English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (6 milliseconds)
English Persian
colonised تشکیل مستعمره دادن
colonises تشکیل مستعمره دادن
colonising تشکیل مستعمره دادن
colonize تشکیل مستعمره دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
Other Matches
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
organizing تشکیل دادن
to erect into تشکیل دادن از
organizes تشکیل دادن
organize تشکیل دادن
organising تشکیل دادن
organises تشکیل دادن
formed تشکیل دادن
constitute تشکیل دادن
form تشکیل دادن
constituting تشکیل دادن
constitutes تشکیل دادن
constituted تشکیل دادن
forms تشکیل دادن
gang جمعیت تشکیل دادن
preform قبلا تشکیل دادن
formed تشکیل دادن ساختن
form تشکیل دادن ساختن
gangs جمعیت تشکیل دادن
forms تشکیل دادن ساختن
bed تشکیل طبقه دادن
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
pods تشکیل نیام دادن
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
to form a habit تشکیل عادت دادن
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
beds تشکیل طبقه دادن
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
pod تشکیل نیام دادن
nucleate تشکیل هسته دادن
convene تشکیل جلسه دادن
convened تشکیل جلسه دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
convening تشکیل جلسه دادن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
circlet تشکیل دایره کوچک دادن
circlets تشکیل دایره کوچک دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle نیم دایره تشکیل دادن
semicircles نیم دایره تشکیل دادن
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
surged برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
raises بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
surges برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
clubbed :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbing :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
surge برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
club :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
raise بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
polymerize باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
adding قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
constituting تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
colonialist مستعمره چی
colonies مستعمره
colony مستعمره
habitations سکنی مستعمره
semicolonial نیمه مستعمره
settlements مشکن مستعمره
colonization مستعمره کردن
habitation سکنی مستعمره
decolonization مستعمره زدایی
colonists مستعمره نشین
colonist مستعمره نشین
settlement مشکن مستعمره
incrust با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
ionian وابسته به مستعمره یونانی در کرانه باختر اسیای صغیر
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
the british common wealth of nation انگلستان و ایرلند و ممالک وابسته ازاد و ممالک تحت الحمایه و مستعمره ان راگویند
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
entelechy تشکیل
establishment تشکیل
endomorphism تشکیل
endomorphy تشکیل
establishments تشکیل
incorporation تشکیل
preformation تشکیل قبلی
siltation تشکیل لجن
heat of formation گرمای تشکیل
organizer تشکیل دهنده
hematopoiesis تشکیل خون
stratification تشکیل طبقات
strobilation تشکیل رشته
organisers تشکیل دهنده
stratification تشکیل چینه
gleization تشکیل خاک رس
placentation تشکیل جفت
bonding تشکیل پیوند
sporogeny تشکیل هاگ
the house went into secret session تشکیل داد
formation صف ارایی تشکیل
spermatogenesis تشکیل نطفه
sporogenesis تشکیل هاگ
former تشکیل دهنده
vacuolation تشکیل حفره
capital formation تشکیل سرمایه
foetation تشکیل جنین
tournaments تشکیل مسابقات
flagellation تشکیل تاژک
sacculation تشکیل کیسه
umbilication تشکیل ناف
fibrillation تشکیل الیاف
embryogen تشکیل جنین
embryogeny تشکیل جنین
ossification تشکیل استخوان
organizers تشکیل دهنده
formative تشکیل دهنده
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
tournament تشکیل مسابقات
formation constant ثابت تشکیل
osteogenesis تشکیل استخوان
annulation تشکیل حلقه
argillaceous تشکیل شده از رس
orogenesis تشکیل کوه
antitrust مخالف تشکیل
antidim مایع ضد تشکیل مه
metamerism تشکیل حلقهای
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
involucrum تشکیل استخوان جدید
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
ossification مرحله تشکیل استخوان
polygenic دارای قوه تشکیل
vesiculation تشکیل کیسه یا تاول
oogenesis تشکیل و تکامل تخم
troop program برنامه تشکیل یکانها
nuclei هسته تشکیل دهنده
acidic تشکیل دهندهء اسید
vertebration تشکیل ستون فقرات
nucleus هسته تشکیل دهنده
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
venue محل تشکیل دادگاه
venues محل تشکیل دادگاه
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
constituent سازه تشکیل دهنده
haematogenesis تشکیل خون تولیدخون
constituent جزء تشکیل دهنده
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
constituents سازه تشکیل دهنده
force development برنامه تشکیل یکانها
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
federalization تشکیل کشورهای متحد
constituents جزء تشکیل دهنده
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
unformed تشکیل نشده ناساخت
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
back bonding تشکیل پیوند از پشت
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
self formed خود بخود تشکیل شده
pocket پاکت تشکیل کیسه در بدن
constitution ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
pockets پاکت تشکیل کیسه در بدن
concretionary تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
constitutions ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
modularity تشکیل شده از بخشهای تابعی
confedration of states دولت جدیدی تشکیل نمیشود
alphabet حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
humification تشکیل خاک گیاه دار
standard free energy of formation انرژی ازاد تشکیل استاندارد
strobilization تشکیل رشته باریک شدگی
podzolization تشکیل خاک خاکستری یا سفید
structual constituent جزء تشکیل دهنده ساختمانی
alphabets حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
thromboses تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
nodulation تشکیل گره هایا غدههای ریز
stratification تشکیل طبقات زمین چینه بندی
frontogenesis که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
plain flap فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
box defence تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com