English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
self constituted تشکیل شده بوسیله نفس خود
Search result with all words
terrigenous تشکیل شده بوسیله عمل سایش رودخانه وجریان اب خاکزاد
Other Matches
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
entelechy تشکیل
incorporation تشکیل
endomorphy تشکیل
endomorphism تشکیل
establishment تشکیل
establishments تشکیل
sacculation تشکیل کیسه
capital formation تشکیل سرمایه
foetation تشکیل جنین
spermatogenesis تشکیل نطفه
sporogenesis تشکیل هاگ
organizer تشکیل دهنده
flagellation تشکیل تاژک
organisers تشکیل دهنده
formative تشکیل دهنده
siltation تشکیل لجن
fibrillation تشکیل الیاف
formation constant ثابت تشکیل
argillaceous تشکیل شده از رس
constituted تشکیل دادن
antitrust مخالف تشکیل
bonding تشکیل پیوند
constitute تشکیل دادن
antidim مایع ضد تشکیل مه
organizers تشکیل دهنده
annulation تشکیل حلقه
constitutes تشکیل دادن
orogenesis تشکیل کوه
gleization تشکیل خاک رس
placentation تشکیل جفت
formation صف ارایی تشکیل
heat of formation گرمای تشکیل
hematopoiesis تشکیل خون
constituting تشکیل دادن
osteogenesis تشکیل استخوان
metamerism تشکیل حلقهای
sporogeny تشکیل هاگ
preformation تشکیل قبلی
organizing تشکیل دادن
organizes تشکیل دادن
tournaments تشکیل مسابقات
tournament تشکیل مسابقات
forms تشکیل دادن
formed تشکیل دادن
organize تشکیل دادن
form تشکیل دادن
former تشکیل دهنده
organises تشکیل دادن
organising تشکیل دادن
vacuolation تشکیل حفره
ossification تشکیل استخوان
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
the house went into secret session تشکیل داد
to erect into تشکیل دادن از
embryogeny تشکیل جنین
embryogen تشکیل جنین
strobilation تشکیل رشته
stratification تشکیل طبقات
umbilication تشکیل ناف
stratification تشکیل چینه
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
force development برنامه تشکیل یکانها
constituents جزء تشکیل دهنده
involucrum تشکیل استخوان جدید
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
nucleus هسته تشکیل دهنده
nuclei هسته تشکیل دهنده
beds تشکیل طبقه دادن
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
haematogenesis تشکیل خون تولیدخون
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
back bonding تشکیل پیوند از پشت
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
federalization تشکیل کشورهای متحد
constituents سازه تشکیل دهنده
gangs جمعیت تشکیل دادن
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
unformed تشکیل نشده ناساخت
convening تشکیل جلسه دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
convened تشکیل جلسه دادن
bed تشکیل طبقه دادن
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
gang جمعیت تشکیل دادن
acidic تشکیل دهندهء اسید
form تشکیل دادن ساختن
formed تشکیل دادن ساختن
forms تشکیل دادن ساختن
ossification مرحله تشکیل استخوان
vesiculation تشکیل کیسه یا تاول
vertebration تشکیل ستون فقرات
troop program برنامه تشکیل یکانها
to form a habit تشکیل عادت دادن
convene تشکیل جلسه دادن
nucleate تشکیل هسته دادن
colonize تشکیل مستعمره دادن
colonising تشکیل مستعمره دادن
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
venues محل تشکیل دادگاه
venue محل تشکیل دادگاه
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
colonises تشکیل مستعمره دادن
oogenesis تشکیل و تکامل تخم
colonised تشکیل مستعمره دادن
constituent سازه تشکیل دهنده
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
constituent جزء تشکیل دهنده
preform قبلا تشکیل دادن
polygenic دارای قوه تشکیل
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
pod تشکیل نیام دادن
pods تشکیل نیام دادن
constitution ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
circlet تشکیل دایره کوچک دادن
semicircles نیم دایره تشکیل دادن
circlets تشکیل دایره کوچک دادن
pocket پاکت تشکیل کیسه در بدن
pockets پاکت تشکیل کیسه در بدن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
constitutions ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle نیم دایره تشکیل دادن
concretionary تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
strobilization تشکیل رشته باریک شدگی
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
structual constituent جزء تشکیل دهنده ساختمانی
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
confedration of states دولت جدیدی تشکیل نمیشود
modularity تشکیل شده از بخشهای تابعی
alphabet حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
humification تشکیل خاک گیاه دار
podzolization تشکیل خاک خاکستری یا سفید
standard free energy of formation انرژی ازاد تشکیل استاندارد
alphabets حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
self formed خود بخود تشکیل شده
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
m day force نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
plain flap فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
stratification تشکیل طبقات زمین چینه بندی
shroud laid تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
nodulation تشکیل گره هایا غدههای ریز
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
doublets کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
thromboses تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
jacks ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
box defence تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
thrombosis تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
doublet کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
dyad کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
frontogenesis که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
cellular unit هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
whereby که بوسیله ان
via بوسیله
perprep بوسیله
of بوسیله
with بوسیله
at the hand of بوسیله
wherewithal که بوسیله ان
per بوسیله
by dint of بوسیله
thruogh the a of بوسیله
by the instrumentality of بوسیله
by بوسیله
quintets بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
quintet بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
surge برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surged برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surges برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
fascicle دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
The conference is scheduled for bahman 20 . کنفرانس قرار است 20 بهمن تشکیل شود
assembly تعدادی دستورات کد اسمبلی که یک کار را تشکیل می دهند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com