English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English Persian
possess تصرف کردن دارا بودن
possesses تصرف کردن دارا بودن
possessing تصرف کردن دارا بودن
Other Matches
having دارا بودن
own دارا بودن
encompasses دارا بودن
to be a master of دارا بودن
encompassed دارا بودن
possess دارا بودن
have دارا بودن
encompass دارا بودن
possessing دارا بودن
owned دارا بودن
owe دارا بودن
possesses دارا بودن
owns دارا بودن
owes دارا بودن
to have possession of دارا بودن
to possess دارا بودن
to have دارا بودن
to hold دارا بودن
owning دارا بودن
owed دارا بودن
encompassing دارا بودن
contained دارا بودن دربرداشتن
contains دارا بودن دربرداشتن
contain دارا بودن دربرداشتن
take the chair ریاست انجمنی را دارا بودن
to put in possession دارا کردن
glom on to تصرف کردن
holds تصرف کردن
hold تصرف کردن
come into تصرف کردن
occupies تصرف کردن
deflowers تصرف کردن
deflowering تصرف کردن
grabs تصرف کردن
grabbing تصرف کردن
grabbed تصرف کردن
grab تصرف کردن
deflowered تصرف کردن
occupation تصرف کردن
deflower تصرف کردن
occupations تصرف کردن
put in possession تصرف کردن
to take possession of تصرف کردن
to come to تصرف کردن
seized تصرف کردن
take possession of تصرف کردن
occupy تصرف کردن
seizes تصرف کردن
occupying تصرف کردن
to come into تصرف کردن
seize تصرف کردن
to get possession of تصرف کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
dispossess از تصرف محروم کردن
disseise تصرف عدوانی کردن
holds جا گرفتن تصرف کردن
hold جا گرفتن تصرف کردن
regaining دوباره تصرف کردن
regained دوباره تصرف کردن
regains دوباره تصرف کردن
capturing تصرف کردن ربایش
captures تصرف کردن ربایش
capture تصرف کردن ربایش
deforce تصرف غاصبانه کردن
regain دوباره تصرف کردن
deforce تصرف عدوانی کردن
secures تصرف کردن گرفتن هدف
secure تصرف کردن گرفتن هدف
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
seize ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
occupies تصرف کردن سرگرم کردن
conquers فتح کردن تصرف کردن
occupying تصرف کردن سرگرم کردن
occupy تصرف کردن سرگرم کردن
conquering فتح کردن تصرف کردن
to enter ضبط کردن تصرف کردن
conquer فتح کردن تصرف کردن
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
wealthiest دارا
wealthy دارا
comprising دارا
wealthier دارا
well heeled دارا
possessors دارا
possessor دارا
well fixed دارا
well-heeled دارا
endows دارا
endow دارا
endowing دارا
fraught دارا همراه
born in the purple دارا زاده
croesus ادم بسیار دارا
unjustified enrichment دارا شدن غیر عادلانه
it is of the last importance منتهای اهمیت را دارا است
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
There is a vast gulf between the haves and have - nots . میان دارا وندار دریایی فاصله است
nanocomputer کامپیوتری که توانایی پردازش داده ها را دربیلیونیمهای یک ثانیه دارا میباشد
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
possession ید تصرف
occupancy تصرف
occupation حق تصرف
right of possession حق تصرف
seizure تصرف
acquest تصرف
lien حق تصرف
occupations تصرف
originality تصرف
possession تصرف
occupations حق تصرف
occupation تصرف
seizures تصرف
tenure تصرف
arrangements تصرف
keeping تصرف
arrangement تصرف
possessorship تصرف
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
inhabitancy تصرف حق سکنی
possess در تصرف داشتن
right of lien حق تصرف وثیقه
tenability قابلیت تصرف
forcible entry and detainer تصرف عدوانی
figuration ترکیب تصرف
tenendum مدت تصرف
priorities سبق تصرف
possesses در تصرف داشتن
forceble entry and detainer تصرف عدوانی
prepossession تصرف قبلی
possessory right حق تصرف یا مالکیت
occupations اشغال تصرف
priority سبق تصرف
seizing تصرف توقیف
re entry اعاده تصرف
restitution اعاده تصرف
re-entry اعاده تصرف
seisin تصرف مطلق
seisin تصرف املاک
seizin تصرف مطلق
seizin تصرف املاک
modification تصرف در معنی
lien حق تصرف وثیقه
occupation اشغال تصرف
vesture تصرف اراضی
possessing در تصرف داشتن
seizor تصرف کننده
larceny تصرف غیرقانونی
ascii رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
possession by title of ownership تصرف به عنوان مالکیت
abate غصب یا تصرف عدوانی
abates غصب یا تصرف عدوانی
abated غصب یا تصرف عدوانی
abating غصب یا تصرف عدوانی
orinality قوه انشا تصرف
tenement هر چیز قابل تصرف
to hold in fee تصرف مطلق داشتن در
redisseinsin اعاده تصرف عدوانی
tenements هر چیز قابل تصرف
forcible de ainer ضبط یا تصرف عدوانی
interpolate دخل و تصرف در سند
interpolated دخل و تصرف در سند
disposable income درامد قابل تصرف
interpolating دخل و تصرف در سند
expropriator سلب تصرف کننده
interpolates دخل و تصرف در سند
usucaption تصرف بلا معارض
mere right حق مالکیت بدون تصرف
parallel برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
suppliant خواهان دعوی اعاده تصرف
land control operation عملیات تصرف اماجهای زمینی
lien حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
ejectment حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
vested in possession واگذاری مال تحت تصرف
personal disposable income درامد قابل تصرف شخصی
reduction into possession از قوه به فعل دراوردن تصرف
tenruial وابسته بمدت تصرف یااجاره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com