English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
scanned image تصویر پوشیده
Search result with all words
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
Other Matches
of an unknown parentage پوشیده تبار پوشیده گهر
crop کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crops کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
pictured آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobat که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobats که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
flickered تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image dissector tube لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image formation تولید تصویر تصویر
florid پوشیده از گل
overcast پوشیده
occult پوشیده
veiled پوشیده
dressed پوشیده
larvated پوشیده
covert پوشیده
painted پوشیده
latent پوشیده
furriest خز پوشیده
shaded پوشیده
inapparent پوشیده
recondite پوشیده
feathered پوشیده
furry خز پوشیده
impenetrable پوشیده
crested پوشیده
defilade پوشیده
private پوشیده
privates پوشیده
crypto پوشیده
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
covert پوشیده پوشپر
covered space فضای سر پوشیده
solvated حلال پوشیده
storehouse انبار سر پوشیده
ivied پوشیده از پاپیتال
snow clad برف پوشیده
covered space فضای پوشیده
storehouses انبار سر پوشیده
covered position موضع پوشیده
plumbeous پوشیده از سرب
mystic sense معنی پوشیده
covered approach مسیر پوشیده
concealed پوشیده شده
masked epilepsy صرع پوشیده
masked depression افسردگی پوشیده
beetle پوشیده شدن
surmounted with snow پوشیده از برف
stubbly پوشیده از کاهبن
beetles پوشیده شدن
cryptical پوشیده مرموز
rolling country زمین پوشیده
indoor swimming pool استخر سر پوشیده
kerchiefed or chift بادستمال پوشیده
enclosed bridge پل فرماندهی سر پوشیده
efflorescent پوشیده ازگرداملاح
latent defect نقض پوشیده
habilitate لباس پوشیده
grassy پوشیده از چمن
sadly dressed جامه غم پوشیده
defiladed area منطقه پوشیده
cryptogenous پوشیده سبب
cryptonimous پوشیده نام
shrubby پوشیده از بوته
cryptonym نام پوشیده
shod کفش پوشیده
scurvy پوشیده از شوره
snowy پوشیده از برف
glace پوشیده ازشکر
armor basis پوشیده با زره
icy پوشیده از یخ بسیارسرد
overgrown with plants پوشیده از گیاه
bosky پوشیده از بوته
acloud پوشیده از ابر
cloudy پوشیده از ابر
uncovered غیر پوشیده
blotchy پوشیده از لکه
robed in bleck سیاه پوشیده
secret اسرارامیز پوشیده
secrets اسرارامیز پوشیده
icier پوشیده از یخ بسیارسرد
verrucose پوشیده از گندمه
panoplied زره پوشیده از سر تا پا
verrucous پوشیده از گندمه
bosky پوشیده ازبیشه
iciest پوشیده از یخ بسیارسرد
feathery پوشیده ازپر
smudgy پوشیده از کثافت یا گل و غیره
culverts مجرای سر پوشیده ابرو
culvert مجرای سر پوشیده ابرو
pruinose پوشیده از دانههای سفیدمانندژاله
ermined جامه قاقم پوشیده
reconditely بطور پوشیده یا عمیق
hiddenly بطور پوشیده و مکتوم
he wears black سیاه پوشیده است
rich clad جامه فاخر پوشیده
heavily overcast ابری پوشیده [ هواشناسی]
dressed up to the nines با دقت لباس پوشیده
incog پوشیده بانام عوضی
dressed inred جامه سرخ پوشیده
in mourning جامه ماتم پوشیده
gesso سطح پوشیده از بتونه
he is thinly dressed کم لباس پوشیده است
dressed in scarlet جامه سرخ پوشیده
woolskin پوست پوشیده ازپشم
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
bushed ازبوته پوشیده شده
woolfell پوست پوشیده ازپشم
squamose پوشیده از فلس یاپولک
frosted پوشیده ازشبنم یخ زده
occultly بطور پوشیده یا پنهان
covered approach راه نفوذی پوشیده
solvated proton پروتون حلال پوشیده
smudgier پوشیده از کثافت یا گل و غیره
clarence درشکه چهارچرخه پوشیده
tussocky پوشیده ازکلاله مو یا علف
verdant پوشیده از سبزه بی تجربه
scutate پوشیده از فلسهای بزرگ
smudgiest پوشیده از کثافت یا گل و غیره
stellular پوشیده ازستارگان کوچک
woody چوبی پوشیده از چوب
turfy پوشیده از ریشه یا کلوخ چمنی
spiny پوشیده شده ازخارهای زیاد
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
hidden پنهان کرده شده پوشیده
soddy پوشیده ازریشه یاکلوخ چمنی
the matter was kept private مطلب را پوشیده نگاه داشتند
ceil [پوشیده شده با روکوب چوبی]
pollinose پوشیده ازگردههای زرد رنگ
she was prettily dressed جامه قشنگ پوشیده بود
She was dressed in the latest fashion . آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
occultist جستجو کننده علوم پوشیده
spinose پوشیده شده ازخارهای زیاد
puberulent پوشیده شده از موهای ریز
radar clutter منطقه پوشیده از دید رادار
masks زمین پوشیده از دید و تیر
defilade گودال پوشیده از دید و تیر
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
he is thinly dressed لباس نازک پوشیده است
acinarious پوشیده شده از حفرههای کروی
smoggy پوشیده از مه غلیظ الوده با دود
toffie apple [British English] سیب با ژلاتین پوشیده شده
mask زمین پوشیده از دید و تیر
candy apple سیب با ژلاتین پوشیده شده
lepidote پوشیده از شوره یا پولکهای شورهای
pilose پوشیده از موی ریز یا کرک مودار
slushy <adj.> پوشیده ازبرف آب دار با گل [اصطلاح روزمره]
she wears a shirt پیراهن پوشیده است برتن دارد
under pledge of secrecy با این قول که راز پوشیده بماند
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
slipcover پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
wooded پوشیده شده از درخت خیلی انبوه
tundra دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
tundras دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
encapsulated فایل حاوی دستورات پوشیده Post Script
thicketed پوشیده شده بوسیله جنگل ودرخت زار
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
frost سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
frosts سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
disks صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
disk صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
slipper bath یکجور فرف تن شویی که روی ان نیمه پوشیده است
grandstands جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
grandstand جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com