Dictiornary-Farsi | تعارض به منظور فرار ازخدمت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
malingering	تعارض به منظور فرار ازخدمت


Other Matches

escaping	فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escape	فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped	فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapes	فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
conflicted	تعارض
conflicts	تعارض
conflict	تعارض
slackers	فراری ازخدمت نظام
slacker	فراری ازخدمت نظام
lam	فرار کردن گریختن فرار
lamming	فرار کردن گریختن فرار
lams	فرار کردن گریختن فرار
mental conflict	تعارض روانی
basic conflict	تعارض بنیادی
conflict of lows	تعارض قوانین
conflict of laws	تعارض قوانین
role conflict	تعارض نقش
triangular conflict	تعارض سه وجهی
exempt	معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempts	معاف ازخدمت شدن یا کردن
emeritus	افتخارا ازخدمت معاف شده
exempted	معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempting	معاف ازخدمت شدن یا کردن
intrapsychic conflict	تعارض درون روانی
interpersonal conflict	تعارض میان فردی
approach avoidance conflict	تعارض گرایشی- اجتنابی
discharges	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
to invalid a soldier home	سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
desert	کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting	کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts	کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
views	منظور
viewing	منظور
viewed	منظور
view	منظور
objectless	بی منظور
purpose	منظور
purposes	منظور
purposeless	بی منظور
aimed	منظور
aim	منظور
meanings	منظور
meaning	منظور
sake	منظور
with the intention of	به منظور
with the view of	به منظور
aims	منظور
pricking	منظور
intentions	منظور
pricked	منظور
prick	منظور
intention	منظور
with a view to	به منظور
pricks	منظور
scope	منظور
purpose of the dam	منظور از سد
to make allowance	منظور کردن
allocate	منظور کردن
allocates	منظور کردن
to what purpose	برای چه منظور
get at <idiom>	منظور داشتن
for publicity purposes	به منظور تبلیغ
allocating	منظور کردن
whereto	بچه منظور
whereunto	بچه منظور
laid on <past-p.>	منظور شده
objective	هدف منظور
objective	منظور ازعملیات
objectives	هدف منظور
objectives	منظور ازعملیات
scope	منظور مفاد
provided <adj.> <past-p.>	منظور شده
scope	منظور از عملیات
appropriated <adj.> <past-p.>	منظور شده
intentions	قصد و منظور
intention	قصد و منظور
intent	معنی منظور
to make oneself clear <idiom>	منظور را روشن کردن
self defeating	علیه منظور خود
adhoc	تنها به این منظور
self-defeating	علیه منظور خود
to mean	منظور [داشتن] این است
paper gold	منظور حق برداشت مخصوص است
to mean to do something	منظور انجام کاری را داشتن
What does it exactly mean?	منظور از این دقیقا چه است؟
clearance sales	فروش به منظور تصفیه حراج
clearance sale	فروش به منظور تصفیه حراج
(can't) make head nor tail of something <idiom>	فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
assessments	تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessment	تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
bridgeware	برنامههای کامپیوتری به منظور ترجمه دستورالعملها
assessment	تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessments	تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
adjutant's call	احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
leg bail	فرار
subtile	فرار
defection	فرار
loup	فرار
bridge escape	فرار از پل
to take flight	فرار
escape	فرار
escaping	فرار
escapement	فرار
scape	فرار
evasive	فرار
escaped	فرار
escapes	فرار
transgressor	فرار و
drives	فرار گل زن
breakaway	فرار
mercurial	فرار
volatile	فرار
drive	فرار گل زن
declared value	قیمت اعلام شده به منظور تعیین مالیات
mark-down	قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
it did not meet our views	منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
scope	طول زنجیر ارتفاع سنج ناو منظور
mark-downs	قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
capitalized expense	در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
avoidance avoidance conflict	تعارض اجتنابی- اجتنابی
approach approach conflict	تعارض گرایشی- گرایشی
hot money	پول فرار
escape velocity	سرعت فرار
get away	فرار برو
get away <idiom>	فرار کردن
fugitively	بطور فرار
fugitiveness	تمایل به فرار
escape trunk	دهلیز فرار
capital flight	فرار سرمایه
escape hatch	دریچه فرار
centrifugal	فرار از مرکز
escapable	فرار کردنی
escape mechanism	وسیله فرار
flight of capital	فرار سرمایه
skip of the mat	فرار از تشک
skedaddle	فرار کردن
bolt-hole	راه فرار
scape of molecules	فرار ملکول ها
bolt-holes	راه فرار
scape	فرار کردن
volatility product	فراورده فرار
volatile memory	حافظه فرار
volatile file	پرونده فرار
volatile file	فایل فرار
volatile compound	ترکیب فرار
trailing edge	لبه فرار
to run away	فرار کردن
scape	وسیله فرار
escapologist	اهل فرار
to elope	فرار کردن
luft	خانه فرار
loup	فرار کردن
nonvolatile	غیر فرار
escapologists	اهل فرار
I made good my escape .	موفق به فرار شد
postern	راه فرار
volatility product	محصول فرار
volatile storage	حافظه فرار
to run off	فرار کردن
to run away	فرار کردن
volatile storage	انباره فرار
abscond	فرار کردن
guy	فرار گریز
scudding	فرار از باد
escape	فرار کردن
escape	فرار از خاک
escape	گریز فرار
escaped	فرار کردن
escaped	فرار از خاک
escaped	گریز فرار
escapes	فرار کردن
escapes	فرار از خاک
getaways	گریز فرار
getaway	گریز فرار
flyaway	فرار فراری
guys	فرار گریز
scarpering	فرار کردن
scarpered	فرار کردن
scarper	فرار کردن
absconded	فرار کردن
absconding	فرار کردن
absconds	فرار کردن
flees	فرار کردن
scarpers	فرار کردن
fleeing	فرار کردن
flee	فرار کردن
desertion	فرار از خدمت
desertion	فرار بیوفایی
fugitives	ناپایدار فرار
fugitive	ناپایدار فرار
escaping	گریز فرار
tax evasion	فرار از مالیات
brain drain	فرار مغزها
escapes	گریز فرار
fled	فرار کرده
escapism	فلسفه فرار
jailbreaks	فرار از زندان
jailbreak	فرار از زندان
escaping	فرار کردن