Dictiornary-Farsi | تطبیق کامل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
completeness check	تطبیق کامل


Other Matches

full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
checks	تطبیق
confirmation	تطبیق
collation	تطبیق
collations	تطبیق
check	تطبیق
adjustments	تطبیق
adaptation	تطبیق
accommodating	تطبیق
comparison	تطبیق
harmonies	تطبیق
adaptations	تطبیق
comparisons	تطبیق
matching	تطبیق
checked	تطبیق
conformation	تطبیق
matches	تطبیق
match	تطبیق
harmony	تطبیق
adjustment	تطبیق
template matching	تطبیق الگوها
maladjustments	عدم تطبیق
adapted	تطبیق شده
gibes	تطبیق کردن
adaption	تطبیق اقتباس
jibe	تطبیق کردن
checked	تطبیق کردن
adjusability	قابلیت تطبیق
jibed	تطبیق کردن
versatility	تطبیق پذیری
stock adjustment	تطبیق موجودی
maladjustment	عدم تطبیق
adjustments	تنظیم تطبیق
adapter	تطبیق کننده
inapplicable	تطبیق نکردنی
check	تطبیق کردن
conform	تطبیق کردن
accomodate	تطبیق کردن
conformed	تطبیق کردن
conforming	تطبیق کردن
coincidences	تطبیق برخورد
coincidence	تطبیق برخورد
verification	وارسی تطبیق
comparisons	تطبیق سنجش
conforms	تطبیق کردن
checks	تطبیق کردن
reconcilement	التیام تطبیق
adapter	تطبیق دهنده
jibes	تطبیق کردن
alignments	تطبیق دادن
accommodate	تطبیق نمودن
accommodate	تطبیق دادن
accommodated	تطبیق نمودن
accommodated	تطبیق دادن
accommodates	تطبیق دادن
reconcile	تطبیق کردن
reconciles	تطبیق کردن
reconciling	تطبیق کردن
compare with	تطبیق کردن
collations	تطبیق دستخط ها
collation	تطبیق دستخط ها
identification	تطبیق تمیز
accommodates	تطبیق نمودن
coordinator	تطبیق کننده
dark adaptation	تطبیق با تاریکی
fire coordination	تطبیق اتش
matches	تطبیق تطابق
concordance	تطبیق نامه
concordances	تطبیق نامه
match	تطبیق تطابق
fire support coordination	تطبیق اتش
adjusts	تطبیق دادن
comparison	تطبیق سنجش
accommodation	تطبیق موافقت
adjust	تطبیق دادن
adaptations	تطبیق اقتباس
alignment	تطبیق دادن
certificate of compliance	گواهی تطبیق
adaptation	تطبیق اقتباس
matched	تطبیق یافته
jibing	تطبیق کردن
adjustable	قابل تطبیق
adjusting	تطبیق دادن
accommodations	تطبیق موافقت
adaptor	تطبیق دهنده ماسوره
inapplicably	بطوریکه تطبیق ننماید
adapter bearing	یاطاقان تطبیق دهنده
inventory reconciliation	تطبیق اسناد موجودی
adapter arbor	میله تطبیق دهنده
channel adapter	تطبیق دهنده کانال
irreconcilable	غیر قابل تطبیق
adapter sleeve	پوسته تطبیق دهنده
adapter toolholder	ابزارگیر تطبیق دهنده
adapter boards	برد تطبیق دهنده
adaptive	قابل تطبیق توافقی
inapplicability	عدم تناسب یا تطبیق
adaptors	تطبیق دهنده ماسوره
application of low to instances	تطبیق قانون با موارد
idealization	تطبیق یا تطابق با تصور
acoustic coupler	تطبیق دهنده صوتی
adaptation kit	جعبه ابزار تطبیق
adapters	تطبیق دهنده ماسوره
impedance comparator	تطبیق دهنده امپدانس
fire support coordinator	تطبیق دهنده اتشها
adapter flange	فلانژ تطبیق دهنده
adapter booster	غلاف تطبیق دهنده
sliding scale	جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scales	جدول قابل تطبیق با در امدافراد
orienting	روانه کردن تطبیق دادن
tallying	تطبیق کردن مطابق بودن
tally	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
reconcilability	التیام پذیری قابلیت تطبیق
orient	روانه کردن تطبیق دادن
orients	روانه کردن تطبیق دادن
adaptation kit	جعبه وسایل تطبیق دهنده
tallying	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally	تطبیق کردن مطابق بودن
tallies	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied	تطبیق کردن مطابق بودن
versatile	چندسو گرد تطبیق پذیر
tallied	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies	تطبیق کردن مطابق بودن
ticked	نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
harmonist	موسیقی دان متخصص تطبیق روایات
ticks	نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
tick	نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
to align oneself with somebody	خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
accomodation	تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
agriology	مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
time chart	جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
coordination	تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
homing adaptor	تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
speed ring	طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
self reacting	بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
fire coordination	هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
empennage	دم کامل
main	کامل
perfect	کامل
fullest	کامل
semibreves	نت کامل
stark	کامل
absolute	کامل
echaustive	کامل
exacts	کامل
absolutes	کامل
perfecting	کامل
starker	کامل
unqualified	کامل
starkly	کامل
saturation	کامل
exacted	کامل
semibreve	نت کامل
all-out	کامل
self-contained	کامل
perfects	کامل
starkest	کامل
exact	کامل
perfected	کامل
plenary	کامل
totaled	کامل
full-fledged	کامل
totaling	کامل
full fledged	کامل
totalling	کامل
totals	کامل
total	کامل
in a entireness of state	کامل
totalled	کامل
plenaries	کامل
unmitigated	کامل
largest	کامل
large	کامل
of ripe years	کامل
searching	کامل
entire	کامل
larger	کامل
completing	کامل
complete	کامل
unabridged	کامل
completed	کامل
wall-to-wall	کامل
full	کامل
completes	کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
complete substitution	جانشین کامل
absolute	کامل قطعی
hot	امادگی کامل
full stop	وقفه کامل
hottest	امادگی کامل
absolutes	کامل قطعی
hotter	امادگی کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
completely specified	با تعیین کامل
all in price	بهای کامل
almightiness	قدرت کامل