Dictiornary-Farsi | تصنع تظاهر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 77 (1 milliseconds)

English	Persian
preciosity	تصنع تظاهر


Other Matches

artifices	تصنع
self dramatization	تصنع
artifice	تصنع
unassuming	بی تصنع
unfeigned	بدون تصنع
grimaces	تظاهر
grimacing	تظاهر
pretensions	تظاهر
grimaced	تظاهر
display	تظاهر
displayed	تظاهر
displaying	تظاهر
displays	تظاهر
prudery	تظاهر
pretense	تظاهر
pretension	تظاهر
effusion	تظاهر
effusions	تظاهر
fakery	تظاهر
semblance	تظاهر
affectations	تظاهر
pretence	تظاهر
pretences	تظاهر
pretenses	تظاهر
affectation	تظاهر
make believe	تظاهر
grimace	تظاهر
eyewash	تظاهر
make-believe	تظاهر
affect	تظاهر کردن به
affects	تظاهر کردن به
ostensive	تظاهر امیز
flashiness	خودفروشی تظاهر
pretend	تظاهر کردن
pass off <idiom>	تظاهر کردن
dissemble	تظاهر کردن
gleamed	تظاهر موقتی
gleaming	تظاهر موقتی
gleams	تظاهر موقتی
sham	تظاهر کردن
shams	تظاهر کردن
feign	تظاهر کردن
simulations	وانمود تظاهر
simulation	وانمود تظاهر
sham	تظاهر کردن
gleam	تظاهر موقتی
feinting	نمایش دروغی تظاهر
feinting	تظاهر به عملیات تظاهرات
ostentation	خود فروشی تظاهر
feinted	تظاهر به عملیات تظاهرات
feinted	نمایش دروغی تظاهر
take a dive	تظاهر به ناک اوت
feints	نمایش دروغی تظاهر
feint	تظاهر به عملیات تظاهرات
feints	تظاهر به عملیات تظاهرات
feint	نمایش دروغی تظاهر
His liberalism is merely a pose [an act]	آزادمنشی او فقط تظاهر است
She was pretending to be happy.	او [زن] تظاهر به شاد بودن کرد.
demonstration	تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstrations	تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstrating	نشان دادن تظاهر به عمل کردن
put up a good front <idiom>	وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
demonstrate	نشان دادن تظاهر به عمل کردن
The demonstrators were waving the flags.	تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
To pretend sickness(ignorance).	تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
demonstrates	نشان دادن تظاهر به عمل کردن
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
demonstrated	نشان دادن تظاهر به عمل کردن
one two	تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
To be a bit la – di – da .	«مکش مرگ ما» بودن ( پرافاده و اهل تظاهر )
face dodge	گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
quarterback draw	نوعی حمله که مهاجم پشت خط مرکزی با تظاهر به پاس عقب می رود و بعد خودبجلو میشتابد
He is a show-off. He likes to put on an act. He likes to show off.	اهل تظاهر است [اهل نمایش وژست]
backslap	تظاهر بصمیمیت کردن چاخان کردن
assume	تظاهر کردن تقلید کردن
assumes	تظاهر کردن تقلید کردن