Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
Other Matches
improviser
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
rumormonger
کسیکه شایعه میسازد
paralogist
کسیکه قیاس نادرست میسازد
panic monger
کسیکه با دادن خبرهای بی پروپامردم را دچارهراس میسازد
gainer
کسیکه سود میبرد استفاده کننده
prologize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologuize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
gill net
گیر کرده ماهی را گرفتار میسازد
granulose
ماده اصلی نشاسته که اب دهان انراشیرین میسازد
evil genius
روح یافرشتهای که هلاکت شخص رافراهم میسازد
house martin
یکجور پرستو که لانه گلی بردیوار خانه ها میسازد
house martins
یکجور پرستو که لانه گلی بردیوار خانه ها میسازد
to rub a thing in
چیزیرا خورد
to look for anything
چیزیرا جستجوکردن
obtruncate
سر چیزیرا زدن
to follow up the scent
رد چیزیرا گرفتن
disjunctive
حرف عطفی که بظاهر پیوند میدهدو در معنی جدا میسازد
double bar
دوقطعه واسطهای که دو قسمت اصلی اهنگ را بهم مربوط میسازد
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
to take the place of something
جای چیزیرا گرفتن
tapped
سوراخ چیزیرا بنداوردن
to w anything out of a person
چیزیرا ازکسی دراوردن
tap
سوراخ چیزیرا بنداوردن
tapping
سوراخ چیزیرا بنداوردن
to from an idea of something
چیزیرا تصور کردن
to buy a pig in a poke
چیزیرا ندیده خریدن
to fool with anything
چیزیرا انگلک کردن
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
to cry halves
نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
to give one the straight tip
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
to w anything out of a person
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to be incredulous of anything
چیزیرا دیر باور کردن
afterdate
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
appliance
تعبیه
inserts
تعبیه
appliances
تعبیه
inserting
تعبیه
improvisation
تعبیه
shift
تعبیه
shifted
تعبیه
insert
تعبیه
embedding
تعبیه
shifts
تعبیه
lash up
تعبیه
diplexer
وسیلهای که استفاده از یک انتن را بصورت همزمان یامجزا توسط دو فرستنده ممکن میسازد
jack pot
دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
relief hole
سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
martin
نوعی پرستو که لانه گلی بر دیوار خانه میسازد ادم گول خور
to ram a thing intoa person
چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
to pole any thing up or down
چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
tare
وزن خالص چیزیرا احتساب کردن
to play with something
چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
inserting
تعبیه کردن
shebang
ابتکار تعبیه
work out
تعبیه کردن
inserts
تعبیه کردن
contrives
تعبیه کردن
devisable
تعبیه کردنی
contrive
تعبیه کردن
contrived
تعبیه کردن
contriving
تعبیه کردن
engaged
<adj.>
تعبیه شده
insertion
جاسازی تعبیه
embed
تعبیه کردن
embeds
تعبیه کردن
insert
تعبیه کردن
angle drill
ابزاری برای سوراخ کردن ورقههای فلزی که در ان مته با بدنه دریل زاویهای میسازد
to inlay anything with gems
چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
to palm off a thing on aperson
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
embeded command
فرمان تعبیه شده
embedded systems
سیستمهای تعبیه شده
bulit in check
تست تعبیه شده
to take the a
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
stillage
چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
devising
تعبیه کردن وصیت نامه
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
devised
تعبیه کردن وصیت نامه
devises
تعبیه کردن وصیت نامه
devise
تعبیه کردن وصیت نامه
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
built in fonts
شکل حروف تعبیه شده
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
to prick at something
بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
foundation joint
درز اتصالی که بین پی وساختمان تعبیه میشود
lipping
قطعه چوبی که در لای شکاف کمان تعبیه شده
kerb inlet
روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
presumptive address
آدرس اولیه در برنامه که به عنوان مرجعی برای تعبیه است
prelude
مقدمه
sudden
بی مقدمه
preludes
مقدمه
induction
مقدمه
inductions
مقدمه
prefacing
مقدمه
protasis
مقدمه
preliminarily
مقدمه
sinfonia
مقدمه
overtures
مقدمه
prolegomenon
مقدمه
overture
مقدمه
inductility
مقدمه
incipit
مقدمه
isagoge
مقدمه
prima facia
مقدمه
preparatory to
در مقدمه
preparatorily
مقدمه
prelusion
مقدمه
snap
بی مقدمه
introductions
مقدمه
snapping
بی مقدمه
preamble
مقدمه
snaps
بی مقدمه
prefaces
مقدمه
prefaced
مقدمه
preface
مقدمه
preambles
مقدمه
foretoken
مقدمه
front matter
مقدمه
lead-up
مقدمه
snapped
بی مقدمه
lead up
مقدمه
introduction
مقدمه
sponson
جدار توخالی یا جاسازی شده در بدنه تانک برای تعبیه مهمات یا بی سیم
quickly
بسرعت
fleetly
بسرعت
hardest
بسرعت
harder
بسرعت
snacks
بسرعت
hard
بسرعت
likea
بسرعت
rapidily
بسرعت
full tilt
بسرعت
rapidly
بسرعت
snack
بسرعت
set up
مقدمه چینی
setup
مقدمه چینی
catastasis
دیباچه مقدمه
lemma
مقدمه موضوع
preamble
مقدمه سند
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
exordium
مقدمه سردفتر
foreparts
سر ودست مقدمه
forepart
سر ودست مقدمه
major premise
مقدمه کبری
minor premise
مقدمه صغری
pops
بی مقدمه اوردن
antecedent
مقدم مقدمه
antecedents
مقدم مقدمه
impulse buying
خرید بی مقدمه
preamble
مقدمه نوشتن
preambles
مقدمه سند
preambles
مقدمه نوشتن
preliminarily
بطور مقدمه
proem
مقدمه سراغاز
preconidtion
شرط مقدمه
preamble of a treaty
مقدمه معاهده
preamble of a statute
مقدمه قانون
prelude to a play
مقدمه نمایش
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
popped
بی مقدمه اوردن
pop
بی مقدمه اوردن
mushroom
بسرعت رویاندن
whish
بسرعت گذشته
fleets
بسرعت گذشتن
flees
بسرعت رفتن
skyrocketed
بسرعت بالابردن
fleeing
بسرعت رفتن
skyrocket
بسرعت بالابردن
flee
بسرعت رفتن
dashes
بسرعت رفتن
dashed
بسرعت رفتن
dash
بسرعت رفتن
mushroomed
بسرعت رویاندن
mushrooming
بسرعت رویاندن
at a great rat
بسرعت زیاد
scuttling
بسرعت دویدن
scuttles
بسرعت دویدن
sweep
بسرعت گذشتن از
scuttled
بسرعت دویدن
snipping
بسرعت قاپیدن
snipped
بسرعت قاپیدن
fleet
بسرعت گذشتن
snip
بسرعت قاپیدن
scuttle
بسرعت دویدن
mushrooms
بسرعت رویاندن
skyrocketing
بسرعت بالابردن
skyrockets
بسرعت بالابردن
short
بی مقدمه پیش از وقت
preambles
سراغاز مقدمه کتاب
pops
بی مقدمه فشار اوردن
preamble
سراغاز مقدمه کتاب
exordial
مربوط به اغاز یا مقدمه
i took him up short
بی مقدمه جلو او را گرفتم
proem
مقدمه سخنرانی شروع
prolegomenous
دارای مقدمه طولانی
protasis and epitasis
مقدمه و متن نمایش
it was a p to another book
مقدمه کتاب دیگربود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com