Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
Other Matches
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
piston pin
اشپیل پایین پیستون
oil scraper
رینگی در پایین یا حاشیه پایینی پیستون
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
clearance volume
کمترین حجم سیلندر هنگامیکه پیستون در نقطه مرگ بالاقرار دارد
peaking
به نقطه اوج رسیدن
peaks
به نقطه اوج رسیدن
peak
به نقطه اوج رسیدن
get down to
<idiom>
رسیدن به نقطه شروع
supercool
بدرجه سرمای زیر نقطه انجماد رسیدن
bottom dead cente
نقطه مرگ پایین
pages
کلیدی که محل نمایشگر را با تعداد خط وط صفحه نمایش پایین می برد
paged
کلیدی که محل نمایشگر را با تعداد خط وط صفحه نمایش پایین می برد
page
کلیدی که محل نمایشگر را با تعداد خط وط صفحه نمایش پایین می برد
wood's metal
الیاژی با نقطه ذوب پایین
dead center position
نقطه مرگ بالا یا پایین
water collecting sump
پایین ترین نقطه در یک سیستم که در ان اب جمع میشود
azimuth
قوس افقی در جهت گردش عقربه ساعت واقع بین نقطه ثابتی
braze welding
جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
groups
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
income velocity of money
سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
repeat
تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید
repeats
تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید
degrees of freedom
درجات ازادی
degress of comparison
درجات سه گانه
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
presentation day
روز دادن درجات در دانشکده
variations of temperature
اختلافات گرما درجات مختلف گرماوسرما
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
eurytherm
موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
to take orders
منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
combinatorics
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
roundest
تعداد تیر تعداد شلیک دور
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
oddest
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
plungers
پیستون
piston head
کف پیستون
piston
پیستون
piston cover
کف پیستون
pistons
پیستون
plunger
پیستون
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
down
سوی پایین بطرف پایین
jacket
بوش پیستون
piston cover
پوشش پیستون
piston area
سطح پیستون
piston clearnce
فاصله پیستون
piston crown
تاج پیستون
piston packing
لائی پیستون
plungers
پیستون شناور
plungers
پیستون غوطهای
plunger
پیستون شناور
plunger
پیستون غوطهای
piston speed
سرعت پیستون
piston ring
رینگ پیستون
piston guide
راهنمای پیستون
pump piston
پیستون پمپ
piston pressure
فشار پیستون
piston stroke
ضربه پیستون
plunger piston
پیستون شناور
piston rod
دسته پیستون
connecting rod
دسته پیستون
jackets
بوش پیستون
back stroke
ضربه برگشت پیستون
opposit stroke pistons
پیستون مقابل گرد
throttling rod
پیستون نافم روغن
forked connecting rod
دو شاخ دسته پیستون
piston travel
طول ضربه ی پیستون
brake piston cup
رینگ پیستون ترمز
double piston engine
موتور پیستون مضاعف
rotary piston machanism
مکانیزم پیستون دوار
connecting rod bolt
پیچ دسته پیستون
piston displacement
تغییر مکان پیستون
rotary piston compressor
کمپرسور پیستون دار
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
balanced actuator
سیلندر پیستون محرک هیدرولیکی
rammed
دژکوب پیستون منگنه ابی
rams
دژکوب پیستون منگنه ابی
ram
دژکوب پیستون منگنه ابی
opposed piston engine
موتور پیستون روبرو متقابل
actuator
سیلندر پیستون عمل کننده
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
seizes
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seize
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seized
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
wrist pin
پینی که در موتور رادیال دسته پیستون را به شاتون اصلی متصل میکند
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
counter recoil cylinder
استوانه هادی پیستون مواج استوانه عاید
actuating cylinder
سیلندر پیستون عمل کننده سیلندر محرک
connecting rod bearing
یاطاقان دسته پیستون یاطاقان شاطون
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
polkadot
طرح نقطه نقطه خال خال
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
escalated
رسیدن
catch up
رسیدن به
peered
رسیدن
peer
رسیدن
to come to a he
رسیدن
to see to
رسیدن
maturate
رسیدن
escalating
رسیدن
to get at
رسیدن به
peering
رسیدن
expire
به سر رسیدن
arrival
رسیدن
to fetch up
رسیدن
reach
رسیدن به
overtake
رسیدن به
comes
رسیدن
getting
رسیدن
arrive
رسیدن
gets
رسیدن
get
رسیدن
arrived
رسیدن
land
رسیدن
arrives
رسیدن
run up
رسیدن
overtakes
رسیدن به
to d. up with
رسیدن به
accru
رسیدن
come
رسیدن
to catch up
رسیدن به
take in (money)
<idiom>
رسیدن
to come by
رسیدن
overtaken
رسیدن به
arriving
رسیدن
befalling
در رسیدن
befallen
در رسیدن
attaining
رسیدن
escalates
رسیدن
reaches
رسیدن به
reaches
رسیدن
reaching
رسیدن به
attains
رسیدن
reaching
رسیدن
befall
در رسیدن
arr
رسیدن
escalate
رسیدن
attaint
رسیدن به
get at
رسیدن به
befalls
در رسیدن
light or lighted
رسیدن
reached
رسیدن
reached
رسیدن به
attained
رسیدن
aim
رسیدن
to come to hand
رسیدن
acceding
رسیدن
befell
در رسیدن
accedes
رسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com