Dictiornary-Farsi | تصفیه حساب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 211 (12 milliseconds)

English	Persian
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب


Search result with all words

reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
settle	تصفیه حساب کردن
settles	تصفیه حساب کردن
carring over	تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
check out	تصفیه حساب کردن
clearing a bill	محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
creditor's bill	رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
to pay up	حساب پس از افت را تصفیه کردن
we squared for our meal	حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
Other Matches

cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account	حساب صورت حساب
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
arrangements	تصفیه
percolation	تصفیه
arrangement	تصفیه
depuration	تصفیه
purgation	تصفیه
clarification	تصفیه
adjustment	تصفیه
adjustments	تصفیه
settlements	تصفیه
infiltration	تصفیه
water purification	تصفیه اب
administrations	تصفیه
clearance	تصفیه
fining	تصفیه
rectification	تصفیه
liquidation	تصفیه
administration	تصفیه
settlement	تصفیه
expurgation	تصفیه
water softener	اب تصفیه کن
water softeners	اب تصفیه کن
conciliation	تصفیه
unsettled	تصفیه نشده
smeet	تصفیه کردن
sewage purification	تصفیه فاضلاب
secondary treatment	تصفیه دومین
expurgator	تصفیه کننده
filtration	تصفیه پالایش
expurgatory	تصفیه کننده
official receiver	مدیر تصفیه
reconciles	تصفیه کردن
reconciling	تصفیه کردن
accommodate	تصفیه کردن
receivers	مدیر تصفیه
receiver	مدیر تصفیه
calcine	تصفیه کردن
to a upon	تصفیه کردن
depurative	تصفیه کننده
settlement	تصفیه پرداخت
outstandingly	تصفیه نشده
settlements	تصفیه پرداخت
outstanding	تصفیه نشده
rectify	تصفیه کردن
rectifies	تصفیه کردن
rectified	تصفیه کردن
depuratory	تصفیه کننده
puriform	تصفیه کردن
depurator	تصفیه کننده
depurate	تصفیه کردن
adjust	تصفیه نمودن
liquidators	مدیر تصفیه
try	تصفیه کردن
tries	تصفیه کردن
liquidator	مدیر تصفیه
gas cleaning	تصفیه گاز
primary treatment	تصفیه نخستین
administrator	مدیر تصفیه
administrators	مدیر تصفیه
gold parting	تصفیه طلا
gold refining	تصفیه طلا
refines	تصفیه شدن
refines	تصفیه کردن
overrefinement	تصفیه بسیار
refine	تصفیه شدن
order of discharge	حکم تصفیه
refine	تصفیه کردن
purification	شستشو تصفیه
clarifies	تصفیه شدن
refinef copper	مس تصفیه شده
reconcile	تصفیه کردن
accommodates	تصفیه کردن
trustee	مدیر تصفیه
trustees	مدیر تصفیه
accommodated	تصفیه کردن
rarify	تصفیه کردن
rarefy	تصفیه کردن
clarifying	تصفیه کردن
purificator	تصفیه کننده
clarifying	تصفیه شدن
clarify	تصفیه شدن
clarifies	تصفیه کردن
official liquidator	مدیر تصفیه
administers	تصفیه کردن
zone purification	تصفیه منطقهای
accord	تصفیه کردن
refineries	تصفیه خانه
liquidation	تصفیه شرکت
sublimate	تصفیه کردن
sublimated	تصفیه کردن
accorded	تصفیه کردن
calcining method	روش تصفیه
calcining klin	بوته تصفیه
administer	تصفیه کردن
catharsis	تصفیه تطهیر
refined	تصفیه شده
purified	تصفیه شده
clarify	تصفیه کردن
administered	تصفیه کردن
administering	تصفیه کردن
refinery	تصفیه خانه
accords	تصفیه کردن
water sterilizing bag	کیف تصفیه اب
to pay out	تصفیه کردن
to pay off	تصفیه کردن
sublimating	تصفیه کردن
compounds	تصفیه کردن
discharge	مفاصا تصفیه
discharges	مفاصا تصفیه
compounded	تصفیه کردن
average adjustment	تصفیه خسارت
compound	تصفیه کردن
to set at rest	تصفیه کردن
filter	تصفیه کردن
filters	تصفیه کردن
sublimates	تصفیه کردن
break up price	بهای تصفیه
administratrix	مدیره تصفیه
liquidation [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
realization [American E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
muscovado	قند تصفیه نشده
refines	تصفیه کردن پالودن
clarificant	ماده تصفیه کننده
purifying	تصفیه کردن پالودن
purify	تصفیه کردن پالودن
purifies	تصفیه کردن پالودن
peaceful adjustment of disputes	تصفیه مسالمت امیز
refine	تصفیه کردن پالودن
realisation [British E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
chastening	تصفیه وتزکیه کردن
chastens	تصفیه وتزکیه کردن
sewage works {sg}	تصفیه خانه فاضلاب
waste water purification plant	تصفیه خانه فاضلاب
clarified	ناب تصفیه شده
filtrate	مایع تصفیه شده
expurgatorial	تصفیه یاتنقیح کننده
aquavitae	الکل تصفیه نشده
air refining process	فرایند تصفیه با هوا
chastened	تصفیه وتزکیه کردن
chasten	تصفیه وتزکیه کردن
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
leaching	تصفیه بوسیله شستشو
calcined lime	اهک تصفیه شده
gold refinery	واحد تصفیه طلا
furnace refining	تصفیه و پالایش کوره
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
air refining	با هوا تصفیه کردن
refined asphalt	قیر تصفیه شده
raffinate	ماده تصفیه شده
to make odds even	اختلافات را تصفیه کردن
purofier	اسباب تصفیه گاز
refined spelter	روی تصفیه شده
cathartic	تصفیه کننده روانپاکساز
filtering	صاف کنندگی تصفیه
scrubbing process	فرایند شستشو و تصفیه
purificatory	تصفیه کننده تصفیهای
refined iron	اهن تصفیه شده
refined oil	نفت تصفیه شده
provisional assignee	مدیر تصفیه موقت
purificative	تصفیه کننده تصفیهای
refined lead	سرب تصفیه شده
clearance sales	فروش به منظور تصفیه حراج
filtrable	قابل پالایش تصفیه پذیر
filterable	قابل پالایش تصفیه پذیر
adjusting	تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelts	تصفیه کردن گداخته شدن
accommodates	وفق دادن تصفیه کردن
smelt	تصفیه کردن گداخته شدن
accommodated	وفق دادن تصفیه کردن
smelted	تصفیه کردن گداخته شدن
accommodate	وفق دادن تصفیه کردن
adjusts	تصفیه نمودن تنظیم کردن
clearance sale	فروش به منظور تصفیه حراج
puritaism	سخت گیری در تصفیه مذهب
assignees in bankruptcy	هیئت تصفیه امور ورشکسته
age harden	تصفیه کردن عمل اوردن
calcined ore	سنگ معدن تصفیه شده
catharsis	تصفیه وتزکیه نفس بوسیله هنر
scrubber	دستگاه تصفیه گاز کوره بلند
settling days	روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
purges	تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه