Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English
Persian
adapting
تعدیل کردن اقتباس کردن
adapts
تعدیل کردن اقتباس کردن
Other Matches
extract
اقتباس کردن
extracted
اقتباس کردن
extracts
اقتباس کردن
adopt
اقتباس کردن
adapt
اقتباس کردن
extracting
اقتباس کردن
adopting
اقتباس کردن
adopts
اقتباس کردن
adopting
اتخاذ کردن اقتباس کردن
adopts
اتخاذ کردن اقتباس کردن
borrow
وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed
وام گرفتن اقتباس کردن
borrows
وام گرفتن اقتباس کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
moderates
اداره کردن تعدیل کردن
adjusts
تعدیل کردن تنظیم کردن
moderating
اداره کردن تعدیل کردن
adjusting
تعدیل کردن تنظیم کردن
moderate
اداره کردن تعدیل کردن
moderated
اداره کردن تعدیل کردن
measure
تعدیل کردن
modulates
تعدیل کردن
modifies
تعدیل کردن
modify
تعدیل کردن
adjust
تعدیل کردن
modifying
تعدیل کردن
modulating
تعدیل کردن
adjusting
تعدیل کردن
realigned
تعدیل کردن
regulates
تعدیل کردن
regulating
تعدیل کردن
adjusts
تعدیل کردن
regulated
تعدیل کردن
adapt
تعدیل کردن
regulate
تعدیل کردن
modulate
تعدیل کردن
collimate
تعدیل کردن
realign
تعدیل کردن
realigns
تعدیل کردن
realigning
تعدیل کردن
dampen
تعدیل کردن
dampened
تعدیل کردن
dampens
تعدیل کردن
dampening
تعدیل کردن
coordinate
تعدیل کردن هم پایه
trammel
تعدیل کردن بدام افتادن
thermostat
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostats
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
derivation
اقتباس
derivations
اقتباس
excerption
اقتباس
quotation
اقتباس عبارت
quoteworthy
قابل اقتباس
adaptations
تطبیق اقتباس
extraction
اقتباس اصل
adaptation
تطبیق اقتباس
adaption
تطبیق اقتباس
quotations
اقتباس عبارت
snippel
قطعه اقتباس شده
it is a passage from gulistan
اقتباس از گلستان است
the a.of boreign words
اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
cento
قطعه یاتصنیفی که از چند جا اقتباس شده باشد
textualist
کسیکه درنقل یا اقتباس عبارات چالاک است
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
low comedy
نمایشنامه مضحکی که اززندگی مردم طبقه سوم اقتباس شده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
modification
تعدیل
equalises
تعدیل
editing
تعدیل
modulation
تعدیل
adjustment
تعدیل
equalised
تعدیل
regulation
تعدیل
damping
تعدیل
qualification
تعدیل
equalize
تعدیل
equalized
تعدیل
equalising
تعدیل
equation of payments
تعدیل
levelling
تعدیل
equalizes
تعدیل
adjustments
تعدیل
equalizing
تعدیل
sight reduction
تعدیل رصد
readjusted
دوباره تعدیل
adjustable
تعدیل پذیر
modulator
تعدیل کننده
readjusting
دوباره تعدیل
adjustment method
روش تعدیل
regulators
تعدیل کننده
regulator
تعدیل کننده
method of adjustment
روش تعدیل
regulators
الت تعدیل
moderators
تعدیل کننده
regulator
الت تعدیل
readjust
دوباره تعدیل
partial adjustment
تعدیل جزئی
modifiers
تعدیل کننده
address adjustment
تعدیل نشانی
modifies
جرح و تعدیل
modifying
جرح و تعدیل
price adjustment
تعدیل قیمت
lump sum redistribution
تعدیل یکجا
readjusts
دوباره تعدیل
corrector magnet
اهنربای تعدیل کن
modifier
تعدیل کننده
modify
جرح و تعدیل
stock adjustment
تعدیل موجودی
coordinator
تعدیل کننده
modified
تعدیل شده
escalator
تعدیل کننده
demand accommodation
تعدیل درخواستها
regulable
قابل تعدیل
escalators
تعدیل کننده
moderator
تعدیل کننده
adapters
جرح و تعدیل کننده
strongback
الوار تعدیل ناو
adjustable dimension
بعد تعدیل پذیر
contract price adjustment
تعدیل قیمت قرارداد
adaptors
جرح و تعدیل کننده
sumptuary
وابسته به تعدیل هزینه
adaptor
جرح و تعدیل کننده
escalation
ماده یا عبارت تعدیل
maladjustments
تعدیل وتنظیم غلط
maladjustment
تعدیل وتنظیم غلط
contract escalation clause
ماده تعدیل قرارداد
modificatory
متضمن تعدیل یااصلاح
adaptable
قابل جرح و تعدیل
adapted
جرح و تعدیل شده
baf
ضریب تعدیل سوخت
bunker adjustment factor
ضریب تعدیل سوخت
reduction to the meridian
تعدیل به نصف النهار
damper
عایق تعدیل کننده
reduced form
فرم تعدیل شده
adapter
جرح و تعدیل کننده
modification factor
ضریب تعدیل کننده
moderator variable
متغیر تعدیل کننده
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
adjustments
الت تعدیل اسباب تنظیم
index linked insurance
بیمهای که با شاخص تعدیل میشود
compensating winding
سیم پیچ تعدیل کننده
emergency complement
تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
caf
ضریب تعدیل نرخ پول
trammel
الت ترسیم بیضی تعدیل
adjustment
آلت تعدیل اسباب تنظیم
cac
هزینه تعدیل نرخ ارز
register
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
frequency medulation
تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
registering
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
g.d.p deflator
تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
registers
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
degaussing
تعدیل حوزه میدان مغناطیسی ناو دیگازینگ
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com