Dictiornary-Farsi | تشنه سوخته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 59 (5 milliseconds)

English	Persian
parched with thirst	تشنه سوخته


Other Matches

i feet thirsty	تشنه ام
athirst	تشنه
adry	تشنه
i am thirsty	تشنه ام
thirsty	تشنه
thirster	تشنه
driers	تشنه شدن
i feet thirsty	تشنه ام هست
I'm thirsty.	من تشنه هستم.
i am thirsty	تشنه ام هست
to be thirsty	تشنه بودن
thirst	تشنه بودن
bloodthirsty	تشنه بخون
dries	تشنه شدن
dry	تشنه شدن
dryers	تشنه شدن
The thirsty dreams of water . <proverb>	تشنه در خواب آب مى بیند .
While there is water in the pitcher we wander thir. <proverb>	آب در کوزه و ما تشنه لبان مى گردیم .
They are at daggers drawn. They are bitter enemies.	بخون یکدیگه تشنه هستند
burned	سوخته
scorched	سوخته
adust	سوخته
charred	سوخته
praline	بادام سوخته
sugared almond	یابادام سوخته
weatherbeaten	آفتاب سوخته
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
caramels	قند سوخته
caramel	قند سوخته
burned lime	اهک سوخته
slag	فلزنیم سوخته
empyreuma	بوی سوخته
burnt almond	بادام سوخته
hard bake	بادام سوخته
praline	اجیل سوخته
Sienna <adj.> <noun>	رنگ قهوه ای سوخته
to taste burnt	مزه سوخته دادن
burned rug	قالی سوخته شده
To be rebuffed .	دماغ سوخته شدن
I can smell something burning.	بوی سوخته می آید
coke	زغال سنگ سوخته
cokes	زغال سنگ سوخته
sunburn	افتاب سوخته کردن
burnt sacrifice	قربانی سوخته یا سوختنی
dander	سوخته وخاکستر شده
empyreumatical	دارای بوی سوخته
empyreumatical	مربوط ببوی سوخته
The light bulb has burned out.	لامپ سوخته است
ivory black	گرد سوخته استخوان
to smell something burning	بوی سوخته شنیدن
i smell something burning	بوی چیز سوخته میشنوم
parch	تفتیدن افتاب سوخته کردن
He was snubbed . He drew blank.	دماغ سوخته شد ( خیط وبور )
parches	تفتیدن افتاب سوخته کردن
caramelize	بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
yorked	توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
slivers	دانههای خرج نیم سوخته بقایای باروت خرج
inconsumable	سوخته نشدنی تمام نشدنی