English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
haematogenesis تشکیل خون تولیدخون
Other Matches
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
establishment تشکیل
entelechy تشکیل
incorporation تشکیل
endomorphy تشکیل
endomorphism تشکیل
establishments تشکیل
constitutes تشکیل دادن
embryogeny تشکیل جنین
formation صف ارایی تشکیل
constituting تشکیل دادن
organizes تشکیل دادن
constituted تشکیل دادن
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
hematopoiesis تشکیل خون
heat of formation گرمای تشکیل
organises تشکیل دادن
bonding تشکیل پیوند
gleization تشکیل خاک رس
formation constant ثابت تشکیل
foetation تشکیل جنین
flagellation تشکیل تاژک
fibrillation تشکیل الیاف
constitute تشکیل دادن
embryogen تشکیل جنین
organisers تشکیل دهنده
antitrust مخالف تشکیل
antidim مایع ضد تشکیل مه
annulation تشکیل حلقه
former تشکیل دهنده
formative تشکیل دهنده
tournaments تشکیل مسابقات
tournament تشکیل مسابقات
forms تشکیل دادن
formed تشکیل دادن
form تشکیل دادن
argillaceous تشکیل شده از رس
organizer تشکیل دهنده
organizers تشکیل دهنده
capital formation تشکیل سرمایه
organize تشکیل دادن
organizing تشکیل دادن
ossification تشکیل استخوان
sacculation تشکیل کیسه
umbilication تشکیل ناف
orogenesis تشکیل کوه
spermatogenesis تشکیل نطفه
osteogenesis تشکیل استخوان
strobilation تشکیل رشته
vacuolation تشکیل حفره
placentation تشکیل جفت
preformation تشکیل قبلی
sporogeny تشکیل هاگ
stratification تشکیل چینه
to erect into تشکیل دادن از
siltation تشکیل لجن
organising تشکیل دادن
metamerism تشکیل حلقهای
the house went into secret session تشکیل داد
stratification تشکیل طبقات
sporogenesis تشکیل هاگ
colonised تشکیل مستعمره دادن
colonises تشکیل مستعمره دادن
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
colonising تشکیل مستعمره دادن
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
constituent جزء تشکیل دهنده
constituents سازه تشکیل دهنده
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
troop program برنامه تشکیل یکانها
to form a habit تشکیل عادت دادن
constituents جزء تشکیل دهنده
colonize تشکیل مستعمره دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
vesiculation تشکیل کیسه یا تاول
forms تشکیل دادن ساختن
formed تشکیل دادن ساختن
form تشکیل دادن ساختن
ossification مرحله تشکیل استخوان
acidic تشکیل دهندهء اسید
gangs جمعیت تشکیل دادن
gang جمعیت تشکیل دادن
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
venue محل تشکیل دادگاه
vertebration تشکیل ستون فقرات
convene تشکیل جلسه دادن
convened تشکیل جلسه دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
convening تشکیل جلسه دادن
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
constituent سازه تشکیل دهنده
involucrum تشکیل استخوان جدید
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
polygenic دارای قوه تشکیل
unformed تشکیل نشده ناساخت
preform قبلا تشکیل دادن
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
bed تشکیل طبقه دادن
federalization تشکیل کشورهای متحد
oogenesis تشکیل و تکامل تخم
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
pods تشکیل نیام دادن
pod تشکیل نیام دادن
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
force development برنامه تشکیل یکانها
nucleate تشکیل هسته دادن
beds تشکیل طبقه دادن
nuclei هسته تشکیل دهنده
nucleus هسته تشکیل دهنده
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
back bonding تشکیل پیوند از پشت
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
venues محل تشکیل دادگاه
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
strobilization تشکیل رشته باریک شدگی
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
modularity تشکیل شده از بخشهای تابعی
structual constituent جزء تشکیل دهنده ساختمانی
constitution ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
standard free energy of formation انرژی ازاد تشکیل استاندارد
self formed خود بخود تشکیل شده
concretionary تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
podzolization تشکیل خاک خاکستری یا سفید
confedration of states دولت جدیدی تشکیل نمیشود
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
constitutions ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
humification تشکیل خاک گیاه دار
alphabets حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle نیم دایره تشکیل دادن
semicircles نیم دایره تشکیل دادن
pockets پاکت تشکیل کیسه در بدن
pocket پاکت تشکیل کیسه در بدن
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
alphabet حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
circlets تشکیل دایره کوچک دادن
circlet تشکیل دایره کوچک دادن
shroud laid تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
self constituted تشکیل شده بوسیله نفس خود
frontogenesis که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
dyad کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
box defence تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
thromboses تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
thrombosis تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
cellular unit هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
stratification تشکیل طبقات زمین چینه بندی
doublet کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
plain flap فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
jacks ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
nodulation تشکیل گره هایا غدههای ریز
m day force نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
doublets کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
fasciculus دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
registry پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
registries پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
circuits و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
quintet بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
quintets بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
The conference is scheduled for bahman 20 . کنفرانس قرار است 20 بهمن تشکیل شود
primary cluster تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
continuous tone image تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
convoke برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
fascicle دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
circuit و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
surge برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
andesite نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
syenite نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
fascicule دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
dunite نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
protagon جسم فوسفوری که جزاصلی سفیده مخ را تشکیل میدهد
diabase نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
dibit عددی که از دو بیت دودویی تشکیل شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com