Dictiornary-Farsi | تشخیص دهنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (3 milliseconds)

English	Persian
differential	تشخیص دهنده
differentials	تشخیص دهنده
distinguishing	تشخیص دهنده


Search result with all words

frequency discriminator	دستگاه تشخیص دهنده فرکانس
physiognomical	مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
prognosticator	تشخیص دهنده قبلی مرض
Other Matches

micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
trimmer	زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification	تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
catalyst	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalysts	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative	التیام دهنده جوش دهنده
bailer	امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor	نمایش دهنده ارائه دهنده
extender	توسعه دهنده ادامه دهنده
bailor	امانت دهنده کفیل دهنده
exhibiter	نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors	نمایش دهنده ارائه دهنده
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
diagnosis	تشخیص
discernment	تشخیص
contradistinction	تشخیص
diagnostics	تشخیص ها
assessments	تشخیص
specification	تشخیص
distinctions	تشخیص
distinction	تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
denotation	تشخیص
diagnostic	تشخیص
diagnoses	تشخیص
discretion	تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
percipience	حس تشخیص
assessment	تشخیص
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
diagnostic test	تست تشخیص
diagnostic routine	روال تشخیص
visual identification	تشخیص بصری
judiciously	از روی تشخیص
resolution	قدرت تشخیص
resolutions	قدرت تشخیص
vertification of debts	تشخیص مطالبات
verification of debt	تشخیص مطالبات
distinct	قابل تشخیص
diagnostically	ازراه تشخیص
identified	تشخیص دادن
identifies	تشخیص دادن
identify	تشخیص دادن
identifying	تشخیص دادن
vision recognition	تشخیص بصری
recognizing	تشخیص دادن
recognizes	تشخیص دادن
recognize	تشخیص دادن
recognising	تشخیص دادن
pattern recognitation	تشخیص الگو
identification	تشخیص هویت
recognises	تشخیص دادن
recognizably	قابل تشخیص
indiscreet	فاقد حس تشخیص
pattern recognition	تشخیص الگو
descry	تشخیص دادن
voice recognition	تشخیص صوتی
voice recognition	تشخیص صدا
flair	قوه تشخیص
diacritical marks	نشان تشخیص
diacritical	نشان تشخیص
sensibility	حس تشخیص دقت
sensibilities	حس تشخیص دقت
diacritic	نشان تشخیص
designator code	کد تشخیص یکان
recognizable	قابل تشخیص
to know right from wrong	تشخیص دادن
diagnostics	شیوههای تشخیص
frequency discrimination	تشخیص فرکانس
recognition	تشخیص بازشناخت
assesses	تشخیص دادن
handwriting recognition	تشخیص دست خط
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
assessing	تشخیص دادن
diagnosing	تشخیص دادن
identification signs	علائم تشخیص
discerns	تشخیص دادن
discerned	تشخیص دادن
discern	تشخیص دادن
diagnosed	تشخیص دادن
espying	تشخیص دادن
espy	تشخیص دادن
espies	تشخیص دادن
diagnose	تشخیص دادن
assessed	تشخیص دادن
fault datagnosis	تشخیص عیب
assess	تشخیص دادن
discernible	قابل تشخیص
differentiable	تشخیص پذیر
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
differential diagnosis	تشخیص افتراقی
discriminant function	تابع تشخیص
discriminately	از روی تشخیص
speech recogintion	تشخیص گفتار
error detecting code	کد تشخیص خطا
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
psychodiagnosis	تشخیص روانی
spot	تشخیص دادن
spots	تشخیص دادن
indiscrimination	عدم تشخیص
indiscrete	غیرقابل تشخیص
speech recogintion	تشخیص کلام
espied	تشخیص دادن
corrective maintenance	عمل تشخیص
diagnoses	تشخیص عیب
orientation	تشخیص موقعیت
blind diagnosis	تشخیص بی نام
make out <idiom>	تشخیص دادن
diagnosis	تشخیص عیب
diagnosis	تشخیص ناخوشی
senses	حس تشخیص مفهوم
spotting	تشخیص دادن
coefficient of determination	ضریب تشخیص
diagnoses	تشخیص ناخوشی
sense	حس تشخیص مفهوم
character recognition	تشخیص کاراکتر
carrier detect	تشخیص حامل
Power of distiction.	قوه تشخیص
sensed	حس تشخیص مفهوم
Diagnosis.	تشخیص بیماری
collision detection	تشخیص تصادم
diagnostician	تشخیص دهندهء مرض
to distinguish oneself [by]	خود را تشخیص دادن [با]
hottest	تشخیص و ترمیم خطا
diagnostician	متخصص تشخیص مرض
materiel cognizance	مدیریت تشخیص کالا
diagnostic	وابسته به تشخیص ناخوشی
prognostication	تشخیص قبلی مرض
detection	عمل تشخیص چیزی
prognostications	تشخیص قبلی مرض
indiscernible able	غیر قابل تشخیص
electrodiagnosis	تشخیص با دستگاههای برقی
differential aptitude tests	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
psychodiagnostics	ابزارهای تشخیص روانی
finds	جستن تشخیص دادن
see through	خوب تشخیص دادن
ocr	تشخیص کاراکترهای نوری
see-through	خوب تشخیص دادن
spotting	تشخیص محل گلوله
identification zone	منطقه تشخیص هدف
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
identification of supplies	تشخیص هویت کالا
whiteout	عدم تشخیص موقعیت
whiteouts	عدم تشخیص موقعیت
eye	دیدخوب با تشخیص مسافت
cess	تشخیص وتعیین مالیات
eying	دیدخوب با تشخیص مسافت
eyes	دیدخوب با تشخیص مسافت
hot	تشخیص و ترمیم خطا
tell apart <idiom>	تشخیص تا کس یادو چیز
optical recognition device	دستگاه تشخیص نوری
hotter	تشخیص و ترمیم خطا
find	جستن تشخیص دادن
diagnostic routine	برنامه تشخیص عیب
eyeing	دیدخوب با تشخیص مسافت
identification zone	منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن
tells	تشخیص دادن فرق گذاردن
identified	مربوط کردن تشخیص دادن
telling-off	تشخیص دادن فرق گذاردن
overhead	بیت تشخیص خطا در ارسال
interrupt	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
pathognomic	وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
interrupts	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
flagman	داور مخصوص تشخیص امتیاز
detector	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
detectors	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
tell	تشخیص دادن فرق گذاردن
differentiable	قابل تشخیص فرق گذاشتنی
monroe diagnostic reading test	ازمون تشخیص خواندن مونرو
identify	مربوط کردن تشخیص دادن
colourblindness	فقدان قوه تشخیص رنگ
identifies	مربوط کردن تشخیص دادن
diagnostic routine	روش تشخیص معایب در اثرازمایش
to make out someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
multiple discriminant function	تابع تشخیص چند متغیری
identifying	مربوط کردن تشخیص دادن
to discern someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
contrast enhancement	توسعه تشخیص سایه روشن
recognizable	آنچه قابل تشخیص است
prognosticate	تشخیص دادن قبلی مرض
recognizably	آنچه قابل تشخیص است
wake light	چراغ تشخیص خط حرکت ناو
distinguishes	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
distinguish	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
computer assisted diagnosis	تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
logic seeking	دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد
wreckage locator	دستگاه تشخیص محل ترکیدگی لولههای اب
identified	تشخیص هویت دادن یکی کردن
indistinguishable	غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
self-	کامپیوتری که از برنامههای تشخیص استفاده میکند
CSM	سیستم تشخیص حرف نوری کارا
undetected	آنچه تشخیص داده نشده است