فهر نویسی و به او تسلیم میشود
buyer's option to duble خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
back wardation خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
universal legacy وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
seller's option to duble خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
to idulge oneself in drinking بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
put option خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
earnest مقداری از مبیع که پیش از قبض واقباض کل مبیع و ثمن به خریدار تسلیم میشود
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
self abandoned رها شده تسلیم هوای نفس شده
indulgence in one's wishes تسلیم بخواهشهای نفس ترضیه نفس
to show f. تسلیم نشدن رام نشدن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
reprisal در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisals در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com