English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
enact تصویب کردن نمایش دادن
enacted تصویب کردن نمایش دادن
enacting تصویب کردن نمایش دادن
enacts تصویب کردن نمایش دادن
Other Matches
authorize اختیار دادن تصویب کردن
authorizes اختیار دادن تصویب کردن
authorises اختیار دادن تصویب کردن
authorising اختیار دادن تصویب کردن
authorizing اختیار دادن تصویب کردن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
format تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
formats تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
to put forth بلند کردن نمایش دادن
acted بازی کردن نمایش دادن
perform بازی کردن نمایش دادن
performed بازی کردن نمایش دادن
performs بازی کردن نمایش دادن
act بازی کردن نمایش دادن
scroll حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
to put on the stage بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
to make a p of one's learing دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
auto توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
screening, screenings محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screened محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screens محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screen محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
approval by acclamation تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
cls در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
subscribes تصویب کردن
subscribed تصویب کردن
subscribe تصویب کردن
subscribing تصویب کردن
grant تصویب کردن
allow تصویب کردن
sanction تصویب کردن
approbate تصویب کردن
ratifying تصویب کردن
allow تصویب کردن
approves تصویب کردن
resolute تصویب کردن
approve تصویب کردن
allowing تصویب کردن
allows تصویب کردن
approving تصویب کردن
ratified تصویب کردن
sanctions تصویب کردن
ratifies تصویب کردن
ratify تصویب کردن
sanctioned تصویب کردن
sanctioning تصویب کردن
disapprove رد کردن تصویب نکردن
approval to the treaty معاهدهای را تصویب کردن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
pass تصویب کردن قبول شدن
passes تصویب کردن قبول شدن
vote با اکثریت اراء تصویب کردن
passed تصویب کردن قبول شدن
voted با اکثریت اراء تصویب کردن
votes با اکثریت اراء تصویب کردن
displayed نمایش دادن
demonstrate نمایش دادن
demonstrated نمایش دادن
displaying نمایش دادن
garble بد نمایش دادن
exhibits نمایش دادن
depicture نمایش دادن
indicated نمایش دادن
indicate نمایش دادن
depicting نمایش دادن
indicates نمایش دادن
depicts نمایش دادن
exhibiting نمایش دادن
display نمایش دادن
showdown نمایش دادن
depict نمایش دادن
represent نمایش دادن
depicted نمایش دادن
represented نمایش دادن
exhibit نمایش دادن
miscolour بد نمایش دادن
displays نمایش دادن
to show off نمایش دادن
demonstrating نمایش دادن
exhibited نمایش دادن
showdowns نمایش دادن
demonstrates نمایش دادن
represents نمایش دادن
analog صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
texts حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
text حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
executing نواختن نمایش دادن
guy باتمثال نمایش دادن
executes نواختن نمایش دادن
showboating نمایش دادن مهارت
coact باهم نمایش دادن
execute نواختن نمایش دادن
executed نواختن نمایش دادن
to place in a good light خوب نمایش دادن
to represent a play داستانی را نمایش دادن
guys باتمثال نمایش دادن
showcases درویترین نمایش دادن
showcasing درویترین نمایش دادن
showcase درویترین نمایش دادن
showcased درویترین نمایش دادن
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
exposes درمعرض گذاشتن نمایش دادن
to license a play اجازه نمایش داستانی را دادن
expose درمعرض گذاشتن نمایش دادن
exposing درمعرض گذاشتن نمایش دادن
focussing تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussed تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focus تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focuses تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
colour شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colours شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
screening, screenings روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screened روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screen روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
list چاپ یا نمایش دادن موضوعات اطلاعاتی خاص
screens روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
repertoire فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
homologate تصدیق کردن تصویب کردن
ratified قبول کردن تصویب کردن
okay تصویب کردن موافقت کردن
ratifies قبول کردن تصویب کردن
ok تصویب کردن موافقت کردن
ratify قبول کردن تصویب کردن
ratifying قبول کردن تصویب کردن
centred قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centre قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centers قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centered قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centering عمل قرار دادن متن در مرکز صفحه نمایش
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
cursor tracking حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
NDR سیستم نمایش که حروف قبلی را هنگام نمایش حروف جدید نمایش میدهد
alerts تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
bubble help خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
interactive سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
format روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
formats روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
dump نشان دادن متن یا گرافیک روی صفحه نمایش بر روی چاپگر
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
monitor واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitors واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
image [ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
images ناحیهای ز میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند
screenful فریم کامل اطلاعات نمایش داده شده روی صفحه نمایش
monitored واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
intermezzo حادثه عشقی نمایش کوتاه در میان پردههای نمایش جدی
menu مجموعه انتخابهای نمایش داده شده در مرکز صفحه نمایش
graphic صفحه نمایش کامپیوتری که اطلاعات گرافیکی را میتواند نمایش دهد
name part بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
menus مجموعه انتخابهای نمایش داده شده در مرکز صفحه نمایش
pages حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
page حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
paged حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
animations ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش
animation ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش
edited فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
preview نمایش متن یا گرافیک روی صفحه نمایش که به همان صورت چاپ خواهد شد
window فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
previews نمایش متن یا گرافیک روی صفحه نمایش که به همان صورت چاپ خواهد شد
roll scroll متن نمایش داده شده که درهرلحظه یک خط بالا یا پایین صفحه نمایش می رود
marching display وسیله نمایش که حاوی بافر نمایش آخرین حروف وارد شده است
dress rehearsal اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress rehearsals اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
pop down menu منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
texts فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
text فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
edit فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
ebcdic کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
dotting آداپتور نمایش که به نرم افزار اجازه کنترل هر پیکسل را میدهد روی صفحه نمایش
animation این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
dot آداپتور نمایش که به نرم افزار اجازه کنترل هر پیکسل را میدهد روی صفحه نمایش
wetzel عنصر تصویری که به تصویرروی ترمینال نمایش اضافه شده و دقت نمایش را بهبودمی بخشد
animations این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
resolution تعداد پیکسل هایی که صفحه نمایش یا چاپگر در واحد مساحت می توانند نمایش دهند
non destructive cursor نشانه گر در صفحه نمایش که حروف نمایش داده شده را با عبور از آنها پاک نمیکند
ansi که نحوه نمایش رنگها و تصاویر کوچک و ساده را روی صفحه نمایش بیان میکند
resolutions تعداد پیکسل هایی که صفحه نمایش یا چاپگر در واحد مساحت می توانند نمایش دهند
areas ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
area ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com