Dictiornary-Farsi | تشخیص هویت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (10 milliseconds)

English	Persian
identification	تشخیص هویت


Search result with all words

identified	تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifies	تشخیص هویت دادن یکی کردن
identify	تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifying	تشخیص هویت دادن یکی کردن
identification of supplies	تشخیص هویت کالا
Other Matches

micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
identities	هویت
personalities	هویت
entity	هویت
identity	هویت
individuality	هویت
entities	هویت
personality	هویت
indentity	هویت
file identification	هویت پرونده
identification	احراز هویت
earmarks	نشان هویت
identity paper	اسناد هویت
identification tag	پلاک هویت
indentification	تعیین هویت
organizational identity	هویت سازمانی
earmark	نشان هویت
identity check	بررسی هویت
impersonation	جعل هویت
identity crisis	بحران هویت
gender identity	هویت جنسی
personal identity	هویت شخصی
identification	تعیین هویت
identity control	بررسی هویت
point indentification	هویت نقطهای
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identifying	تعیین هویت کردن
identify	تعیین هویت کردن
identifier	معین کننده هویت
identifies	تعیین هویت کردن
identified	تعیین هویت کردن
identification problem	مسئله تعیین هویت
impersonate	جعل هویت کردن
impersonating	جعل هویت کردن
to expose somebody	لو رفتن هویت کسی
to uncover somebody [as somebody]	لو رفتن هویت کسی
impersonated	جعل هویت کردن
impersonates	جعل هویت کردن
identification	تشخیص تشخیص دادن
depersonalization	توجه نکردن به هویت فردی
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
morgue	جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
morgues	جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
signalment	تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
He has been exposed as a traitor.	هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
diagnosis	تشخیص
discernment	تشخیص
percipience	حس تشخیص
diagnostics	تشخیص ها
diagnoses	تشخیص
assessment	تشخیص
distinctions	تشخیص
assessments	تشخیص
contradistinction	تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
denotation	تشخیص
distinction	تشخیص
discretion	تشخیص
diagnostic	تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
specification	تشخیص
recognition	تشخیص بازشناخت
diagnose	تشخیص دادن
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
diagnosed	تشخیص دادن
spotting	تشخیص دادن
diagnosing	تشخیص دادن
blind diagnosis	تشخیص بی نام
indiscrimination	عدم تشخیص
indiscrete	غیرقابل تشخیص
flair	قوه تشخیص
identification signs	علائم تشخیص
distinguishing	تشخیص دهنده
spots	تشخیص دادن
spot	تشخیص دادن
differentials	تشخیص دهنده
differential	تشخیص دهنده
assessed	تشخیص دادن
distinct	قابل تشخیص
carrier detect	تشخیص حامل
espies	تشخیص دادن
espied	تشخیص دادن
indiscreet	فاقد حس تشخیص
diagnostics	شیوههای تشخیص
diagnostically	ازراه تشخیص
assessing	تشخیص دادن
diagnostic routine	روال تشخیص
assesses	تشخیص دادن
assess	تشخیص دادن
coefficient of determination	ضریب تشخیص
collision detection	تشخیص تصادم
diacritical marks	نشان تشخیص
diacritical	نشان تشخیص
diacritic	نشان تشخیص
designator code	کد تشخیص یکان
differentiable	تشخیص پذیر
differential diagnosis	تشخیص افتراقی
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
handwriting recognition	تشخیص دست خط
character recognition	تشخیص کاراکتر
discerns	تشخیص دادن
frequency discrimination	تشخیص فرکانس
discerned	تشخیص دادن
fault datagnosis	تشخیص عیب
error detecting code	کد تشخیص خطا
discriminately	از روی تشخیص
corrective maintenance	عمل تشخیص
discern	تشخیص دادن
espying	تشخیص دادن
espy	تشخیص دادن
diagnostic test	تست تشخیص
discernible	قابل تشخیص
discriminant function	تابع تشخیص
descry	تشخیص دادن
recognizes	تشخیص دادن
Diagnosis.	تشخیص بیماری
speech recogintion	تشخیص کلام
speech recogintion	تشخیص گفتار
make out <idiom>	تشخیص دادن
psychodiagnosis	تشخیص روانی
resolution	قدرت تشخیص
resolutions	قدرت تشخیص
pattern recognition	تشخیص الگو
pattern recognitation	تشخیص الگو
identified	تشخیص دادن
Power of distiction.	قوه تشخیص
recognizable	قابل تشخیص
recognizing	تشخیص دادن
recognize	تشخیص دادن
recognising	تشخیص دادن
recognises	تشخیص دادن
recognizably	قابل تشخیص
voice recognition	تشخیص صدا
vision recognition	تشخیص بصری
sensibilities	حس تشخیص دقت
sensibility	حس تشخیص دقت
visual identification	تشخیص بصری
vertification of debts	تشخیص مطالبات
verification of debt	تشخیص مطالبات
to know right from wrong	تشخیص دادن
identifies	تشخیص دادن
voice recognition	تشخیص صوتی
diagnosis	تشخیص ناخوشی
diagnoses	تشخیص ناخوشی
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
identifying	تشخیص دادن
sense	حس تشخیص مفهوم
sensed	حس تشخیص مفهوم
senses	حس تشخیص مفهوم
identify	تشخیص دادن
orientation	تشخیص موقعیت
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
judiciously	از روی تشخیص
diagnosis	تشخیص عیب
diagnoses	تشخیص عیب
spotting	تشخیص محل گلوله
hottest	تشخیص و ترمیم خطا
hotter	تشخیص و ترمیم خطا
hot	تشخیص و ترمیم خطا
diagnostician	متخصص تشخیص مرض
diagnostician	تشخیص دهندهء مرض
tell apart <idiom>	تشخیص تا کس یادو چیز
diagnostic routine	برنامه تشخیص عیب
see through	خوب تشخیص دادن
finds	جستن تشخیص دادن
see-through	خوب تشخیص دادن
find	جستن تشخیص دادن
cess	تشخیص وتعیین مالیات
to distinguish oneself [by]	خود را تشخیص دادن [با]
detection	عمل تشخیص چیزی
psychodiagnostics	ابزارهای تشخیص روانی
eyes	دیدخوب با تشخیص مسافت
prognostication	تشخیص قبلی مرض
indiscernible able	غیر قابل تشخیص
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
identification zone	منطقه تشخیص هدف
eyeing	دیدخوب با تشخیص مسافت
eye	دیدخوب با تشخیص مسافت
ocr	تشخیص کاراکترهای نوری
prognostications	تشخیص قبلی مرض
electrodiagnosis	تشخیص با دستگاههای برقی
diagnostic	وابسته به تشخیص ناخوشی
differential aptitude tests	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
materiel cognizance	مدیریت تشخیص کالا
eying	دیدخوب با تشخیص مسافت
optical recognition device	دستگاه تشخیص نوری
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
whiteout	عدم تشخیص موقعیت
whiteouts	عدم تشخیص موقعیت
to make out someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
to discern someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
identifying	مربوط کردن تشخیص دادن
identify	مربوط کردن تشخیص دادن
detector	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
tell	تشخیص دادن فرق گذاردن
overhead	بیت تشخیص خطا در ارسال
logic seeking	دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد