Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
English
Persian
demonstration
تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstrations
تظاهر به انجام عملیات کردن
Other Matches
feinted
تظاهر به عملیات تظاهرات
feint
تظاهر به عملیات تظاهرات
feinting
تظاهر به عملیات تظاهرات
feints
تظاهر به عملیات تظاهرات
circuit
یچ کردن عملیات انجام میدهد
circuits
یچ کردن عملیات انجام میدهد
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
airborne vehicle
وسیله انجام عملیات هوابرد
heat treat
انجام دادن عملیات حرارتی
operation
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
OCP
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را طبق کد برنامه انجام میدهد
integrated
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
input
سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
arithmetic logic unit
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
inhibit
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
NetBIOS
که به برنامههای کاربردی امکان انجام عملیات ابتدایی روی شبکه میدهد.
inputted
سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
inhibits
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
operators
مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
floating
UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
duty rated
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
operator
مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
coprocessor
پردازندهای که نتایج عملیات ریاضی را سریع تر از بخش ALU از CPU انجام میدهد
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
maintenance
ابزار تشخیص نرم افزاری که مهندسان در حین عملیات نگهداری سیستم انجام می دهند
gallium arsenide
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
pass off
<idiom>
تظاهر کردن
sham
تظاهر کردن
affect
تظاهر کردن به
affects
تظاهر کردن به
feign
تظاهر کردن
dissemble
تظاهر کردن
sham
تظاهر کردن
pretend
تظاهر کردن
shams
تظاهر کردن
cybernation
کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
alu
Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
demonstrating
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrates
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrated
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
To pretend sickness(ignorance).
تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
demonstrate
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
universal
مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
operates
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operate
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
circuit
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuits
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
backslap
تظاهر بصمیمیت کردن چاخان کردن
crypt operating instructions
دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
suffix notation
عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
OS
نرم افزاری که عملیات سخت افزاری ابتدایی و سطح پایین را انجام میدهد و مدیریت فایل بدون نیاز به کاربر
assume
تظاهر کردن تقلید کردن
assumes
تظاهر کردن تقلید کردن
alt key
کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
at
قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد
nsfnet
یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
grimaces
تظاهر
display
تظاهر
grimaced
تظاهر
grimace
تظاهر
semblance
تظاهر
displaying
تظاهر
eyewash
تظاهر
pretences
تظاهر
pretence
تظاهر
displays
تظاهر
affectation
تظاهر
displayed
تظاهر
pretension
تظاهر
pretensions
تظاهر
pretenses
تظاهر
make-believe
تظاهر
pretense
تظاهر
make believe
تظاهر
prudery
تظاهر
fakery
تظاهر
affectations
تظاهر
effusion
تظاهر
grimacing
تظاهر
effusions
تظاهر
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
ostensive
تظاهر امیز
flashiness
خودفروشی تظاهر
simulations
وانمود تظاهر
simulation
وانمود تظاهر
preciosity
تصنع تظاهر
gleam
تظاهر موقتی
gleamed
تظاهر موقتی
gleaming
تظاهر موقتی
gleams
تظاهر موقتی
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
reconnoitring
عملیات اکتشافی کردن
rehearsal
تمرین کردن عملیات
reconnoitered
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitering
عملیات اکتشافی کردن
reconnoiters
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitre
عملیات اکتشافی کردن
rehearsals
تمرین کردن عملیات
reconnoitred
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitres
عملیات اکتشافی کردن
cease
قطع کردن عملیات
ceases
قطع کردن عملیات
ceasing
قطع کردن عملیات
ceased
قطع کردن عملیات
reconnoiter
عملیات اکتشافی کردن
feint
نمایش دروغی تظاهر
feinting
نمایش دروغی تظاهر
feinted
نمایش دروغی تظاهر
take a dive
تظاهر به ناک اوت
feints
نمایش دروغی تظاهر
ostentation
خود فروشی تظاهر
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
coaches
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coached
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach
رهبری عملیات ورزشی را کردن
clearing operations
عملیات پاک کردن مین
phasing
مرحله بندی کردن عملیات
costing
مشخص کردن هزینه عملیات
She was pretending to be happy.
او
[زن]
تظاهر به شاد بودن کرد.
His liberalism is merely a pose
[an act]
آزادمنشی او فقط تظاهر است
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
interdict
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
interdiction
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
logging
عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
put up a good front
<idiom>
وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
To stage political demonstrations.
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
The demonstrators were waving the flags.
تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
scouts
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
scouted
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
feinted
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
batch
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
feint
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
aborted
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
feints
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
aborts
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
abort
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
scout
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
face dodge
گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
one two
تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
To be a bit la – di – da .
«مکش مرگ ما» بودن ( پرافاده و اهل تظاهر )
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
opened
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opens
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
acquit
انجام وظیفه کردن
functionate
انجام وفیفه کردن
to perform one's duty
انجام وفیفه کردن
feasance
انجام وفیفه کردن
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
cyaniding
عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
notron utilities
مجموعهای از برنامههای کوچک که برای ساده کردن عملیات کامپیوتری طراحی گردیده است
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
administered
انجام دادن اعدام کردن
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
completing
کامل کردن انجام دادن
completes
کامل کردن انجام دادن
administers
انجام دادن اعدام کردن
administering
انجام دادن اعدام کردن
completed
کامل کردن انجام دادن
consummate
انجام دادن عروسی کردن
consummated
انجام دادن عروسی کردن
do
انجام دادن کفایت کردن
consummates
انجام دادن عروسی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com