English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (28 milliseconds)
English Persian
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
adjusts تعدیل کردن تنظیم کردن
Search result with all words
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
Other Matches
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
adjustments الت تعدیل اسباب تنظیم
adjustment آلت تعدیل اسباب تنظیم
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
moderated اداره کردن تعدیل کردن
moderate اداره کردن تعدیل کردن
adapts تعدیل کردن اقتباس کردن
moderates اداره کردن تعدیل کردن
adapting تعدیل کردن اقتباس کردن
moderating اداره کردن تعدیل کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
modulate تعدیل کردن
collimate تعدیل کردن
realigns تعدیل کردن
measure تعدیل کردن
adjusts تعدیل کردن
realigning تعدیل کردن
realigned تعدیل کردن
realign تعدیل کردن
modulates تعدیل کردن
regulate تعدیل کردن
dampen تعدیل کردن
dampened تعدیل کردن
adjust تعدیل کردن
regulating تعدیل کردن
regulates تعدیل کردن
modulating تعدیل کردن
adapt تعدیل کردن
dampens تعدیل کردن
regulated تعدیل کردن
dampening تعدیل کردن
adjusting تعدیل کردن
modifies تعدیل کردن
modifying تعدیل کردن
modify تعدیل کردن
coordinate تعدیل کردن هم پایه
trammel تعدیل کردن بدام افتادن
thermostats :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostat :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostat :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostats :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
edit تصحیح کردن تنظیم کردن
control نظارت کردن تنظیم کردن
align تنظیم کردن تطبیق کردن
controlling نظارت کردن تنظیم کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
controls نظارت کردن تنظیم کردن
to balance out میزان کردن [تنظیم کردن ]
edited تصحیح کردن تنظیم کردن
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
calibrating تنظیم کردن
regulates تنظیم کردن
regulated تنظیم کردن
lineup تنظیم کردن
adjusting تنظیم کردن
to set out تنظیم کردن
adjustment تنظیم کردن
to put in to shape تنظیم کردن
to make out تنظیم کردن
tunes تنظیم کردن
adjustments تنظیم کردن
classifying تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
redact تنظیم کردن
regiment تنظیم کردن
calibrates تنظیم کردن
adjust تنظیم کردن
regulating تنظیم کردن
regiments تنظیم کردن
tune تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
frame تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
regularizes تنظیم کردن
lay down تنظیم کردن
to draw up تنظیم کردن
calibrated تنظیم کردن
to draw out تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
calibrate تنظیم کردن
adjusts تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
make out تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
set up تنظیم کردن
regulate تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
ranging تنظیم کردن اسلحه
pre-set از پیش تنظیم کردن
pre-sets از پیش تنظیم کردن
draw up کارها را تنظیم کردن
tune up موتور را تنظیم کردن
spots تنظیم تیر کردن
preset از پیش تنظیم کردن
reconstituting تنظیم مقیاس کردن
reconstitute تنظیم مقیاس کردن
pre-setting از پیش تنظیم کردن
ranging تنظیم تیر کردن
reconstituted تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes تنظیم مقیاس کردن
adjustments تنظیم و میزان کردن
set the clock ساعت را تنظیم کردن
spot تنظیم تیر کردن
to draw up a contract قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts میزان کردن تنظیم کنید
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
replenish تنظیم کردن روغن سلاحها
zeros روی صفر تنظیم کردن
replenished تنظیم کردن روغن سلاحها
order سفارش دادن تنظیم کردن
replenishing تنظیم کردن روغن سلاحها
zero روی صفر تنظیم کردن
replenishes تنظیم کردن روغن سلاحها
zeroes روی صفر تنظیم کردن
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
piloted اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pilots اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pilot اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
timing تنظیم زمان عمل کردن موتور
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
mounts تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mount تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
zeroes تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zeros تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
zero beat تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
zero تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
adapt تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapting تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
halving adjustment تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
to kern کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
dial تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
ranges تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
dialed تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
adaptations توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
adaptation توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
clocks مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com