Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English
Persian
certifies
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
Other Matches
attestation
امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
To authenticate a signature.
تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
I hereby certify that ….
بدینوسیله تصدیق ( گواهی ) می نمایم که …
probate
تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
probate
گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eye-witnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate
گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitness
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
attested
سوگند دادن تصدیق کردن
sanctifies
تصدیق کردن تخصیص دادن
attesting
سوگند دادن تصدیق کردن
sanctify
تصدیق کردن تخصیص دادن
attest
سوگند دادن تصدیق کردن
assents
رضایت دادن تصدیق کردن
testified
شهادت دادن تصدیق کردن
assenting
رضایت دادن تصدیق کردن
assented
رضایت دادن تصدیق کردن
testify
شهادت دادن تصدیق کردن
testifying
شهادت دادن تصدیق کردن
testifies
شهادت دادن تصدیق کردن
sanctifying
تصدیق کردن تخصیص دادن
assent
رضایت دادن تصدیق کردن
attests
سوگند دادن تصدیق کردن
location audit
تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
attested
گواهی دادن
testifies
گواهی دادن
witnessed
گواهی دادن
speak well for
گواهی دادن
testify
گواهی دادن
deposes
گواهی دادن
deposing
گواهی دادن
testifying
گواهی دادن
bear testimony
گواهی دادن
attest
گواهی دادن
attests
گواهی دادن
depose
گواهی دادن
attesting
گواهی دادن
witnessing
گواهی دادن
testified
گواهی دادن
to bear witness
گواهی دادن
to bear testimony
گواهی دادن
bear witness
گواهی دادن
witnesses
گواهی دادن
witness
گواهی دادن
perjuring
گواهی دروغ دادن
perjures
گواهی دروغ دادن
presage
گواهی دادن بر خبردادن از
perjure
گواهی دروغ دادن
give evidence of
گواهی دادن در مورد
presaged
گواهی دادن بر خبردادن از
presages
گواهی دادن بر خبردادن از
presaging
گواهی دادن بر خبردادن از
to give evidence before the court
در دادگاه گواهی دادن
depone
عزل نمودن گواهی دادن
to give evdience
گواهی دادن مدرک بودن از
testimonialize
گواهی نامه یا رضایت دادن
certification
گواهی کردن
certifies
گواهی کردن
warrant
گواهی کردن
certify
گواهی کردن
certifying
گواهی کردن
warranting
گواهی کردن
warranted
گواهی کردن
warrants
گواهی کردن
certificate
گواهی صادر کردن
certificates
گواهی صادر کردن
grant probate of a will
صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
test
شهادت گواهی بازرسی کردن
tested
شهادت گواهی بازرسی کردن
tests
شهادت گواهی بازرسی کردن
realising
تصدیق کردن
realize
تصدیق کردن
realises
تصدیق کردن
rubber stamps
تصدیق کردن
conceded
تصدیق کردن
authenticate
تصدیق کردن
concedes
تصدیق کردن
realized
تصدیق کردن
grant
تصدیق کردن
recognising
تصدیق کردن
allow
تصدیق کردن
recognize
تصدیق کردن
recognizing
تصدیق کردن
admit
تصدیق کردن
realizing
تصدیق کردن
realizes
تصدیق کردن
conceding
تصدیق کردن
concede
تصدیق کردن
rubber-stamps
تصدیق کردن
ratified
تصدیق کردن
ratifies
تصدیق کردن
ratify
تصدیق کردن
rubber-stamping
تصدیق کردن
rubber-stamped
تصدیق کردن
rubber-stamp
تصدیق کردن
rubber stamp
تصدیق کردن
ratifying
تصدیق کردن
affirm
تصدیق کردن
set one's seal to
تصدیق کردن
authenticating
تصدیق کردن
endorses
تصدیق کردن
endorsing
تصدیق کردن
certify
تصدیق کردن
certifies
تصدیق کردن
realised
تصدیق کردن
grants
تصدیق کردن
authenticates
تصدیق کردن
grant
تصدیق کردن
testifying
تصدیق کردن
testify
تصدیق کردن
endorsed
تصدیق کردن
testified
تصدیق کردن
recognises
تصدیق کردن
granted
تصدیق کردن
recognizes
تصدیق کردن
testifies
تصدیق کردن
authenticated
تصدیق کردن
endorse
تصدیق کردن
indorsation
تصدیق کردن
acknowledge
تصدیق کردن
certifying
تصدیق کردن
attests
تصدیق امضاء کردن
attested
تصدیق امضاء کردن
prejudges
تصدیق بلاتصور کردن
ackuowledge
تصدیق کردن شناختن
prejudging
تصدیق بلاتصور کردن
to give credit to
باورکردن تصدیق کردن
avouch
تصدیق یا اقرار کردن
prejudged
تصدیق بلاتصور کردن
attest
تصدیق امضاء کردن
bear record to
تصدیق یا اثبات کردن
prejudge
تصدیق بلاتصور کردن
attesting
تصدیق امضاء کردن
set one's seal to
مهر یا تصدیق کردن
justify
تصدیق کردن ذیحق دانستن
subscribing
تصدیق کردن صحه گذاردن
justifying
تصدیق کردن ذیحق دانستن
support
تکیه گاه تصدیق کردن
subscribes
تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribed
تصدیق کردن صحه گذاردن
justifies
تصدیق کردن ذیحق دانستن
subscribe
تصدیق کردن صحه گذاردن
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
affirmed
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
avouch
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
affirms
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
affirming
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
natarize
محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
legalising
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
admitting
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admits
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
legalization
گواهی
testimonies
گواهی
testimony
گواهی
attestation
گواهی
attestation
گواهی
oral evidence
گواهی
certificate
گواهی
warrant
گواهی
witness
گواهی
witnessed
گواهی
warranted
گواهی
certificates
گواهی
certificate
[official document]
گواهی
evidence
گواهی
grade
گواهی
warranting
گواهی
witnessing
گواهی
certification
گواهی
report
گواهی
warrants
گواهی
mark
گواهی
depositions
گواهی
deposition
گواهی
reference
[testimonial]
گواهی
witnesses
گواهی
certificates
گواهی نامه
treasury warrant
گواهی خزانه
back letter
گواهی تضمین
warrants
گواهی حکم
quality certificate
گواهی کیفیت
deponent
گواهی نویس
deposition
گواهی کتبی
licensing
گواهی نامه
depositions
گواهی کتبی
interim certificates
گواهی موقت
certified
گواهی شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com