English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 237 (15 milliseconds)
English Persian
decision making تصمیم گیری
sewed up <idiom> تصمیم گیری
Search result with all words
logic عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
layer لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
decision علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
AI طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
decision criteria ضوابط تصمیم گیری
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
decision making policy سیاست تصمیم گیری
decision model الگوی تصمیم گیری
decision table جدول تصمیم گیری
decision theory نظریه تصمیم گیری
decision tree مسیر تصمیم گیری
decision tree اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decision variable متغیر تصمیم گیری
dss سیستم پشتیبان تصمیم گیری
partial jurisdiction حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
pass a resolution با رای گیری تصمیم گرفتن
get down to brass tacks <idiom> فورا شروع به تصمیم گیری
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
play it by ear <idiom> تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
take something to heart <idiom> به صورت جدی تصمیم گیری کردن
tip the balance <idiom> تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
not touch something with a ten-foot pole <idiom> تصمیم گیری چیزی به طور کامل
Other Matches
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
decision تصمیم
avow تصمیم
decisions تصمیم
plucked تصمیم
avowing تصمیم
determination تصمیم
resolves تصمیم
resolutions تصمیم
irresolute بی تصمیم
weak kneed بی تصمیم
pluck تصمیم
plucking تصمیم
plucks تصمیم
resolution تصمیم
resolve تصمیم
rulings تصمیم
weak-kneed بی تصمیم
will-power تصمیم
nonplus بی تصمیم
avows تصمیم
ruling تصمیم
determiner تصمیم گیرنده
canons : تصویبنامه تصمیم
regnum تصمیم مقتدرانه
logical decision تصمیم منطقی
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
mind تصمیم داشتن
canon : تصویبنامه تصمیم
determines تصمیم گرفتن
nonplus بی تصمیم بودن
determine تصمیم گرفتن
resolutions نیت تصمیم
determiners تصمیم گیرنده
undecidable تصمیم ناپذیر
freehand ازادی در تصمیم
determining تصمیم گرفتن
make up one's mind <idiom> تصمیم گیریکردن
A one-sided(unilateral)decision. تصمیم یکجانبه
afore thought سبق تصمیم
make up one's mind تصمیم گرفتن
resolutely از روی تصمیم
resolution نیت تصمیم
i made up my mind to تصمیم گرفتم که ...
to make a decision تصمیم گرفتن
resolve تصمیم گرفتن
decision process فرایند تصمیم
resolves تصمیم گرفتن
decision maker تصمیم گیرنده
decision theory تئوری تصمیم
decision instruction دستورالعمل تصمیم
decision tree درخت تصمیم
cut and dried <idiom> تصمیم قاطع
special verdict تصمیم ویژه
decision box جعبه تصمیم
decidable تصمیم پذیر
decidability تصمیم پذیری
to come to a decision تصمیم گرفتن
minding تصمیم داشتن
decides تصمیم گرفتن
decide تصمیم گرفتن
joint resolution تصمیم مشترک
decision symbol علامت تصمیم
decision table جدول تصمیم
to take a d. تصمیم گرفتن
decision structure ساختار تصمیم
minds تصمیم داشتن
to be resolved تصمیم گرفتن
to decide [on] تصمیم گرفتن [در مورد]
verdict تصمیم هیات منصفه
decision making unit واحد تصمیم گیرنده
swear off <idiom> تصمیم به ترک چیزی
decision support system سیستم پشتیبانی تصمیم
determining اتخاذ تصمیم کردن
general verdict تصمیم به وجه اطلاق
verdicts تصمیم هیات منصفه
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
determines اتخاذ تصمیم کردن
determinant تصمیم گیرنده عاجز
arbitrament قدرت اتخاذ تصمیم
preform قبلا تصمیم گرفتن
arrive at a conclusion اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion اتخاذ تصمیم کردن
take a decision اتخاذ تصمیم کردن
take a dicision اتخاذ تصمیم کردن
determine اتخاذ تصمیم کردن
malice aforethought سبق تصمیم سوء
without aforethought بدون سبق تصمیم
make or buy decision تصمیم به ساخت یاخرید
ratio decidendi مبنای اصلی تصمیم
It was a well - timed ( timely ) decision . تصمیم بموقعی بود
self determination تصمیم پیش خود
determinants تصمیم گیرنده عاجز
sub judice بدون تصمیم قضایی
his severity relaxed از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
resolve مقرر داشتن تصمیم گرفتن
to decide on a motion در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
willpower تصمیم جدی نیروی اراده
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
resolves مقرر داشتن تصمیم گرفتن
Soc ازادی دراخذ تصمیم قضایی
decidable تصمیم گرفتنی قابل فتوی
digamy دو زن گیری دو شوهر گیری
It depends on your decison. بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
She found it hard to make up her mind. برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
to opt in [something] تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
arranged marriage ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
to opt out [of something] تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
with the utmost rigour با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
drastic times call for drastic measures <idiom> [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
point voting system سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
compression molding process فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
special verdict رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
declinating station ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
moving iron instrument دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
dewatering اب گیری
resumption از سر گیری
skim کف گیری
recaptures پس گیری
recaptured پس گیری
recapture پس گیری
skimmed کف گیری
exorcism جن گیری
monogyny یک زن گیری
scorification کف گیری
biases سو گیری
bias سو گیری
recature پس گیری
exorcisms جن گیری
retractaion پس گیری
skims کف گیری
catch بل گیری
luting گل گیری
lutation گل گیری
recapturing پس گیری
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
sound absorbing صدا گیری
separatism کناره گیری
extrapolations قیاس گیری
measurements اندازه گیری
module اندازه گیری
sedimentation لای گیری
extrapolation قیاس گیری
sampling نمونه گیری
modules اندازه گیری
permissiveness اسان گیری
paralysis زمین گیری
voting رای گیری
derivations مشتق گیری
renouncement کناره گیری
removal of slag شلاکه گیری
removal of phosphorus فسفر گیری
gauging اندازه گیری
dialing شماره گیری
abdication کناره گیری
churning کره گیری
derivation مشتق گیری
vendettas انتقام گیری
vendetta انتقام گیری
forming شکل گیری
scotomization نادیده گیری
scorification تفاله گیری
stamping قالب گیری
moulding قالب گیری
fueling سوخت گیری
crackdown سخت گیری
crackdowns سخت گیری
conscription سرباز گیری
retired ness کناره گیری
samplery نمونه گیری
river capture رود گیری
rigorousness سخت گیری
removal of cinder تفاله گیری
wrestling کشتی گیری
catch trial کوشش مچ گیری
inarm در بغل گیری
inarm در اغوش گیری
impressmeat باز گیری
coppering مس گیری لوله
implantation لانه گیری
i. and evdevolution ریشه گیری
corf سبدماهی گیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com