English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
approve تصدیق کردن تایید کردن
approves تصدیق کردن تایید کردن
approving تصدیق کردن تایید کردن
Search result with all words
avouch مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
Other Matches
validity تایید تصدیق
verifiable قابل تصدیق تایید
support پشتیبانی کردن تایید کردن پایه
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
legalises به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
admitting بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admits بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
to give a knee to حمایت کردن تایید کردن
uphold تقویت کردن تایید کردن
seconds پشتیبانی کردن تایید کردن
seconding پشتیبانی کردن تایید کردن
upholds تقویت کردن تایید کردن
seconded پشتیبانی کردن تایید کردن
second پشتیبانی کردن تایید کردن
graces تایید کردن
support تایید کردن
confirm تایید کردن
vertify تایید کردن
graced تایید کردن
confirms تایید کردن
corroborate تایید کردن
corroborating تایید کردن
corroborates تایید کردن
ratifying تایید کردن
gracing تایید کردن
ratified تایید کردن
emphasised تایید کردن
emphasises تایید کردن
grace تایید کردن
corroborated تایید کردن
acknowledges تایید کردن
emphasized تایید کردن
ratify تایید کردن
approving تایید کردن
approves تایید کردن
emphasize تایید کردن
emphasizing تایید کردن
acknowledging تایید کردن
approve تایید کردن
emphasising تایید کردن
ratifies تایید کردن
supporting تایید کردن
emphasizes تایید کردن
acknowledge تایید کردن
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
security clearance تایید صلاحیت کردن
support تایید کردن نگهداری
vouch اطمینان دادن تایید کردن
validate تایید اعتبار قانونی کردن
validates تایید اعتبار قانونی کردن
validated تایید اعتبار قانونی کردن
validating تایید اعتبار قانونی کردن
confirms تصدیق کردن تثبیت کردن
recognize اعتراف کردن تصدیق کردن
aver اثبات کردن تصدیق کردن
recognizes اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising اعتراف کردن تصدیق کردن
confirm تصدیق کردن تثبیت کردن
acknowledging اعتراف کردن تصدیق کردن
averring اثبات کردن تصدیق کردن
recognizing اعتراف کردن تصدیق کردن
establish تصدیق کردن تصفیه کردن
establishes تصدیق کردن تصفیه کردن
establishing تصدیق کردن تصفیه کردن
acknowledges اعتراف کردن تصدیق کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن
recognises اعتراف کردن تصدیق کردن
admitting موافقت کردن تصدیق کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن
admits موافقت کردن تصدیق کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن
averred اثبات کردن تصدیق کردن
avers اثبات کردن تصدیق کردن
homologate تصدیق کردن تصویب کردن
clearance پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
ratified تصدیق کردن
admit تصدیق کردن
recognizing تصدیق کردن
testifying تصدیق کردن
rubber-stamp تصدیق کردن
realising تصدیق کردن
certifying تصدیق کردن
authenticate تصدیق کردن
realises تصدیق کردن
certify تصدیق کردن
authenticated تصدیق کردن
certifies تصدیق کردن
affirm تصدیق کردن
authenticates تصدیق کردن
authenticating تصدیق کردن
realized تصدیق کردن
realizes تصدیق کردن
recognizes تصدیق کردن
testify تصدیق کردن
testifies تصدیق کردن
grants تصدیق کردن
testified تصدیق کردن
granted تصدیق کردن
grant تصدیق کردن
recognises تصدیق کردن
recognize تصدیق کردن
recognising تصدیق کردن
acknowledge تصدیق کردن
set one's seal to تصدیق کردن
realised تصدیق کردن
realizing تصدیق کردن
endorsed تصدیق کردن
endorsing تصدیق کردن
rubber-stamped تصدیق کردن
concede تصدیق کردن
rubber stamp تصدیق کردن
ratifying تصدیق کردن
rubber-stamping تصدیق کردن
endorse تصدیق کردن
endorses تصدیق کردن
rubber-stamps تصدیق کردن
conceding تصدیق کردن
concedes تصدیق کردن
conceded تصدیق کردن
indorsation تصدیق کردن
rubber stamps تصدیق کردن
realize تصدیق کردن
ratifies تصدیق کردن
ratify تصدیق کردن
grant تصدیق کردن
allow تصدیق کردن
bear record to تصدیق یا اثبات کردن
attesting تصدیق امضاء کردن
attested تصدیق امضاء کردن
ackuowledge تصدیق کردن شناختن
attest تصدیق امضاء کردن
avouch تصدیق یا اقرار کردن
to give credit to باورکردن تصدیق کردن
prejudge تصدیق بلاتصور کردن
prejudging تصدیق بلاتصور کردن
attests تصدیق امضاء کردن
set one's seal to مهر یا تصدیق کردن
prejudged تصدیق بلاتصور کردن
prejudges تصدیق بلاتصور کردن
underpins پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpin پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
assented رضایت دادن تصدیق کردن
subscribed تصدیق کردن صحه گذاردن
justifies تصدیق کردن ذیحق دانستن
attest سوگند دادن تصدیق کردن
attesting سوگند دادن تصدیق کردن
assenting رضایت دادن تصدیق کردن
sanctifying تصدیق کردن تخصیص دادن
assents رضایت دادن تصدیق کردن
attests سوگند دادن تصدیق کردن
sanctify تصدیق کردن تخصیص دادن
assent رضایت دادن تصدیق کردن
sanctifies تصدیق کردن تخصیص دادن
justify تصدیق کردن ذیحق دانستن
subscribe تصدیق کردن صحه گذاردن
testified شهادت دادن تصدیق کردن
attested سوگند دادن تصدیق کردن
support تکیه گاه تصدیق کردن
testifying شهادت دادن تصدیق کردن
justifying تصدیق کردن ذیحق دانستن
attestation امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
testify شهادت دادن تصدیق کردن
subscribing تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribes تصدیق کردن صحه گذاردن
testifies شهادت دادن تصدیق کردن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
semaphore مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
location audit تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com