English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English Persian
concussion تصادم صدمه
Other Matches
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
strike تصادم
strikingly تصادم
striking تصادم
shocked تصادم
chatters تصادم
shock تصادم
collisions تصادم
chatter تصادم
chattered تصادم
chattering تصادم
percussion تصادم
collision تصادم
clash تصادم
strikes تصادم
concussion تصادم
collission تصادم
allision تصادم
shocks تصادم
smash تصادم
smashes تصادم
clashed تصادم
clashes تصادم
come into collision تصادم کردن
incidents تصادم یکانها
collision risk خطر تصادم
collision detection تشخیص تصادم
grate صدای تصادم
collision bulkhead دیواره ضد تصادم
colliding تصادم کردن
grates صدای تصادم
grated صدای تصادم
incident تصادم یکانها
intersects تصادم کردن
intersected تصادم کردن
intersect تصادم کردن
clashes تصادم شدیدکردن
clashed تصادم شدیدکردن
clash تصادم شدیدکردن
collides تصادم کردن
collided تصادم کردن
collide تصادم کردن
wham صدای تصادم
clashing تصادم کننده
to fall aboard تصادم کردن
shocked تصادم تلاطم
shock تصادم تلاطم
smashup نابودی تصادم
shocks تصادم تلاطم
to run a تصادم کردن
to fall foul of تصادم کردن با
electron impact تصادم الکترونها
cannons تصادم دوتوپ
to run f. of تصادم کردن با
to come in to collision تصادم کردن
traumatism ضربه تصادم
cannon تصادم دوتوپ
air miss تصادم هوایی دو هواپیما
bop تصادم کردن وزش
bopped تصادم کردن وزش
bops تصادم کردن وزش
bopping تصادم کردن وزش
the ship struck a arock کشتی باصخره تصادم کرد
blow صدمه
tort صدمه
concussion صدمه
displeasure صدمه
indemnities صدمه
hardship صدمه
hardships صدمه
casualties صدمه
casualty صدمه
indemnity صدمه
injury صدمه
hurtless بی صدمه
harming صدمه
shocks صدمه
harmed صدمه
harmfulness صدمه
harm صدمه
scot free بی صدمه
hurt صدمه
hurts صدمه
harms صدمه
shocked صدمه
injuriousness صدمه
scot-free بی صدمه
blows صدمه
maims صدمه
maiming صدمه
maimed صدمه
maim صدمه
scathe صدمه
torts صدمه
shock صدمه
hurting صدمه
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
damnify صدمه زدن
hurt صدمه اذیت
harmed صدمه زدن
concuss صدمه زدن
hurting صدمه اذیت
hurts صدمه اذیت
harm صدمه زدن
bodily harm صدمه جسمانی
unscathed صدمه ندیده
intact صدمه ندیده
endamage صدمه زدن
harmlessly بدون صدمه
damage صدمه دیدن
disservice صدمه بدخدمتی
scathe صدمه زدن
lay hands on someone <idiom> صدمه زدن
shock صدمه ضربت
occupational hazard صدمه شغلی
shocked صدمه ضربت
hurtfulness مضرت صدمه
shocks صدمه ضربت
harming صدمه زدن
safer صدمه نخورده
offends صدمه زدن
offended صدمه زدن
safes صدمه نخورده
offend صدمه زدن
occupational hazards صدمه شغلی
mauls صدمه زدن
safest صدمه نخورده
harms صدمه زدن
safe صدمه نخورده
maul صدمه زدن
mauled صدمه زدن
mauling صدمه زدن
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
poop گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
marring صدمه زدن اسیب
marred صدمه زدن اسیب
mar صدمه زدن اسیب
damage صدمه دیدن ازون
injured party طرف صدمه دیده
injured parties طرف صدمه دیده
conserving از صدمه محفوظ داشتن
conserve از صدمه محفوظ داشتن
conserved از صدمه محفوظ داشتن
conserves از صدمه محفوظ داشتن
damage صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
injures اذیت کردن صدمه زدن
constructive total loss صدمه کلی خسارت بنیانی
injure اذیت کردن صدمه زدن
malignant زیان اور صدمه رسان
nips صدمه زدن دردناک بودن
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
indemnify صدمه زدن به غرامت دادن
nipped صدمه زدن دردناک بودن
nip صدمه زدن دردناک بودن
miscarrying صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarries صدمه دیدن اشتباه کردن
injuring اذیت کردن صدمه زدن
hurting اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts اذیت کردن صدمه زدن اسیب
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
hurt اذیت کردن صدمه زدن اسیب
knock one's block off <idiom> خیلی سخت به کسی صدمه زدن
shields , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
shield , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
concussion صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meets تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
The two cars had a head –on collision. دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
reconstituting برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitute برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituted برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitutes برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
gang up on someone <idiom> دست به دست هم به کسی صدمه دادن
concussive ضربت زننده صدمه زننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com