Total search result: 201 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
admin |
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه |
|
|
Other Matches |
|
bureaucreacy |
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان |
paperwork |
تشریفات اداری |
bureaucrasy |
رعایت تشریفات اداری بحدافراط |
bureaucracies |
رعایت تشریفات اداری بحدافراط |
bureaucracy |
رعایت تشریفات اداری بحدافراط |
red tapism |
رعایت تشریفات اداری به حدافراط |
bureaucrats |
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری |
bureaucrat |
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری |
positioned |
قراردادن امورات مربوط به وفایف |
position |
قراردادن امورات مربوط به وفایف |
this duty precedes all others |
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است |
informally |
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی |
general |
شرکت مربوط به امور اداری اصلی |
generals |
شرکت مربوط به امور اداری اصلی |
transfer order |
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح |
metafile |
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود |
ritualist |
ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات |
last chance rule |
مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر |
emcee |
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن |
emcees |
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن |
transfer processing |
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر |
administrative wheeled vehicle fleet |
کاروان خودروهای اداری خودروی اداری |
cost center |
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست |
bureaucrasy |
حکومت اداری تاسیسات اداری |
bureaucracies |
تاسیسات اداری حکومت اداری |
bureaucracy |
تاسیسات اداری حکومت اداری |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
lion rug |
فرش شیری [این طرح بیشتر مربوط به استان فارس و عشایر آن منطقه بوده و گاه در طرح از شتر و یا حیوانات دیگر نیز استفاده می شود.] |
workdays |
ایام کار اداری ساعات کار اداری |
workday |
ایام کار اداری ساعات کار اداری |
implied task |
وفایف استنتاجی |
wifehood |
وفایف زوجیت |
assignment of tasks |
تعیین وفایف |
specified tasks |
وفایف تصریحی |
function keys |
کلیدهایانجام وفایف |
square design |
طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.] |
toe the line <idiom> |
انجام وفایف شخصی |
job description |
شرح وفایف شغلی |
physiology |
علم وفایف الاعضاء |
muliebrity |
وفایف زنانه زنانگی |
assignment of tasks |
واگذار کردن وفایف |
specified tasks |
ماموریت تصریحی وفایف مصرحه |
break |
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق |
breaks |
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق |
functional |
وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای |
that is beyond my duty |
این از وفایف من خارج است |
entoptics |
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم |
physiological |
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی |
physiologic |
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی |
deontology |
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی |
he is nehgent of his duties |
در انجام وفایف خودسهل انگار است |
second fiddle |
کسیکه دارای وفایف فرعی ویاثانوی است |
functional principle [Technology] |
کارکرد |
functioning [manner of functioning] |
کارکرد |
operation |
کارکرد |
running |
کارکرد |
mechanics {pl} |
کارکرد |
functionality |
کارکرد |
workings {pl} |
کارکرد |
functioned |
کارکرد |
earning |
کارکرد |
way of functioning |
کارکرد |
mode of operation [Technology] |
کارکرد |
function |
کارکرد |
manner of functioning |
کارکرد |
functions |
کارکرد |
emergency operation |
کارکرد |
ego function |
کارکرد خود |
returned |
عملکرد کارکرد |
empty running |
کارکرد خالی |
empty running |
کارکرد بی اثر |
functionalism |
کارکرد گرایی |
returning |
عملکرد کارکرد |
return |
عملکرد کارکرد |
motor function |
کارکرد حرکتی |
outputs |
کارکرد فرفیت |
returns |
عملکرد کارکرد |
secondary function |
کارکرد ثانوی |
open shop |
با کارکرد ازاد |
tact function |
کارکرد نامیدن |
open shot |
با کارکرد ازاد |
optimal performance |
کارکرد بهینه |
adaptive functioning |
کارکرد انطباقی |
anergasia |
زوال کارکرد |
mental function |
کارکرد ذهنی |
mand function |
کارکرد خواستاری |
output |
کارکرد فرفیت |
program loans |
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها |
tactical |
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی |
tactically |
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی |
inference |
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد |
inferences |
