Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 49 (4 milliseconds)
English
Persian
shift
تعبیه
shifted
تعبیه
shifts
تعبیه
appliance
تعبیه
appliances
تعبیه
embedding
تعبیه
improvisation
تعبیه
insert
تعبیه
inserting
تعبیه
inserts
تعبیه
lash up
تعبیه
Other Matches
inserting
تعبیه کردن
embeds
تعبیه کردن
insert
تعبیه کردن
insertion
جاسازی تعبیه
embed
تعبیه کردن
contriving
تعبیه کردن
work out
تعبیه کردن
contrive
تعبیه کردن
shebang
ابتکار تعبیه
engaged
<adj.>
تعبیه شده
inserts
تعبیه کردن
devisable
تعبیه کردنی
contrived
تعبیه کردن
contrives
تعبیه کردن
embeded command
فرمان تعبیه شده
bulit in check
تست تعبیه شده
embedded systems
سیستمهای تعبیه شده
built in fonts
شکل حروف تعبیه شده
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
devised
تعبیه کردن وصیت نامه
devises
تعبیه کردن وصیت نامه
devising
تعبیه کردن وصیت نامه
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
devise
تعبیه کردن وصیت نامه
foundation joint
درز اتصالی که بین پی وساختمان تعبیه میشود
improviser
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
lipping
قطعه چوبی که در لای شکاف کمان تعبیه شده
presumptive address
آدرس اولیه در برنامه که به عنوان مرجعی برای تعبیه است
kerb inlet
روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
sponson
جدار توخالی یا جاسازی شده در بدنه تانک برای تعبیه مهمات یا بی سیم
hard sectored
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
slots
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slotting
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slot
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
penny in the slot
سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
wing tanks
تانکهای سوخت که داخل بال تعبیه شده یا بخشی از بال راتشکیل میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com