Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
English
Persian
okay
تصویب کردن موافقت کردن
ok
تصویب کردن موافقت کردن
Other Matches
it depends on his approval
منوط به موافقت و تصویب اوست
obey
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeyed
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys
حرف شنوی کردن موافقت کردن
homologate
تصدیق کردن تصویب کردن
ratifies
قبول کردن تصویب کردن
ratifying
قبول کردن تصویب کردن
ratified
قبول کردن تصویب کردن
ratify
قبول کردن تصویب کردن
approbate
تصویب کردن
approves
تصویب کردن
sanctions
تصویب کردن
approving
تصویب کردن
sanction
تصویب کردن
ratifies
تصویب کردن
sanctioned
تصویب کردن
allow
تصویب کردن
grant
تصویب کردن
sanctioning
تصویب کردن
ratify
تصویب کردن
ratified
تصویب کردن
resolute
تصویب کردن
allows
تصویب کردن
allowing
تصویب کردن
allow
تصویب کردن
subscribes
تصویب کردن
approve
تصویب کردن
subscribing
تصویب کردن
subscribe
تصویب کردن
subscribed
تصویب کردن
ratifying
تصویب کردن
admitting
موافقت کردن تصدیق کردن
admits
موافقت کردن تصدیق کردن
approval to the treaty
معاهدهای را تصویب کردن
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
consented
موافقت کردن
comply
موافقت کردن
to come in to line
موافقت کردن
complying
موافقت کردن
accorded
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
assented
موافقت کردن
accord
موافقت کردن
to look after
موافقت کردن
consent
موافقت کردن
concur
موافقت کردن
complied
موافقت کردن
concurs
موافقت کردن
consents
موافقت کردن
approbate
موافقت کردن
concurring
موافقت کردن
assent
موافقت کردن
consenting
موافقت کردن
concurred
موافقت کردن
accords
موافقت کردن
complies
موافقت کردن
homologate
موافقت کردن
gibes
موافقت کردن
grant
موافقت کردن
granted
موافقت کردن
assents
موافقت کردن
approve
موافقت کردن
approves
موافقت کردن
approving
موافقت کردن
acquiesce
موافقت کردن
acceded
موافقت کردن
grants
موافقت کردن
accomodate
موافقت کردن
go along
<idiom>
موافقت کردن
jibing
موافقت کردن
accedes
موافقت کردن
accede
موافقت کردن
acceding
موافقت کردن
assenting
موافقت کردن
jibe
موافقت کردن
jibes
موافقت کردن
jibed
موافقت کردن
vote
با اکثریت اراء تصویب کردن
enacting
تصویب کردن نمایش دادن
voted
با اکثریت اراء تصویب کردن
votes
با اکثریت اراء تصویب کردن
authorizing
اختیار دادن تصویب کردن
authorising
اختیار دادن تصویب کردن
pass
تصویب کردن قبول شدن
enacts
تصویب کردن نمایش دادن
authorises
اختیار دادن تصویب کردن
enacted
تصویب کردن نمایش دادن
passed
تصویب کردن قبول شدن
passes
تصویب کردن قبول شدن
authorizes
اختیار دادن تصویب کردن
enact
تصویب کردن نمایش دادن
authorize
اختیار دادن تصویب کردن
to agree on something
موافقت کردن با چیزی
overwrite
باپرداخت موافقت کردن
in keeping with
<idiom>
مشابه ،موافقت کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
to fall in
فروکشیدن موافقت کردن
approval to the majority
با اکثریت موافقت کردن
to a to a proposal or opinion
باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
collogue
موافقت دروغی کردن
approbate
پسندیدن موافقت کردن
acquiesced
رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces
رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing
رضایت دادن موافقت کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
agrees
موافقت کردن موافق بودن
lip service
<idiom>
تنها زبونی موافقت کردن
agreeing
موافقت کردن موافق بودن
agree
موافقت کردن موافق بودن
to go in with
ملحق شدن با موافقت کردن با
to come to an explanation
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
talk into
<idiom>
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
pourparler
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
privacy act of
قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
approval by acclamation
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
ok
تصویب
ratification
تصویب
okay
تصویب
approval
تصویب
approbation
تصویب
sanctioning
تصویب
enactments
تصویب
sanctions
تصویب
sanctioned
تصویب
enactment
تصویب
resolution
تصویب
sanction
تصویب
resolutions
تصویب
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
discountenance
تصویب نکردن
passage
تصویب قطعه
act
تصویب نامه
acted
تصویب نامه
acceptances
تصویب یک پیشنهاد
acceptance
تصویب یک پیشنهاد
approvingly
تصویب شده
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
approvable
قابل تصویب
disapproval
عدم تصویب
imprimatur
تصویب پذیرش
to meet the a of
به تصویب رسیدن
to be approved
به تصویب رسیدن
approval of plan
تصویب نقشه
pass
تصویب شدن
to have approved
به تصویب رساندن
indorsation
تصویب نمودن
approved
تصویب شده
ratification
تصدیق و تصویب
disapprove
تصویب نکردن
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com