English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
synchronous time division multiplexing تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
Other Matches
stdm SynchronousTime-Devision تسهیم زمانی همگام ultiplexing
synchronous multiplexor تسهیم کننده همگام
time division multiplex تسهیم زمانی
time division multiplexing تسهیم زمانی
asynchronous time division multiplexing تسهیم زمانی ناهمگام
tdm تسهیم زمانی ultiplexing
atdm AsychronousTime-Division تسهیم زمانی ناهمگام ultiplexing
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
slices مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
apportionment تسهیم
allotment تسهیم
allotments تسهیم
multiplex تسهیم
sharing تسهیم
multiplexing تسهیم
synchronous همگام
concordant همگام
whack تسهیم کردن
multiplexor تسهیم کننده
profit-sharing تسهیم در سود
profit sharing تسهیم در سود
multiplexer تسهیم کننده
multiplexed تسهیم شده
multiplex mode حالت تسهیم
multiplex تسهیم کردن
whack up تسهیم کردن
shared تسهیم کردن
share تسهیم کردن
impartation افاده تسهیم
multiplex mode وضعیت تسهیم
shares تسهیم کردن
whacks تسهیم کردن
disproportination تسهیم نامتناسب
synchronous operation عمل همگام
mainlines همگام بااکثریت
synchronous system سیستم همگام
synchronous machine ماشین همگام
synchronous device دستگاه همگام
synchronous transmission مخابره همگام
sync کاراکتر همگام
synchronous circuit مدار همگام
sync character کاراکتر همگام
synchro همگام ساز
synchronous computer کامپیوتر همگام
synchronizer همگام کننده
parallels همگام قرینه
parallelling همگام قرینه
parallelled همگام قرینه
paralleling همگام قرینه
paralleled همگام قرینه
parallel همگام قرینه
resonance حالت همگام
synchronized همگام شده
resonances حالت همگام
running mates اسب همگام
running mate اسب همگام
mainlining همگام بااکثریت
mainlined همگام بااکثریت
mainline همگام بااکثریت
async غیر همگام
covariation تغییر همگام
multiplexor channel مجرای تسهیم کننده
shared memory حافظه تسهیم شده
multiplexer channel مجرای تسهیم کننده
dual port ram حافظه تسهیم شده
multiplex تسهیم مخابره ترکیبی
mux تسهیم کننده ultiplexer
multiplexer channel کانال تسهیم کننده
tape synchronizer همگام کننده نوار
multiplexing انتقال چندتایی پیغام ها تسهیم
synchronous data link control کنترل پیوند دادهای همگام
assembly 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
clock سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clocks سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clocks باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clocks مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
fdm Division Frequencyاستفاده از یک مسیر الکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس ultiplexing
In the fullness lf time . به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
frequency division multilexing مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
synchronization هم زمانی
on <prep.> در [زمانی]
synchrony هم زمانی
contemporaneousness هم زمانی
sometime یک زمانی
timeline خط زمانی
time sense حس زمانی
eternity بی زمانی
eternities بی زمانی
onetime یک زمانی
whilom یک زمانی
simultaneeity هم زمانی
time limit حد زمانی
monomial یک زمانی
temporal زمانی
time limits حد زمانی
temporal جسمانی زمانی
time limits محدوده زمانی
time limit محدودیت زمانی
time scale مقیاس زمانی
time limit محدوده زمانی
yore در زمانی بسیاردور
flashback وقفه زمانی
flashbacks وقفه زمانی
time lag فاصله زمانی
clock paradox پارادکس زمانی
discrete time با گسستگی زمانی
time limits محدودیت زمانی
lapses فاصله زمانی
timetabled برنامه زمانی
timetable برنامه زمانی
time lags فاصله زمانی
time interval فاصله زمانی
lapse فاصله زمانی
time lags تاخیر زمانی
timetables برنامه زمانی
lapsing فاصله زمانی
time lag تاخیر زمانی
in a short time در اندک زمانی
continuous time با پیوستگی زمانی
mechanical time fuze ماسوره زمانی
time scales مقیاس زمانی
timetabling برنامه زمانی
time sharing اشتراک زمانی
spatiotemporal فضایی و زمانی
interval فاصله زمانی
time preference ارجحیت زمانی
time yield limit حد تسلیم زمانی
timer switch کلید زمانی
timetrend روند زمانی
times زمانی موقعی
unit of time واحد زمانی
vintage model الگوی زمانی
timed زمانی موقعی
time زمانی موقعی
time yield تسلیم زمانی
time table جدول زمانی
time study بررسی زمانی
time priority اولویت زمانی
time priority تقدم زمانی
time quantum ذره زمانی
time schedule برنامه زمانی
time score نمره زمانی
time series سریهای زمانی
time slice برش زمانی
time frame چارچوب زمانی
time frames چارچوب زمانی
no longer نه دیگر [زمانی]
no longer نه بیشتر [زمانی]
lags تاخیر زمانی
lagged تاخیر زمانی
lag تاخیر زمانی
timeline تسلسل زمانی
pressure of time فشار زمانی
When I came in زمانی که من تو آمدم
time pressure فشار زمانی
time preference رجحان زمانی
time estimation براورد زمانی
temporal maze ماز زمانی
time dilation پارادوکس زمانی
temporal sign علامت زمانی
time horizon افق زمانی
throughput time اشتراک زمانی
schedules برنامه زمانی
time flutter اختلال زمانی
time disorientation گم گشتگی زمانی
time bar محدودیت زمانی
time fuse ماسوره زمانی
time error خطای زمانی
time jitter اختلال زمانی
time fire تیر زمانی
time path مسیر زمانی
scheduled برنامه زمانی
schedule برنامه زمانی
time base مبدا زمانی
time constant ثابت زمانی
time preference ترجیح زمانی
time lag فاصله زمانی مرده
age hardening سخت گردانی زمانی
monsoons باد وباران زمانی
time division multiplexing انتقال چندتایی زمانی
time lags فاصله زمانی مرده
distributed lag توزیع فاصله زمانی
inductive time constant ثابت زمانی القا
synchronised انطباق زمانی داشتن
chronological ترتیب زمانی وقوع
chronological دارای ربط زمانی
high burst تیر زمانی بالا
input time constant ثابت زمانی اولیه
monsoon باد وباران زمانی
time sampling نمونه گیری زمانی
serve time <idiom> زمانی رادرزندان بودن
time slicing برش زمانی زدن
time slicing تقسیم بندی زمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com