English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (36 milliseconds)
English Persian
organises تشکیلات دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
Other Matches
structures تشکیلات دادن
structuring تشکیلات دادن
structure تشکیلات دادن
organizable قابل تشکیلات دادن
agree ترتیب دادن درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
refinanced تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinances تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinance تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
algebra ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
right on <idiom> نشان دادن موافقت (درست است بله)
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
organization تشکیلات
organisations تشکیلات
systems تشکیلات
machinery تشکیلات
system تشکیلات
organizations تشکیلات
brigades تشکیلات
brigade تشکیلات
reorganize تشکیلات مجدد
reorganizes تشکیلات مجدد
organization تشکیلات سازماندهی
reorganized تشکیلات مجدد
enterprises تشکیلات اقتصادی
civil department تشکیلات کشوری
reorganizing تشکیلات مجدد
reorganising تشکیلات مجدد
reorganises تشکیلات مجدد
reorganised تشکیلات مجدد
trade association تشکیلات صنفی
formation ساختمان تشکیلات
mechanism of the organ نظام تشکیلات
reorganization تشکیلات مجدد
organizations تشکیلات سازماندهی
organisations تشکیلات سازماندهی
enterprise تشکیلات اقتصادی
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
underground تشکیلات محرمانه وزیرزمینی
formations تشکیلات زمین شناسی
disorganises تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganised تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganizes تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganize تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganising تشکیلات چیزی رابرهم زدن
telephone plant تشکیلات مراکز تلفن خودکار
disorganizing تشکیلات چیزی رابرهم زدن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
build درست کردن
trimmest درست کردن
trim درست کردن
trims درست کردن
fettle درست کردن
weave درست کردن
indite درست کردن
weaves درست کردن
corrects درست کردن
gullies درست کردن
to fix up درست کردن
fashioned درست کردن
fashion درست کردن
to erect into درست کردن از
fashioning درست کردن
gulleys درست کردن
to get up درست کردن
gully درست کردن
fashions درست کردن
set right درست کردن
to sct aright درست کردن
make درست کردن
to set to rights درست کردن
shape درست کردن
fabricating درست کردن
fabricates درست کردن
manufactures درست کردن
manufactured درست کردن
manufacture درست کردن
fabricated درست کردن
to set in order درست کردن
makes درست کردن
concoct درست کردن
concocted درست کردن
concocting درست کردن
concocts درست کردن
redd درست کردن
make up درست کردن
adapt درست کردن
to set درست کردن
fabricate درست کردن
shapes درست کردن
to riven laths یا درست کردن
set in order درست کردن
cleanest درست کردن
cleaned درست کردن
correct درست کردن
builds درست کردن
clean درست کردن
buildings درست کردن
to cleanvp درست کردن
to put to rights درست کردن
to put in to shape درست کردن
fix up درست کردن
cleans درست کردن
correcting درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
Our organization is just standing on its own feet. تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
die sink خزینه درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
dress درست کردن لباس
teams دسته درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
frame پاپوش درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
team دسته درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
image erection درست کردن تصویر
orthoepy فن درست تلفظ کردن
dresses درست کردن لباس
pond حوض درست کردن
dowel میخچه درست کردن
ponds حوض درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
strike off بی زحمت درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to mill flour ارد درست کردن
scrambles املت درست کردن
hedge خاربست درست کردن
hedged خاربست درست کردن
hedges خاربست درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
scrambled املت درست کردن
re form دوباره درست کردن
scramble املت درست کردن
blow down بافوت درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
manipulates با دست درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
manipulated با دست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
manipulate با دست درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
to toss up زود درست کردن
recondition دوباره درست کردن
scrambling املت درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
makes درست کردن ساختن اماده کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
make درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
welfare state کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان
syndicalism سیستم اتحادیهای برای تشکیلات کارگری سندیکالیسم
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
spells املاء کردن درست نوشتن
spelled املاء کردن درست نوشتن
spell املاء کردن درست نوشتن
to put up زنانه درست کردن جادادن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com