English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
Other Matches
animalist مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
beak-head [آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
snail وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snails وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
centaur حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaurs حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
arabesque منبت کاری [تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voices توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voicing توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
pictorial rug قالیچه های تصویری [قالیچه های پرتره] [در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
anthropo پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
micr سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
anthropography علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exception روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
animals حیوان
animal حیوان
beasts حیوان
beast حیوان
living creatuse حیوان
frying حیوان نوزاد
bough شانه حیوان
zoophilous حیوان دوست
zoophobia حیوان هراسی
boughs شانه حیوان
zoophilic حیوان دوست
zoophily حیوان خواهی
lost animal حیوان گمشده
zoology حیوان شناسی
hilding حیوان چموش
zoophilia حیوان خواهی
fries حیوان نوزاد
fry حیوان نوزاد
lost animal حیوان ضاله
zootheism حیوان پرستی
brute حیوان صفت
option of animals خیار حیوان
kitten بچه حیوان
brute جانور حیوان
kittens بچه حیوان
brutes جانور حیوان
zooparasite حیوان انگل
biped حیوان دوپا
carnivorous حیوان گوشتخوار
ectotherm حیوان خونسرد
beastly حیوان صفت
pack animal حیوان باربر
pack animals حیوان باربر
draft animal حیوان بارکش
animalization تبدیل به حیوان
slick ear حیوان بی گوش
bestiality جماع با حیوان
bestiality حیوان صفتی
beast of burden حیوان باربری
beastby حیوان صفت
mavericks حیوان بیصاحب
maverick حیوان بیصاحب
bipeds حیوان دوپا
brutes حیوان صفت
spinal animal حیوان نخاعی
reptiles حیوان خزنده
reptile حیوان خزنده
whiffet حیوان رشدنکرده
wildling حیوان وحشی
zoolatry حیوان پرستی
zooerasty جماع با حیوان
pizzle الت ذکور حیوان
feral حیوان شکاری وحشی
varmint حیوان یا پرنده شکارکننده
imbrute حیوان صفت کردن
petted حیوان اهلی منزل
yahoo ادم حیوان صفت
slick ear حیوان فاقدگوش خارجی
hollered صدای مخصوص هر حیوان
hollering صدای مخصوص هر حیوان
stags کره اسب حیوان نر
hollers صدای مخصوص هر حیوان
zoopsia توهم حیوان بینی
pet حیوان اهلی منزل
pets حیوان اهلی منزل
the fountain of life چشمه حیوان یازندگی
holler صدای مخصوص هر حیوان
armadillo نوعی حیوان گورکن
armadillos نوعی حیوان گورکن
stag کره اسب حیوان نر
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
acephalous حیوان راستهء بی سران
housebroken حیوان تربیت شده
animal distress calls فریادهای درماندگی حیوان
abalone قسمی حیوان صدف
flycatcher حیوان مگس خوار
brutal حیوان صفت وحشی
animal glue سریشم از انساج حیوان
acephalon حیوان راستهء بی سران
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
cade حیوان دست اموز
brutalization حیوان صفت نمودن
acute preparation حیوان کشی از روی ترحم
brutalizing وحشی یا حیوان صفت کردن
manus دست حیوان قسمت انتهایی
bunnies اسم حیوان دست اموز
bunny اسم حیوان دست اموز
bunny rabbit اسم حیوان دست اموز
bunny rabbits اسم حیوان دست اموز
rogue حیوان عظیم الجثه سرکش
brutalizes وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalized وحشی یا حیوان صفت کردن
exoskeleton پوشش محافظه خارجی حیوان
suckers حیوان یا عضویا الت مکنده
vitals اعضای اصلی بدن حیوان
brutalised وحشی یا حیوان صفت کردن
rogues حیوان عظیم الجثه سرکش
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
brutalises وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalize وحشی یا حیوان صفت کردن
whelp بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
hoofs حیوان سم دار باسم زدن
innards اعضای داخلی حیوان یاانسان
hoof حیوان سم دار باسم زدن
zoological وابسته به جانور شناسی حیوان
stature ارتفاع طبیعی بدن حیوان
sucker حیوان یا عضویا الت مکنده
bestial شبیه حیوان جانور خوی
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
forelegs پای جلو حیوان دست چارپایان
foreleg پای جلو حیوان دست چارپایان
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
autotomy انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
bird motif نقش پرنده در قالی حیوان دار
zoos :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoo :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
beard هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
beards هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
teamster راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
man انسان
mortals انسان
in human shape انسان
human beings انسان
mortal انسان
human being انسان
mans انسان
homo انسان
loard of creation انسان
homosapiens انسان
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
cannibalism ادمخواری انسان
voices صدای انسان
dewlaps غبغب انسان
economic man انسان اقتصادی
anthropocentrism انسان محوری
superhuman برتر از انسان
manward بطرف انسان
the outward man انسان فاهر
humanitarian انسان گرایانه
humankind نوع انسان
brisket سینه انسان
egalitarian طرفدارتساوی انسان
anthropoids انسان نما
anthropoids شبه انسان
voice صدای انسان
anthropophobia انسان هراسی
atomy اسکلت انسان
subhuman مادون انسان
anthropoid شبه انسان
anthropoid انسان نما
humanoid شبیه انسان
humanoids شبیه انسان
mankind نوع انسان
anthropomorphic شبیه انسان
dewlap غبغب انسان
pithecanthrope انسان میمونی
humansit انسان دوست
kindlity انسان وار
misanthropy انسان بیزاری
human movement حرکت انسان
humanist انسان گرا
homo politicus انسان اجتماعی
bods بدن انسان
bod بدن انسان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com