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد |
bioclimatic |
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی |
elevation guidance |
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما |
victual |
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار |
diaschisis |
کارکرد پریشی جانبی |
localization of function |
موضع یابی کارکرد |
auditory |
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری |
genital |
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی |
operating ratio |
نسبت کارکرد موتور یا ناو |
supervisory |
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور |
chips |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
chip |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
ceremony |
تشریفات |
formality |
تشریفات |
formalities |
تشریفات |
ritual |
تشریفات |
formalist |
تشریفات |
cermonies |
تشریفات |
protocol |
تشریفات |
rituals |
تشریفات |
ceremoniously |
با تشریفات |
protocols |
تشریفات |
unceremonious |
بی تشریفات |
procedures |
تشریفات |
gallery deck |
پل تشریفات |
ceremonies |
تشریفات |
unceremoniously |
بی تشریفات |
otherwise <adv.> |
به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر] |
tut work |
کاری که مزد ان از روی کارکرد داده میشود |
duplex operation |
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه |
honor |
نجابت تشریفات |
guard of honor |
پاسدار تشریفات |
Chief of protocol. Master of ceremonies. |
رئیس تشریفات |
ritual |
تشریفات مذهبی |
serviced |
عبادت تشریفات |
emcee |
رئیس تشریفات |
emcees |
رئیس تشریفات |
master of ceremonies |
رئیس تشریفات |
masters of ceremonies |
رئیس تشریفات |
starch |
اهارزدن تشریفات |
service |
عبادت تشریفات |
ritualism |
تشریفات دوستی |
ceremonial |
تشریفاتی تشریفات |
ceremonials |
تشریفاتی تشریفات |
porotocol department |
اداره تشریفات |
sans ceremonie |
بدون تشریفات |
starches |
اهارزدن تشریفات |
ritualistic behavior |
تشریفات وسواسی |
chief of protocol |
رئیس تشریفات |
red tape |
تشریفات زائد |
riteless |
عاری از تشریفات |
red carpet |
تشریفات و احترامات رسمی |
All the formalities were carried out. |
تمام تشریفات انجام شد |
circumstances |
شرط موقعیت تشریفات |
due process of the law |
تشریفات صحیح قانونی |
solemnly |
موقرانه با ائین و تشریفات |
emcees |
رئیس تشریفات کردن |
The formalities of judicial process. |
تشریفات حقوقی وقضایی |
emcee |
رئیس تشریفات کردن |
quarterdeck |
محوطه تشریفات ناو |
To discard formalities . |
تشریفات را کنا رگذاردن |
an abrupt departure |
عزیمت بدون تشریفات |
quarterdecks |
محوطه تشریفات ناو |
beadledom |
تشریفات ورسمیت زیاد |
Easter Sepulchre |
تشریفات مذهبی تدفین |
rite |
مراسم تشریفات مذهبی |
defected |
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود |
defect |
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود |
defecting |
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود |
defects |
آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود |
condonation |
اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است |
solemnity |
ایین تشریفات مراسم سنگین |
He is very ceremonious. |
اهل تشریفات (تشریفاتی ) است |
Protocol must be observed. |
تشریفات باید رعایت شود |
relative |
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است |
acoustical |
مربوط به صدا مربوط به سامعه |
acoustic |
مربوط به صدا مربوط به سامعه |
ceremonious |
پای بند تشریفات وتعارف رسمی |
part performance |
عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص |
initiation |
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات |
Dont stand on ceremony. |
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش ) |
ceremonialism |
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات |
adjutant's call |
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات |
red tapery |
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط |
enterprises |
موسسه |
stablishment |
موسسه |
institution |
موسسه |
corporations |
موسسه |
corporation |
موسسه |
enterprise |
موسسه |
establishment |
موسسه |
institutes |
موسسه |
establishments |
موسسه |
instituted |
موسسه |
instituting |
موسسه |
inst |
موسسه |
institute |
موسسه |
conversion |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
conversions |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
references |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
reference |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
some other time |
دفعه دیگر [وقت دیگر] |
tunnelling |
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد |
manning table |
جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل |
enterprises |
موسسه اقتصادی |