English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
application of low to instances تطبیق قانون با موارد
Other Matches
utilisations موارد مصرف
usages موارد مصرف
application موارد استعمال
applications موارد استعمال
casebook کتاب موارد
casebooks کتاب موارد
widely در بسیاری موارد
utilizations موارد مصرف
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
only in exceptional cases فقط در موارد استثنائی
data item موارد ذکرشده در اطلاعات
emergency complement تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
hyphen خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
addressing بدون نیاز به موارد خاص
hyphens خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
emergency addressee مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
where there is a valid reason در موارد طبق مقررات اثبات شده
in duly substantiated cases در موارد طبق مقررات اثبات شده
where justified در موارد طبق مقررات اثبات شده
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
k ration بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
This compares to a total of 36 cases reported in 2009. همانند آن بطور کلی ۳۶ موارد در سال ۲۰۰۹ گزارش شده بود.
canons قانون کلی قانون شرع
say's law قانون سی . براساس این قانون
canon قانون کلی قانون شرع
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
ttl خانواده معروف دروازههای منط قی و طرح موارد ترانزیستوری سریع که ترانزیستور دو قط بی آن مستقیماگ وصل شده اند.
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
adjustments تطبیق
collations تطبیق
conformation تطبیق
collation تطبیق
match تطبیق
comparisons تطبیق
matches تطبیق
accommodating تطبیق
confirmation تطبیق
comparison تطبیق
harmony تطبیق
checked تطبیق
check تطبیق
harmonies تطبیق
adjustment تطبیق
checks تطبیق
adaptations تطبیق
adaptation تطبیق
matching تطبیق
combinatorics محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
match تطبیق تطابق
accommodated تطبیق دادن
conform تطبیق کردن
adaptation تطبیق اقتباس
matches تطبیق تطابق
accommodated تطبیق نمودن
inapplicable تطبیق نکردنی
reconciles تطبیق کردن
reconciling تطبیق کردن
versatility تطبیق پذیری
accommodate تطبیق نمودن
accommodate تطبیق دادن
accommodates تطبیق دادن
accommodates تطبیق نمودن
template matching تطبیق الگوها
reconcile تطبیق کردن
stock adjustment تطبیق موجودی
conformed تطبیق کردن
conforming تطبیق کردن
adjustable قابل تطبیق
adapted تطبیق شده
accomodate تطبیق کردن
adapter تطبیق کننده
adapter تطبیق دهنده
adaption تطبیق اقتباس
adjusability قابلیت تطبیق
certificate of compliance گواهی تطبیق
compare with تطبیق کردن
completeness check تطبیق کامل
coordinator تطبیق کننده
dark adaptation تطبیق با تاریکی
fire support coordination تطبیق اتش
accommodations تطبیق موافقت
accommodation تطبیق موافقت
adaptations تطبیق اقتباس
conforms تطبیق کردن
coincidence تطبیق برخورد
coincidences تطبیق برخورد
comparison تطبیق سنجش
comparisons تطبیق سنجش
maladjustment عدم تطبیق
maladjustments عدم تطبیق
gibes تطبیق کردن
jibe تطبیق کردن
jibed تطبیق کردن
jibes تطبیق کردن
jibing تطبیق کردن
reconcilement التیام تطبیق
fire coordination تطبیق اتش
matched تطبیق یافته
adjust تطبیق دادن
collations تطبیق دستخط ها
concordances تطبیق نامه
alignment تطبیق دادن
checked تطبیق کردن
verification وارسی تطبیق
adjustments تنظیم تطبیق
identification تطبیق تمیز
adjusts تطبیق دادن
alignments تطبیق دادن
checks تطبیق کردن
collation تطبیق دستخط ها
adjusting تطبیق دادن
check تطبیق کردن
concordance تطبیق نامه
adapter toolholder ابزارگیر تطبیق دهنده
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
channel adapter تطبیق دهنده کانال
adaptive قابل تطبیق توافقی
adapters تطبیق دهنده ماسوره
adaptor تطبیق دهنده ماسوره
impedance comparator تطبیق دهنده امپدانس
adapter sleeve پوسته تطبیق دهنده
fire support coordinator تطبیق دهنده اتشها
acoustic coupler تطبیق دهنده صوتی
inapplicably بطوریکه تطبیق ننماید
adaptation kit جعبه ابزار تطبیق
irreconcilable غیر قابل تطبیق
adapter arbor میله تطبیق دهنده
adapter bearing یاطاقان تطبیق دهنده
adapter boards برد تطبیق دهنده
adapter booster غلاف تطبیق دهنده
adaptors تطبیق دهنده ماسوره
inventory reconciliation تطبیق اسناد موجودی
inapplicability عدم تناسب یا تطبیق
adapter flange فلانژ تطبیق دهنده
composite demand تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
versatile چندسو گرد تطبیق پذیر
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
reconcilability التیام پذیری قابلیت تطبیق
sliding scale جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scales جدول قابل تطبیق با در امدافراد
tallying تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
adaptation kit جعبه وسایل تطبیق دهنده
tallied تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally تطبیق کردن مطابق بودن
tally تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
orienting روانه کردن تطبیق دادن
orients روانه کردن تطبیق دادن
orient روانه کردن تطبیق دادن
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
harmonist موسیقی دان متخصص تطبیق روایات
to align oneself with somebody خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
accomodation تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
coordination تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
time chart جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
agriology مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
homing adaptor تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
fire coordination هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
align تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
law of constant heat sumation قانون هس
regardless of the law به قانون
canon قانون
canons قانون
legislation قانون
legal قانون
law قانون
kanoon قانون
rule قانون
statutes قانون
nisi قانون
statute قانون
code قانون
hess's law قانون هس
lex قانون
enacment قانون
regulation قانون
act قانون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com