Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
prior possession
تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
Other Matches
possession by title of ownership
تصرف به عنوان مالکیت
hold down
نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
possessory right
حق تصرف یا مالکیت
muniment of title
دلیل مالکیت
mere right
حق مالکیت بدون تصرف
denationalization
تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
hold down
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
p is nine points of the law
تصرف شرط عمده مالکیت است
possessory title
عنوان مالکیت
chose in action
حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
titleholder
صاحب سند مالکیت دارای عنوان
prescriptions
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescription
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
his right of ownership lapsed
حق مالکیت از او سلب شد حق مالکیت او ساقط شد
joint ownership
اشتراک در مالکیت مالکیت مشاع
separation of ownership and control
جدائی مالکیت از کنترل جدائی مالکیت از مدیریت
ownership
مالکیت
propritorship
مالکیت
dominium
مالکیت
possession
مالکیت
acquisition
مالکیت
ownership
حق مالکیت
ownership right
حق مالکیت
proprietorship
مالکیت
proprietorial right
حق مالکیت
support
حق مالکیت
dominion
حق مالکیت
right of ownership
حق مالکیت
acquisitions
مالکیت
titles
مستند مالکیت
collective ownership
مالکیت جمعی
confusion
مالکیت ما فی الذمه
estate in common
مالکیت مشاع
personal ownership
مالکیت شخصی
ownership and management
مالکیت و مدیریت
title of territory
مالکیت اقلیم
title deeds
سند مالکیت
title
مستند مالکیت
title deed
سند مالکیت
public ownership
مالکیت دولتی
reconversion
اعاده مالکیت
public ownership
مالکیت عمومی
expropriation
سلب مالکیت
qualified property
مالکیت محدود
title deed
اسناد مالکیت
private ownership
مالکیت خصوصی
property rights
حقوق مالکیت
gen
حالت مالکیت
collective ownership
مالکیت مشاع
public ownership
مالکیت دولتی
dispossession
سلب مالکیت
individual ownership
مالکیت فردی
title deed
قباله مالکیت
special property
مالکیت خاص
private property
مالکیت خصوصی
praivate ownership
مالکیت خصوصی
possessory title
سمت مالکیت
get hold of (something)
<idiom>
به مالکیت رسیدن
alienation
انتقال مالکیت
slaveholding
مالکیت برده
state enterprise
مالکیت دولتی
state ownership
مالکیت دولتی
public domain
مالکیت دولتی
accession
شرکت در مالکیت
literary property
حق مالکیت ادبی
possessory action
دعوی مالکیت
root of title
منشاء مالکیت
document of title
سند مالکیت
documents of title
سند مالکیت
retention of title
ضبط مالکیت
condominiums
مالکیت مشترک
condominium
مالکیت مشترک
retention of title
حفظ مالکیت
villeinage
مالکیت رعیت
joint ownership
مالکیت اشتراکی
joint ownership
مالکیت مشاع
asset ownership
مالکیت دارائی
joint ownership
مالکیت مشترک
seisin
مالکیت اراضی
ascription
تصدیق مالکیت
for no p reason
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
prescriptive right
حق مالکیت از طریق مرورزمان
possessory action
دعوی اعاده مالکیت
prescriptive right or title
حق مالکیت از راه مرورزمان
entitled to owver ship
دارای حق مالکیت است
replevin
دعوی اعاده مالکیت
title of territory
مالکیت قلمرو کشور
repossess
مالکیت مجدد یافتن
white elephant
<idiom>
ثروت یا مالکیت بیفایده
repossessing
مالکیت مجدد یافتن
repossessed
مالکیت مجدد یافتن
title-holders
صاحب سند مالکیت
title-holder
صاحب سند مالکیت
beneficial ownership
مالکیت به نسبت منافع
expropriate
سلب مالکیت کردن از
expropriated
سلب مالکیت کردن از
expropriating
سلب مالکیت کردن از
estate in common
اشتراک در مالکیت زمین
expropriates
سلب مالکیت کردن از
collectivity
مالکیت اشتراکی جمع
share certificate
گواهی مالکیت سهام
passing the ownership
مالکیت مافی الذمه
disowned
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disowns
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
freehold
مالکیت مطلق ملک موروثی
disowning
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disorintate
مالکیت چیزی راانکار کردن
to put in possession
مالکیت دادن متصدی کردن
disown
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
tenancy
مدت اجاره مالکیت موقت
petitory
مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت
put in a claim for something
مدعی مالکیت چیزی شدن
tenancies
مدت اجاره مالکیت موقت
socialism
مالکیت اجتماعی ابزار تولید
freeboard
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
dock warrant
سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
eminent domain
مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
shares
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
alienability
قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
estate in fee
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
shared
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
Here are my car registration papers.
بفرمائید این مدارک مالکیت اتومبیل من است.
severalty
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
shifting use
مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
apostrophe
در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
apostrophes
در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
executed contract
قرارداد انتقال مالکیت درحالتی که کلیه حقوق متعلقه ان را نیز شامل شود
permanent set
حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
escheat
در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
communism
کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
reasons
با دلیل ثابت کردن
reason
با دلیل ثابت کردن
to prove with reasons
با دلیل ثابت کردن
capital stock
عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
tenancy in common
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
communications stallite corporation
یک شرکت تحت مالکیت خصوصی است که امتیاز ان توسط کنگره ایالات متحده امریکا به منظور مخابره سیگنالهای صوتی وتلویزیونی و تصویری ماهواره صادر شده است
root of title
منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
use and occupation
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
functional distribution of income
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
title
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
titles
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
eponym
عنوان دهنده عنوان مشخص
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
encke
انکه
or
یا انکه
he who
انکه
one who
انکه
whoever
هر انکه
that which
انکه
before
پیش انکه
ninthly
نهم انکه
provided
بشرط انکه
provided
مشروط به انکه
that
که برای انکه
in the second place
دوم انکه
secondly
دوم انکه
tenthly
دهم انکه
while
حال انکه
on the condition that
به شرط انکه
imprlmis
نخست انکه
seventhly
هفتم انکه
for one thing
<adv.>
یکی انکه
on one side
<adv.>
یکی انکه
on the one hand
<adv.>
یکی انکه
even if
ولو انکه
for one thing
یکی انکه
imprimis
اول انکه
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
his reputed son died
انکه پس اوبشمارمیرفت مرد
innocuously
بی انکه گزندی رساند
his reputed son died
انکه مشهوربودپسراوست مرد
harmlessly
بی انکه اسیبی رساند
inoffensively
بی انکه زننده باشد
without his knowing it
بدون انکه بداند
lastly
اخر از همه انکه
irrelatively
بی انکه وابستگی داشته باشد
ineffectively
بی انکه اثری داشته باشد
frothily
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
out of sigt out of mind
از دل برود هر انکه از دیده برفت
on cne's own initiative
بی انکه کسی گفته باشد
numbly
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
inartistically
بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
affimable
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
orthopaedy
معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
pointlessly
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
affirmance
افهارسخنی بقیدراستی وقطعیت بی انکه سوگندی بخورند
parathesis
پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
inefficaciously
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com