English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Do you know the definition (meaning) of this word? تعریف این لغت رامی دانید ؟
Other Matches
What foreign language do you know? کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
As you deen it advisable . As you think fit . هر طور که می دانید
defaults در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
sagittarii رامی
ramie رامی
sagittarius رامی
obedience رامی
docility رامی
mansuetude حلم رامی
canasta نوعی بازی رامی
rummy بازی ورق رامی
I am thinking of your own good. من خو بی شما رامی خواهم
Water lays the dust. آب گرد وخاک رامی خواباند
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. زبان همدیگر رامی فهمیم
My shoes pinch. کفشها پایم رامی زند
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
his sight could p darkness بینایی وی تاریکی رامی شکافت
cribbage یکجور بازی ورق شبیه رامی
The sun rays dazzle (hit) the eyes. نور آفتاب چشم رامی زند
gin rummy نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
Do you move in high circles ? آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
slater کسی که پوست خام رامی تراشد
wrists قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
wrist قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
Can you reckon the cost of the trip? هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
autobiographer کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
trainbearer کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
peak voltmeter ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
pellagra یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
parbuckle طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
condensation cloud ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
work in progress کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in process کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
toolkit software بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
complimented تعریف
quality تعریف
extolment تعریف
definiens تعریف
descriptions تعریف
comkplimentarily با تعریف
description تعریف
portrayal تعریف
portrayals تعریف
cell definition تعریف سل
circumscription تعریف
qualities تعریف
explanations تعریف
definitions تعریف
complimenting تعریف
definition تعریف
explanation تعریف
compliments تعریف
compliment تعریف
depictions نگارش تعریف
extoller تعریف کننده
articles حرف تعریف
circular definition تعریف دوری
to crack up تعریف کردن
the d. article حرف تعریف
say a good word for تعریف کردن
block definition تعریف بلوک
anarthrous بی حرف تعریف
undefined تعریف نشده
depiction نگارش تعریف
contextual definition تعریف ضمنی
macro difinition درشت تعریف
honorable شایان تعریف
job definition تعریف برنامه
macro definition درشت تعریف
macro definition تعریف ماکرو
unreel تعریف کردن
nosography تعریف امراض
operational definition تعریف عملیاتی
he is well spoken of از او تعریف می کنند
data definition تعریف داده
definition of a problem تعریف یک برنامهThe
emblazon تعریف کردن
extoll تعریف کننده
self aggrandizement تعریف از خود
field definition تعریف فیلد
problem definition تعریف مسئله
article حرف تعریف
praising تعریف کردن
praises تعریف کردن
praised تعریف کردن
define تعریف کردن
traducing تعریف کردن
compliments تعریف کردن از
complimenting تعریف کردن از
defined تعریف کردن
complimented تعریف کردن از
traduces تعریف کردن
traduced تعریف کردن
traduce تعریف کردن
definable تعریف پذیر
praise تعریف کردن
recount تعریف کردن
recounted تعریف کردن
recounting تعریف کردن
recounts تعریف کردن
glorifies تعریف کردن
glorify تعریف کردن
glorifying تعریف کردن
defines تعریف کردن
exponents تعریف کننده
exponent تعریف کننده
complimentary تعریف امیز
recitation تعریف موضوع
recitations تعریف موضوع
compliment تعریف کردن از
defining تعریف کردن
redefined دوباره تعریف کردن
redefines دوباره تعریف کردن
redefining دوباره تعریف کردن
indefinable غیر قابل تعریف
self prasise خودفروشی تعریف از خود
portraiture پیکر نگاری تعریف
Defined depth finder تعریف عمق یاب
redefine دوباره تعریف کردن
self flattering تعریف کننده از خود
self applauding تعریف کننده از خود
To blow ones own trumpet. از خود تعریف کردن
object oriented تصویری که از بردارهای تعریف
partially defined پاره تعریف شده
predefined از پیش تعریف شده
indefinably غیر قابل تعریف
ddl زبان تعریف داده
domain of definition دامنه تعریف [ریاضی]
undefined label برچسب تعریف نشده
data definition language زبان تعریف داده ها
data definition statement حکم تعریف داده ها
data description language زبان تعریف داده
undefined entry فقره تعریف نشده
dd statement دستور تعریف داده
user defined تعریف یا انتخاب کاربر
system v interface definition تعریف میانجی سیستم 5
well defined function تابع خوش تعریف
dimensioning تعریف اندازه چیزی
clear-cut درست تعریف شده
definite a The حرف تعریف چون
defined function تابع تعریف شده
predefined function تابع از پیش تعریف شده
predefined process فرایند از پیش تعریف شده
expression تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
user defined تعریف شده توسط کاربر
He Spoke very highly of you. از شما خیلی تعریف می کرد
self applause تعریف وتمجید از خود خودستایی
self congratulation تعریف از خود تجلیل نفس
expressions تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
to plaster any one with praise تعریف زیادبار کسی کردن
quantification معرفی عناصر یک جسم تعریف
messages قوانین از پیش تعریف شده که کد
accuracy تعریف دقیق تر خواهد بود
message قوانین از پیش تعریف شده که کد
ambiguities آنچه به روشنی تعریف نشده است
self aggrandizing تعریف کننده از مقام خود خودبزرگساز
parameter ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
country file را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
redefinable انچه مجددا قابل تعریف است
ambiguity آنچه به روشنی تعریف نشده است
cock and bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
He told us what the score was. جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
predefined process symbol نماد فرایند از پیش تعریف شده
predefined process symbol علامت فرایند از پیش تعریف شده
parameters ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
dd name برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
prosopopoeia تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
Now I am going to tell you something. حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Give me a full account of the events. جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
Have a jock with somebody . شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
the حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
hot zone ناحیه تعریف شده توسط استفاده کننده
user defined key کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
type تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
user defined function عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
polarity تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
vdl زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
polarities تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
typed تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
types تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
ntsc انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
codepages تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
pert تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
nomenclature سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
patterns محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
pattern محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
shortest امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
shorter امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
critical path analysis تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com