Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
family size
تعداد افراد خانواده
Other Matches
penalty kicker
بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
rule the roost
<idiom>
عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
combinatorics
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
roundest
تعداد تیر تعداد شلیک دور
oddest
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
men
افراد
personnel
افراد
enlisted personnel
افراد
trooping
افراد
trooped
افراد
enlistedman
افراد
troop
افراد
filler personnel
افراد جایگزینی
cognoscenti
افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
packed out
پر و مملو از افراد
top-level
افراد عالیرتبه
platoon
جوخهء افراد
head counts
جمع افراد
equal status persons
افراد همپایه
service club
باشگاه افراد
head count
جمع افراد
personnel status
وضع افراد
enlistee
افراد داوطلب
liberty men
افراد مرخصی
withindoors
افراد داخل
platoons
جوخهء افراد
enlisted personnel
طبقه افراد
category
طبقه افراد
roll call
نامیدن افراد
household
خانواده
gens
خانواده
households
خانواده
families
خانواده
wife
خانواده
menage
خانواده
clans
خانواده
clan
خانواده
ilk
خانواده
family
خانواده
transfer station
محل انتقال افراد
cimmerian
افراد کشور فلمات
receptee
افراد مورد پذیرش
avast
افراد به جای خود
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
rouse out
بیدار کردن افراد
the common wealth of learning
افراد اهل علم
transfer station
محل اعزام افراد
special olympics
المپیک افراد استثنایی
bachelor quarters
منازل افراد مجرد
target audience
افراد مورد نظر
billet slip
کارت محلهای افراد
top-level
توسط افراد عالیرتبه
part owners
افراد شریک المال
coachload
افراد سوار بر درشکه
noncombatant
افراد غیر نظامی
characterization
نوشتن بیوگرافی افراد
aptitude area
حیطه قابلیت افراد
personal error
خطاهای انفرادی افراد
personnel monitoring
بازرسی بدنی از افراد
billet slip
لوحه اسکان افراد
dependents
افراد تحت تکفل
troops
افراد قسمتها سربازان
favouritism
افراد مورد توجه
close station
افراد بدو مرخص
condemn
محکوم کردن افراد
commando
افراد نیروی مخصوص
morale
روحیه افراد مردم
commandos
افراد نیروی مخصوص
condemns
محکوم کردن افراد
play the field
<idiom>
با افراد مختلفی قرارگذاشتن
posse comitatus
دسته افراد پلیس
swallow one's pride
<idiom>
متواضع کردن افراد
condemning
محکوم کردن افراد
royalty
از خانواده سلطنتی
royalties
از خانواده سلطنتی
culicidae
خانواده پشه
ecomania
بیزاری از خانواده
strips
موسس خانواده
culex
خانواده پشه
gas family
خانواده گاز
subfamily
خانواده فرعی
computer family
خانواده کامپیوتر
sheik
رئیس خانواده
conjugal family
خانواده زن و شوهری
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
consanguine family
خانواده هم خون
family structure
ساخت خانواده
crustaceans
خانواده خرچنگ
crustacean
خانواده خرچنگ
cruciferae
خانواده چلیپاییان
crustacea
خانواده خرچنگ
crustaceous
خانواده خرچنگ
batrachia
خانواده غوکان
penates
خدایان خانواده
sheikh
رئیس خانواده
sheikhs
رئیس خانواده
sheiks
رئیس خانواده
lanthanide series
خانواده لانتانیدها
matriarch
رئیسه خانواده
clansman
عضو خانواده
clannishness
خانواده پرستی
font family
خانواده فونت
citrus
خانواده مرکبات
home visit
بازدید خانواده
goodman
بزرگ خانواده
familial
مربوط به خانواده
family therapy
خانواده درمانی
extended family
خانواده گسترده
matriarchs
رئیسه خانواده
patronymic family
خانواده پدرنامی
family budget
بودجه خانواده
patriarchate
ریاست خانواده
family expenditure
هزینه خانواده
family law
حقوق خانواده
mustelidea
خانواده سمور
motorola 000 family
خانواده موتورولا
member of a family
عضو خانواده
family of computers
خانواده کامپیوترها
circuit family
خانواده مداری
paterfamilias
سالار خانواده
bring home the bacon
<idiom>
نانآور خانواده
broken home
خانواده گسیخته
broken homes
خانواده گسیخته
accipitres
خانواده لاشخوران
arachnida
خانواده کارتنه
apiaceae
خانواده چتریان
zinnia
خانواده گل اهاری
family doctor
پزشک خانواده
matronymic family
خانواده مادرنامی
actinide series
خانواده اکتینیدها
paterfamilias
بزرگ خانواده
nation
خانواده طایفه
nations
خانواده طایفه
horseflesh
خانواده اسب
family planning
تنظیم خانواده
family doctors
پزشک خانواده
patriarchs
رئیس خانواده
nuclear family
خانواده هستهای
to maintain one's family
خانواده خود را
nuclear families
خانواده هستهای
patriarch
رئیس خانواده
the girls
دخترهای یک خانواده
turnicidae
خانواده بلدرچین
turnix
خانواده بلدرچین
type font
خانواده حروف
intransit strenth
افراد در حال حرکت یا انتقال
Certain notorious ( dubious ) characters .
عده افراد معلوم الحال
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
Do not admit any outsiders.
افراد غیره را راه ندهید
leatherneck
جزو افراد تفنگداران دریایی
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
IMA
قالب ها و خصوصیات افراد است
lockstep
پیشروی افراد پشت سریکدیگر
charters
بین افراد دلالت کند
chartering
بین افراد دلالت کند
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
posse
دسته افراد پلیس جماعت
people sniffer
رادار کشف افراد دشمن
posses
دسته افراد پلیس جماعت
personal salute
تیر سلام برای افراد
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
troop housing
کوی درجه داران یا افراد
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
biographical intelligence
اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
chartered
بین افراد دلالت کند
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
aptitude area
حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
biographical information blank form
فرم پر نشده بیوگرافی افراد
sociometry
سنجش روابط افراد جامعه
charter
بین افراد دلالت کند
royalties
اعضای خانواده سلطنتی
cycas
گیاه از خانواده سیکاس
patriarch
رئیس خانواده یا طایفه
royalty
اعضای خانواده سلطنتی
He left his family in Europe .
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
acarina
خانواده کرم جرب
family planning
برنامه ریزی خانواده
wear the pants in a family
<idiom>
رئیس خانواده بودن
born in the purpule
عضو خانواده سلطنتی
family planning programs
برنامههای تنظیم خانواده
nabid
خانواده کک و ساس و حشرات
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
patriarchs
رئیس خانواده یا طایفه
acalephe
خانواده گزنه دریایی
ganoidei
خانواده سگ ماهی مینافلسان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com