Total search result: 164 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
regnum |
تصمیم مقتدرانه |
|
|
Other Matches |
|
potently |
مقتدرانه |
excathedra |
مقتدرانه |
authoritatively |
مقتدرانه |
dogmatize |
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن |
decision |
تصمیم |
weak-kneed |
بی تصمیم |
weak kneed |
بی تصمیم |
determination |
تصمیم |
rulings |
تصمیم |
decisions |
تصمیم |
will-power |
تصمیم |
nonplus |
بی تصمیم |
avows |
تصمیم |
resolves |
تصمیم |
resolve |
تصمیم |
avowing |
تصمیم |
avow |
تصمیم |
ruling |
تصمیم |
plucked |
تصمیم |
resolutions |
تصمیم |
pluck |
تصمیم |
plucking |
تصمیم |
irresolute |
بی تصمیم |
plucks |
تصمیم |
resolution |
تصمیم |
decision process |
فرایند تصمیم |
decision symbol |
علامت تصمیم |
decision maker |
تصمیم گیرنده |
decision making |
تصمیم گیری |
decision structure |
ساختار تصمیم |
determiner |
تصمیم گیرنده |
determiners |
تصمیم گیرنده |
afore thought |
سبق تصمیم |
decidability |
تصمیم پذیری |
decidable |
تصمیم پذیر |
make up one's mind <idiom> |
تصمیم گیریکردن |
decision box |
جعبه تصمیم |
decision instruction |
دستورالعمل تصمیم |
decision table |
جدول تصمیم |
undecidable |
تصمیم ناپذیر |
to take a d. |
تصمیم گرفتن |
nonplus |
بی تصمیم بودن |
cut and dried <idiom> |
تصمیم قاطع |
A one-sided(unilateral)decision. |
تصمیم یکجانبه |
to come to a decision |
تصمیم گرفتن |
resolved that ...... |
تصمیم گرفته شد که |
special verdict |
تصمیم ویژه |
to make a decision |
تصمیم گرفتن |
make up one's mind |
تصمیم گرفتن |
decision theory |
تئوری تصمیم |
sewed up <idiom> |
تصمیم گیری |
decision tree |
درخت تصمیم |
i made up my mind to |
تصمیم گرفتم که ... |
joint resolution |
تصمیم مشترک |
logical decision |
تصمیم منطقی |
to be resolved |
تصمیم گرفتن |
resolves |
تصمیم گرفتن |
decides |
تصمیم گرفتن |
resolve |
تصمیم گرفتن |
decide |
تصمیم گرفتن |
resolutely |
از روی تصمیم |
freehand |
ازادی در تصمیم |
determine |
تصمیم گرفتن |
determining |
تصمیم گرفتن |
mind |
تصمیم داشتن |
canons |
: تصویبنامه تصمیم |
canon |
: تصویبنامه تصمیم |
resolution |
نیت تصمیم |
determines |
تصمیم گرفتن |
minds |
تصمیم داشتن |
resolutions |
نیت تصمیم |
minding |
تصمیم داشتن |
make or buy decision |
تصمیم به ساخت یاخرید |
to decide [on] |
تصمیم گرفتن [در مورد] |
malice aforethought |
سبق تصمیم سوء |
general verdict |
تصمیم به وجه اطلاق |
determinants |
تصمیم گیرنده عاجز |
self determination |
تصمیم پیش خود |
ratio decidendi |
مبنای اصلی تصمیم |
preform |
قبلا تصمیم گرفتن |
It was a well - timed ( timely ) decision . |
تصمیم بموقعی بود |
determinant |
تصمیم گیرنده عاجز |
decision table |
جدول تصمیم گیری |
without aforethought |
بدون سبق تصمیم |
leave hanging (in the air) <idiom> |
بدون تصمیم قبلی |
decision making policy |
سیاست تصمیم گیری |
arrive at a conclusion |
اتخاذ تصمیم کردن |
determining |
اتخاذ تصمیم کردن |
decision criteria |
ضوابط تصمیم گیری |
sub judice |
بدون تصمیم قضایی |
take a dicision |
اتخاذ تصمیم کردن |
take a decision |
اتخاذ تصمیم کردن |
orrive at a conclusion |
اتخاذ تصمیم کردن |
arbitrament |
قدرت اتخاذ تصمیم |
verdict |
تصمیم هیات منصفه |
decision making unit |
واحد تصمیم گیرنده |
decision model |
الگوی تصمیم گیری |
decision support system |
سیستم پشتیبانی تصمیم |
decision variable |
متغیر تصمیم گیری |
decision tree |
مسیر تصمیم گیری |
decision theory |
نظریه تصمیم گیری |
determine |
اتخاذ تصمیم کردن |
swear off <idiom> |
تصمیم به ترک چیزی |
determines |
اتخاذ تصمیم کردن |
verdicts |
تصمیم هیات منصفه |
to decide on a motion |
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن |
get down to brass tacks <idiom> |
فورا شروع به تصمیم گیری |
willpower |
تصمیم جدی نیروی اراده |
order in council |
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی |
decision lag |
تاخیر زمانی در تصمیم گیری |
decidable |
تصمیم گرفتنی قابل فتوی |
dss |
سیستم پشتیبان تصمیم گیری |
Soc |
ازادی دراخذ تصمیم قضایی |
partial jurisdiction |
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود |
resolves |
مقرر داشتن تصمیم گرفتن |
resolve |
مقرر داشتن تصمیم گرفتن |
premature decision |
تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز |
pass a resolution |
با رای گیری تصمیم گرفتن |
decision |
تصمیم گیری برای انجام کاری |
not touch something with a ten-foot pole <idiom> |
تصمیم گیری چیزی به طور کامل |
decisions |
تصمیم گیری برای انجام کاری |
tip the balance <idiom> |
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری |
take something to heart <idiom> |
به صورت جدی تصمیم گیری کردن |
decision tree |
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری |
It depends on your decison. |
بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد |
play it by ear <idiom> |
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط |
zero hour <idiom> |
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود |
She found it hard to make up her mind. |
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد |
interrupts |
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها |
interrupt |
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها |
interrupting |
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها |
if [when] it comes to the crunch <idiom> |
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح] |
decision |
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند |
to opt out [of something] |
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند |
to opt in [something] |
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند |
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. |
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت. |
ball is in your court <idiom> |
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری] |
decisions |
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند |
arranged marriage |
ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند |
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] |
او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند. |
go in for <idiom> |
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری |
order of council |
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه |
layer |
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند |
layers |
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند |
drastic times call for drastic measures <idiom> |
[زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید] |
logic |
عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال |
decisions |
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد |
decision |
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد |
decision |
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود |
decisions |
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود |
special verdict |
رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند |
AI |
طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند |
unresolved |
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده |
artificial intelligence |
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است |
intelligence |
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است |
demurs |
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه |
demur |
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه |
demurred |
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه |
demurring |
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه |
veto |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
vetoed |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
vetoes |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
vetoing |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |