Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English
Persian
identified
تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifies
تشخیص هویت دادن یکی کردن
identify
تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifying
تشخیص هویت دادن یکی کردن
Other Matches
identification
تشخیص هویت
identification of supplies
تشخیص هویت کالا
identify
مربوط کردن تشخیص دادن
identified
مربوط کردن تشخیص دادن
identifying
مربوط کردن تشخیص دادن
identifies
مربوط کردن تشخیص دادن
identification
تشخیص تشخیص دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
individualized
تمیز دادن تشخیص دادن
judged
حکم دادن تشخیص دادن
judging
حکم دادن تشخیص دادن
decern
تشخیص دادن تمیز دادن
judges
حکم دادن تشخیص دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
impersonated
جعل هویت کردن
identify
تعیین هویت کردن
impersonates
جعل هویت کردن
impersonate
جعل هویت کردن
identifying
تعیین هویت کردن
identified
تعیین هویت کردن
impersonating
جعل هویت کردن
identifies
تعیین هویت کردن
espy
تشخیص دادن
identifies
تشخیص دادن
espying
تشخیص دادن
spots
تشخیص دادن
discerns
تشخیص دادن
identified
تشخیص دادن
recognising
تشخیص دادن
recognises
تشخیص دادن
make out
<idiom>
تشخیص دادن
diagnosed
تشخیص دادن
recognizes
تشخیص دادن
assessing
تشخیص دادن
identifying
تشخیص دادن
to know right from wrong
تشخیص دادن
espies
تشخیص دادن
spotting
تشخیص دادن
discerned
تشخیص دادن
assesses
تشخیص دادن
assessed
تشخیص دادن
identify
تشخیص دادن
assess
تشخیص دادن
espied
تشخیص دادن
recognize
تشخیص دادن
recognizing
تشخیص دادن
diagnose
تشخیص دادن
diagnosing
تشخیص دادن
descry
تشخیص دادن
spot
تشخیص دادن
discern
تشخیص دادن
see through
خوب تشخیص دادن
to distinguish oneself
[by]
خود را تشخیص دادن
[با]
find
جستن تشخیص دادن
finds
جستن تشخیص دادن
see-through
خوب تشخیص دادن
distinguish
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
to discern someone
[something]
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
telling-off
تشخیص دادن فرق گذاردن
distinguishes
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
to make out someone
[something]
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
tells
تشخیص دادن فرق گذاردن
prognosticate
تشخیص دادن قبلی مرض
tell
تشخیص دادن فرق گذاردن
recognition
تشخیص شناسایی هواپیما یا ناوتشخیص دادن
micr
سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
to distinguish between something and something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
exception
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
یک چیز از چیز دیگری
semi processed data
داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
carrier
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carriers
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
personalities
هویت
personality
هویت
individuality
هویت
identities
هویت
identity
هویت
entities
هویت
entity
هویت
indentity
هویت
identity check
بررسی هویت
identification
احراز هویت
identification
تعیین هویت
gender identity
هویت جنسی
file identification
هویت پرونده
point indentification
هویت نقطهای
organizational identity
هویت سازمانی
indentification
تعیین هویت
identification tag
پلاک هویت
identity paper
اسناد هویت
impersonation
جعل هویت
identity crisis
بحران هویت
identity control
بررسی هویت
earmarks
نشان هویت
earmark
نشان هویت
personal identity
هویت شخصی
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
identification problem
مسئله تعیین هویت
identifier
معین کننده هویت
to uncover somebody
[as somebody]
لو رفتن هویت کسی
to expose somebody
لو رفتن هویت کسی
depersonalization
توجه نکردن به هویت فردی
summation check
بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
indict
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
signalment
تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
morgues
جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
morgue
جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
He has been exposed as a traitor.
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
malfunction
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
authentication
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
housekeeping
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
contradistinction
تشخیص
diagnosis
تشخیص
discretion
تشخیص
denotation
تشخیص
assessment
تشخیص
diagnoses
تشخیص
percipience
حس تشخیص
assessments
تشخیص
indistinctively
بی تشخیص
diagnostics
تشخیص ها
distinction
تشخیص
distinctions
تشخیص
specification
تشخیص
discernment
تشخیص
In my judgement. As I see it.
به تشخیص من
diagnostic
تشخیص
design
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
carrier detect
تشخیص حامل
character recognition
تشخیص کاراکتر
recognizable
قابل تشخیص
identification of friend from foe
دستگاه تشخیص
handwriting recognition
تشخیص دست خط
resolution
قدرت تشخیص
identification signs
علائم تشخیص
resolutions
قدرت تشخیص
error detecting code
کد تشخیص خطا
recognizably
قابل تشخیص
i.f.f. system
دستگاه تشخیص
discernible
قابل تشخیص
collision detection
تشخیص تصادم
vertification of debts
تشخیص مطالبات
verification of debt
تشخیص مطالبات
sensed
حس تشخیص مفهوم
differentiable
تشخیص پذیر
coefficient of determination
ضریب تشخیص
indiscreet
فاقد حس تشخیص
diagnostic routine
روال تشخیص
senses
حس تشخیص مفهوم
pattern recognitation
تشخیص الگو
pattern recognition
تشخیص الگو
differential diagnosis
تشخیص افتراقی
Diagnosis.
تشخیص بیماری
voice recognition
تشخیص صدا
voice recognition
تشخیص صوتی
diagnostics
شیوههای تشخیص
visual identification
تشخیص بصری
vision recognition
تشخیص بصری
diagnostically
ازراه تشخیص
diagnostic test
تست تشخیص
orientation
تشخیص موقعیت
sense
حس تشخیص مفهوم
speech recogintion
تشخیص گفتار
psychodiagnosis
تشخیص روانی
frequency discrimination
تشخیص فرکانس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com