English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
pictography تصویر نگاری رمز نگاری
Search result with all words
picture writing تصویر نگاری
Other Matches
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
arteriography رگ نگاری
monographs تک نگاری
monograph تک نگاری
hydrographic اب نگاری
angiography رگ نگاری
reticulum نگاری
hydrography اب نگاری
topography برجسته نگاری
chronology وقایع نگاری
logging واقعه نگاری
demography امار نگاری
seismography زلزله نگاری
ski graphŠetc سایه نگاری
hydrography علم اب نگاری
sciagraphy سایه نگاری
psychography روان نگاری
demography مردم نگاری
ethnography قوم نگاری
pornography هرزه نگاری
tachygraphy تند نگاری
cartography نقشه نگاری
hydrographic نقشه اب نگاری
stylistics سلیس نگاری
oceanography اقیانوس نگاری
journalism روزنامه نگاری
chronology رخداد نگاری
demography جمعیت نگاری
spectrography طیف نگاری
spectrography بیناب نگاری
soleprint انگشت نگاری از پا
topography مکان نگاری
cranioscopy جمجمه نگاری
chromatography رنگ نگاری
oscillography نوسان نگاری
cerography موم نگاری
eco mapping بوم نگاری
oceanpgraphy اقیانوس نگاری
phonography صدا نگاری
phallography نعوظ نگاری
crystallography بلور نگاری
petrography سنگ نگاری
dermatographia پوست نگاری
data recording داده نگاری
dactyloscopy انگشت نگاری
dactylagraphy انگشت نگاری
cardiography قلب نگاری
myography عضله نگاری
surveyed اب نگاری دریایی
survey اب نگاری دریایی
leetter writing نامه نگاری
letter writer نامه نگاری
hydrographic مربوط به اب نگاری
surveys اب نگاری دریایی
letter writing نامه نگاری
arteriography نبض نگاری
macrography بزرگ نگاری
pictography صورت نگاری
pictorial art پیکر نگاری
ethnographic <adj.> قوم نگاری
electrotype برق نگاری
planography نقشه نگاری طراحی
mental topography مکان نگاری ذهن
uranographical وابسته به اسمان نگاری
portraiture پیکر نگاری تعریف
newspapers روزنامه نگاری کردن
newspaper روزنامه نگاری کردن
anecdotal method روش واقعه نگاری
topography مکان نگاری مساحی
notepaper کاغذ نامه نگاری
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
diary method روش خاطره نگاری
ideographs حروف اندیشه نگاری
electrocardiography قلب نگاری برقی
electroencephalography برق نگاری مغز
electromyography برق نگاری ماهیچه
emg برق نگاری ماهیچه
electroretinography برق نگاری شبکیه
seismic method روش زلزله نگاری
hydrographic datum سطح مبنای اب نگاری
finger print department اداره انگشت نگاری
hydrographic chart نقشه اب نگاری دریایی
telegraphic از راه دور نگاری
uranographic وابسته به اسمان نگاری
chromatographic وابسته برنگ نگاری
computed tomography scanning مغز نگاری کامپیوتری
to correspond with رابطه [نامه نگاری] داشتن با
nautical chart نقشه دریایی اب نگاری شده
automatic فرم های نامه نگاری
automatics فرم های نامه نگاری
uranography عالم شناسی اسمان نگاری
lexicography فرهنگ نویسی واژه نگاری
topographic وابسته بنقشه برداری یا مکان نگاری
floating lines خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
journalese بزرگ جلوه دادن مطالب درروزنامه نگاری
pastellist پیکر نگاری که با مداد رنگی کار میکند
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
stereography طریقه برجسته نگاری یا رسم ارتفاعات به طریقه استریوسکوپی
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
electroencephalogram منحنی هایی که توسط دستگاه ثبت امواج مغز ثبت شده است موج نگاری مغز
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
cropped کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crop کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
crops کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
picturing آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobat که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobats که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
flicker تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
image dissector tube لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image formation تولید تصویر تصویر
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
illustration تصویر
illustrations تصویر
gratings در تصویر
portrayals تصویر
grating در تصویر
portrayal تصویر
image line خط تصویر
imagery تصویر
afterimage رد تصویر
skews تصویر کج
skewing تصویر کج
skew تصویر کج
vignette تصویر
vignettes تصویر
icon تصویر
icons تصویر
ikons تصویر
portraits تصویر
images تصویر
pictures تصویر
image تصویر
pictured تصویر
portrait تصویر
picture تصویر
delineation تصویر
likeness تصویر
likenesses تصویر
picturing تصویر
shape تصویر
shapes تصویر
projection تصویر
projections تصویر
scenography تصویر
mirror images تصویر ایینهای
mirror images تصویر قرینه
mirror image تصویر آیینه ای
image element نقطه تصویر
forms تصویر وجه
image brightness روشنایی تصویر
image contrast کنتراست تصویر
virtual image تصویر مجازی
viewing screen صفحه تصویر
video generator مولد تصویر
image carrier حامل تصویر
image changer مبدل تصویر
mirror image تصویر قرینه
image converter مبدل تصویر
image cintraction انقباض تصویر
image cintraction شکستگی تصویر
image drift رانش تصویر
formed تصویر وجه
image تصویر الکتریکی
image distance عرض تصویر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com