English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
prognosticate تشخیص دادن قبلی مرض
Other Matches
prognostications تشخیص قبلی مرض
prognostication تشخیص قبلی مرض
prognosticator تشخیص دهنده قبلی مرض
bias ولتاژ قبلی دادن
biases ولتاژ قبلی دادن
identification تشخیص تشخیص دادن
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
judging حکم دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
diagnose تشخیص دادن
diagnosing تشخیص دادن
espying تشخیص دادن
discerns تشخیص دادن
espy تشخیص دادن
assess تشخیص دادن
assessed تشخیص دادن
espies تشخیص دادن
diagnosed تشخیص دادن
identified تشخیص دادن
assessing تشخیص دادن
identifying تشخیص دادن
espied تشخیص دادن
identify تشخیص دادن
to know right from wrong تشخیص دادن
identifies تشخیص دادن
discern تشخیص دادن
make out <idiom> تشخیص دادن
discerned تشخیص دادن
assesses تشخیص دادن
recognizes تشخیص دادن
spot تشخیص دادن
spots تشخیص دادن
recognize تشخیص دادن
recognising تشخیص دادن
spotting تشخیص دادن
recognises تشخیص دادن
recognizing تشخیص دادن
descry تشخیص دادن
to distinguish oneself [by] خود را تشخیص دادن [با]
see-through خوب تشخیص دادن
see through خوب تشخیص دادن
finds جستن تشخیص دادن
find جستن تشخیص دادن
identifying مربوط کردن تشخیص دادن
to make out someone [something] تشخیص دادن کسی [چیزی]
to discern someone [something] تشخیص دادن کسی [چیزی]
identify مربوط کردن تشخیص دادن
identified مربوط کردن تشخیص دادن
tells تشخیص دادن فرق گذاردن
tell تشخیص دادن فرق گذاردن
identifies مربوط کردن تشخیص دادن
telling-off تشخیص دادن فرق گذاردن
distinguishes تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
distinguish تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
identifies تشخیص هویت دادن یکی کردن
identify تشخیص هویت دادن یکی کردن
identified تشخیص هویت دادن یکی کردن
recognition تشخیص شناسایی هواپیما یا ناوتشخیص دادن
identifying تشخیص هویت دادن یکی کردن
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
micr سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to differentiate something from something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to distinguish between something and something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exception روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
to differentiate something from something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] یک چیز از چیز دیگری
carrier سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carriers سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
aforetime قبلی
prior قبلی
one-time قبلی
preceding قبلی
fore قبلی
ex قبلی
predecessors قبلی
foregone قبلی
ex- قبلی
previous قبلی
predecessor قبلی
preview اطلاع قبلی
previous work کارهای قبلی
previews اطلاع قبلی
premeditatedly با اندیشه قبلی
pretreatment معالجه قبلی
late war جنگ قبلی
premeditated با قصد قبلی
premeditation قصد قبلی
prepossession تصرف قبلی
chains از کلمه قبلی
precognition اطلاع قبلی
prefiguration تصور قبلی
preexistence موجودیت قبلی
preengagement تعهد قبلی
predispostion تمایل قبلی
foredoom محکومیت قبلی
backgrounds معلومات قبلی
predesignation تعیین قبلی
preconidtion شرط قبلی
precompression تراکم قبلی
presupposition فرض قبلی
preoccupation اشغال قبلی
presuppositions فرض قبلی
pre arrangement قرار قبلی
pre arrengement قرار قبلی
chain از کلمه قبلی
foreordainment حکم قبلی
prefiguration or prefigurement نمایش قبلی
predilections تمایل قبلی
premonition اخطار قبلی
at sight بی مطالعه قبلی
pregiurement احتساب قبلی
predilection تمایل قبلی
preoccupations اشغال قبلی
premonitions اخطار قبلی
foretype نمونه قبلی
foretoken اعلام قبلی
forethought اندیشه قبلی
background معلومات قبلی
preformation تشکیل قبلی
forewarning اخطار قبلی
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
off the cuff <idiom> بدون آمادگی قبلی
as you were به حالت قبلی برگردید
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
pre engaged دارای تعهد قبلی
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
pre indexing فهرست سازی قبلی
pre indexing شاخص گذاری قبلی
malice aforethought سوء نیت قبلی
prelibation ازمایش یانوشیدن قبلی
premonitory متضمن اخطار قبلی
prior permission اجازه قبلی پرواز
a priori بدون بررسی یا آزمایش قبلی
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
premonition برحذر داشتن فکر قبلی
premonitions برحذر داشتن فکر قبلی
prenotion احساس قبلی نسبت بچیزی
prefiguration پیش بینی احتساب قبلی
sneak preview نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
pre condition شرط لازم الاجرای قبلی
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
inherited error خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
precognitive وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
sneak previews نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
prefiguration or prefigurement تشبیه از پیش تصور قبلی
prerequisites شرط قبلی لازمه امری
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading بدون امادگی قبلی اجراکردن
prerequisite شرط قبلی لازمه امری
sight-reads بدون امادگی قبلی اجراکردن
quondam قبلی مربوط به چندی قبل
foredknowlege اطلاع قبلی علم غیب
free wheeling بازی بدون نقشه قبلی
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
precombustion chamber engine موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی
foretaste ازمایش قبلی پیش بینی کردن
Do not do any thing without due reflection . بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
zero hour هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
cancel لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
cancelling لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
cancels لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
post edit ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
go off half-cocked <idiom> صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
decisions اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
package shows نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
Can I make an appointment for friday? آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟
counter disengagement حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
predicted log racing مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
prolepsis فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com