English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
increase endorsement تصدیق یا تائید افزایش
Other Matches
decrease endorsement تصدیق یا تائید کاهش
increase صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
bulking افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
state of grace تائید
confirmation تائید
verification تائید شدن
to agitate [for] تائید کردن
on approval به شرط تائید
confirming bank بانک تائید کننده
confirmed credit اعتبار تائید شده
confirmation تائید تسجیل تنفیذ
certified invoice سیاهه تائید شده
location audit تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
I'd like to confirm my flight. می خواهم پروازم را تائید کنم.
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
consular invoice سیاهه تائید شده توسط کنسولگری
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
confirms تائید کردن مسجل کردن تسجیل
confirm تائید کردن مسجل کردن تسجیل
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
sanitification تصدیق
authentication تصدیق
legalization تصدیق
justification تصدیق
licensing تصدیق
ratification تصدیق
confirmation تصدیق
license تصدیق
sanctions تصدیق
acquiescence تصدیق
testimonies تصدیق
testimony تصدیق
acknowledgement تصدیق
acknowledgements تصدیق
acknowledgments تصدیق
acknohledgement تصدیق
acknowledgment تصدیق
porenotion تصدیق
admitance تصدیق
attestation تصدیق
sanctioning تصدیق
sanctioned تصدیق
sanction تصدیق
recognition تصدیق
validate تصدیق
validated تصدیق
validates تصدیق
validating تصدیق
validation تصدیق
certification تصدیق
certificate تصدیق
certificates تصدیق
justifications تصدیق
avouchment تصدیق
verification تصدیق
approval تصدیق
rubber-stamp تصدیق کردن
rubber stamps تصدیق کردن
rubber stamp تصدیق کردن
endorsing تصدیق کردن
ratified تصدیق کردن
ratifying تصدیق کردن
ratify تصدیق کردن
ratifies تصدیق کردن
rubber-stamped تصدیق کردن
affirmative تصدیق آمیز
certify تصدیق کردن
acknowledgement of order تصدیق سفارش
intromission تصدیق معارضه
rubber-stamps تصدیق کردن
rubber-stamping تصدیق کردن
certifying تصدیق کردن
endorsed تصدیق کردن
indefensibility تصدیق ناپذیری
grants تصدیق کردن
granted تصدیق کردن
grant تصدیق کردن
endorse تصدیق کردن
certifies تصدیق کردن
indorsation تصدیق کردن
endorses تصدیق کردن
acknowledged تصدیق شده
approvingly تصدیق شده
approved تصدیق شده
provisional scrip تصدیق موقت
testimony تصدیق مدرک
testimonies تصدیق مدرک
certificate of a doctor تصدیق طبیب
recogizant تصدیق کننده
testimonial تصدیق نامه
testimonials تصدیق نامه
acknowledgment اقرار تصدیق
attestation تصدیق امضاء
ascription تصدیق مالکیت
affirmant تصدیق کننده
affimable قابل تصدیق
admittable قابل تصدیق
admissive تصدیق امیز
prejudgement تصدیق بلاتصور
acquiescent response set امایه تصدیق
recognizant تصدیق کننده
cognizance تصدیق ضمنی
realised تصدیق کردن
realises تصدیق کردن
realising تصدیق کردن
realize تصدیق کردن
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
realized تصدیق کردن
certified تصدیق شده
verifier تصدیق کننده
validation تصدیق ارزیابی
set one's seal to تصدیق کردن
certificate of death تصدیق فوت
certificates تصدیق نامه
certificate تصدیق نامه
testifier تصدیق کننده
realizing تصدیق کردن
authorized <adj.> <past-p.> تصدیق شده
validity تایید تصدیق
recognises تصدیق کردن
authenticating تصدیق کردن
authenticates تصدیق کردن
authenticated تصدیق کردن
authenticate تصدیق کردن
allowed <adj.> <past-p.> تصدیق شده
recognizes تصدیق کردن
admission تصدیق اعتراف
admissions تصدیق اعتراف
allow تصدیق کردن
foregone conclusion تصدیق بلاتصور
concede تصدیق کردن
agreed <adj.> <past-p.> تصدیق شده
recognizing تصدیق کردن
recognising تصدیق کردن
grant تصدیق کردن
affirmation تصدیق اثبات
affirmations تصدیق اثبات
certifiable قابل تصدیق
recognize تصدیق کردن
passed <adj.> <past-p.> تصدیق شده
conceded تصدیق کردن
ratification تصدیق و تصویب
testifying تصدیق کردن
realizes تصدیق کردن
testified تصدیق کردن
approved <adj.> <past-p.> تصدیق شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> تصدیق شده
admit تصدیق کردن
affirm تصدیق کردن
acknowledge تصدیق کردن
concedes تصدیق کردن
conceding تصدیق کردن
testify تصدیق کردن
testifies تصدیق کردن
addenda افزایش
increases افزایش
expansion افزایش
auxesis افزایش
amplification افزایش
summation افزایش
gained افزایش
increments افزایش
access افزایش
enhancement افزایش
accru افزایش
gains افزایش
increscent افزایش
addition افزایش
gain افزایش
raises افزایش
raise افزایش
accretion افزایش
reduce/enlarge افزایش
multiplication افزایش
augmentation افزایش
adjunction افزایش
accessed افزایش
rises افزایش
scale up افزایش
affixture افزایش
aggrantizement افزایش
accessing افزایش
increment افزایش
addendum افزایش
increase افزایش
intensification افزایش
additions افزایش
accession افزایش
additament افزایش
rise افزایش
increased افزایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com