Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
yielder
تسلیم کننده
Search result with all words
extraditable
ایجاب کننده تسلیم
Other Matches
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
to give up the ghost
جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
resign
تسلیم
resigns
تسلیم
livery
تسلیم
consignation
تسلیم
quietism
تسلیم
surrenders
تسلیم
submission
تسلیم
renditions
تسلیم
rendition
تسلیم
non resistance
تسلیم
self submission
تسلیم
liveries
تسلیم
capitulation
تسلیم
compromis
تسلیم
delivery
تسلیم
surrendered
تسلیم
surrender
تسلیم
surrendering
تسلیم
deference
تسلیم
resignations
تسلیم
resignation
تسلیم
compliance
تسلیم
deliveries
تسلیم
to give ground
تسلیم شدن
consigns
تسلیم کردن
consigning
تسلیم کردن
submission of a claim
تسلیم دادخواست
self surrender
تسلیم نفس
unrelenting
تسلیم نشدنی
quitting
تسلیم شدن
quit
تسلیم شدن
recreant
تسلیم شونده
extraditable
تسلیم کردنی
to knock under
تسلیم شدن
inexorable
تسلیم نشدنی
consigned
تسلیم کردن
consign
تسلیم کردن
hold the line
<idiom>
تسلیم نشدن
give up
<idiom>
تسلیم شدن
give oneself up
<idiom>
تسلیم شدن
yeild point
نقطه تسلیم
yield point
نقطه تسلیم
yield stress
تنش تسلیم
Unconditional surrender.
تسلیم بلاشرط
pushover
زود تسلیم
capitulation
تسلیم بلاشرط
to put by
تسلیم نشدن
tap out
تسلیم شدن
time yield
تسلیم زمانی
time yield limit
حد تسلیم زمانی
to cry craven
تسلیم شدن
to submit to
تسلیم شدن
yielding
تسلیم شدن
to deliver up
تسلیم کردن
to fork over
تسلیم کردن
to give in
تسلیم شدن
delivering
تحویل تسلیم
to give in charge
تسلیم کردن
compliant character
منش تسلیم گر
throw in the towel
<idiom>
تسلیم شدن
commit
تسلیم کردن
betrays
تسلیم کردن
betraying
تسلیم کردن
betrayed
تسلیم کردن
acquiescing
تسلیم شدن
acquiesces
تسلیم شدن
acquiesced
تسلیم شدن
acquiesce
تسلیم شدن
surrenders
تسلیم شدن
obeys
تسلیم شدن
obeying
تسلیم شدن
obeyed
تسلیم شدن
obey
تسلیم شدن
acquiescently
از روی تسلیم
commits
تسلیم کردن
committed
تسلیم کردن
committing
تسلیم کردن
irrefragable
تسلیم نشدنی
addicted
تسلیم شده
lodgement
تسلیم عرضحال
surrender
تسلیم شدن
surrendering
تسلیم شدن
submitting
تسلیم کردن
submitted
تسلیم کردن
submits
تسلیم کردن
submit
تسلیم کردن
surrendered
تسلیم شدن
betray
تسلیم کردن
hand over
تسلیم کردن
prehension
گرفتن تسلیم
resignedly
با تسلیم به قضا
never say die
تسلیم نشو
incompliance
عدم تسلیم
capitulated
تسلیم شدن
capitulate
تسلیم شدن
capitulates
تسلیم شدن
hand on
تسلیم کردن
give in
تسلیم شدن
capitulating
تسلیم شدن
give up
تسلیم کردن
infeoff
تسلیم کردن
capitulate
پیمان تسلیم بستن
to give up
تسلیم کردن امیدبریدن از
betray
تسلیم دشمن کردن
capitulated
پیمان تسلیم بستن
We shall never surrender.
ماهرگز تسلیم نخواهیم شد
jurisdiction
تسلیم دادگاه کردن
incompliant
تسلیم نشو سرسخت
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
primrose path
راه تسلیم ورضا
renders
تسلیم داشتن دادن
committed for trial
تسلیم متهم به دادگاه
betrays
تسلیم دشمن کردن
vouchsafed
تسلیم شدن عطاکردن
yield
تسلیم کردن یا شدن
yielded
تسلیم کردن یا شدن
yields
تسلیم کردن یا شدن
vouchsafes
تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafing
تسلیم شدن عطاکردن
abandons
واگذارکردن تسلیم شدن
abandoning
واگذارکردن تسلیم شدن
abandon
واگذارکردن تسلیم شدن
ceding
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
vouchsafe
تسلیم شدن عطاکردن
rendered
تسلیم داشتن دادن
yielding
تسلیم شدگی فلز
capitulates
پیمان تسلیم بستن
ego trips
تسلیم به هوای نفس
ego trip
تسلیم به هوای نفس
betraying
تسلیم دشمن کردن
free living
تسلیم هوای نفس
betrayed
تسلیم دشمن کردن
cede
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
capitulating
پیمان تسلیم بستن
extradition
تسلیم اسیر یا زندانی
render
تسلیم داشتن دادن
cedes
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
betrayment
تسلیم به دشمن کردن
submitted
تسلیم شدن تقدیم داشتن
succumb
تسلیم شدن سرفرود اوردن
succumbed
تسلیم شدن سرفرود اوردن
succumbing
تسلیم شدن سرفرود اوردن
succumbs
تسلیم شدن سرفرود اوردن
flagtruce
پرچم تسلیم ومتارکه جنگ
commitments
تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
To give way to despair.
تسلیم نومیدی ویأس شدن
He always gives in to his wife.
همیشه تسلیم زنش است
submits
تسلیم شدن تقدیم داشتن
defers
تسلیم شدن احترام گذاردن
deferring
تسلیم شدن احترام گذاردن
defer
تسلیم شدن احترام گذاردن
cave in
<idiom>
ضعیف ومجبور به تسلیم شدن
submit
تسلیم شدن تقدیم داشتن
commitment
تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
to muddle on
با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
submitting
تسلیم شدن تقدیم داشتن
knuckles
تسلیم شدن مشت زدن
self surrender
واگذاری خود تسلیم به اراده
yield point at elevated temperatures
نقطه تسلیم در دمای بالا
yield point at normal temperature
نقطه تسلیم در دمای بالا
uncompromisingly
تسلیم نشو تمکین ندادنی
uncompromising
تسلیم نشو تمکین ندادنی
knuckle
تسلیم شدن مشت زدن
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
The thief surrender himself to the police.
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
throw in towel
پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
to starve into surrender
گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
relicta verificatione
تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
A white flag is a sign ( token ) of surrender.
پرچم سفید علامت تسلیم است
yields
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yield
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
To submit something to someone.
چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
yielded
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
The victors demanded unconditional surrender .
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
right of stoppage in transitu
حق امتناع از تسلیم مال التجاره در حال حمل برای فروشنده
contango
بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
note
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
noting
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
back wardation
خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
buyer's option to duble
خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
endorsee
کسی که برات یا هر سنددیگری از قبیل چک و سفته در وجه او فهر نویسی و به او تسلیم میشود
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
to idulge oneself in drinking
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
seller's option to duble
خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com