English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
definable تعریف پذیر
Other Matches
defaulting در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
repairable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
qualities تعریف
compliment تعریف
explanation تعریف
explanations تعریف
quality تعریف
comkplimentarily با تعریف
description تعریف
extolment تعریف
definiens تعریف
definitions تعریف
circumscription تعریف
compliments تعریف
portrayals تعریف
descriptions تعریف
cell definition تعریف سل
complimented تعریف
definition تعریف
portrayal تعریف
complimenting تعریف
definition of a problem تعریف یک برنامهThe
defines تعریف کردن
anarthrous بی حرف تعریف
nosography تعریف امراض
data definition تعریف داده
operational definition تعریف عملیاتی
say a good word for تعریف کردن
problem definition تعریف مسئله
complimentary تعریف امیز
article حرف تعریف
articles حرف تعریف
unreel تعریف کردن
depiction نگارش تعریف
depictions نگارش تعریف
extoller تعریف کننده
circular definition تعریف دوری
to crack up تعریف کردن
the d. article حرف تعریف
block definition تعریف بلوک
recitations تعریف موضوع
recitation تعریف موضوع
defining تعریف کردن
contextual definition تعریف ضمنی
recount تعریف کردن
recounted تعریف کردن
recounting تعریف کردن
recounts تعریف کردن
glorifies تعریف کردن
glorify تعریف کردن
glorifying تعریف کردن
traduce تعریف کردن
traduced تعریف کردن
traduces تعریف کردن
traducing تعریف کردن
define تعریف کردن
defined تعریف کردن
self aggrandizement تعریف از خود
praising تعریف کردن
complimented تعریف کردن از
extoll تعریف کننده
exponent تعریف کننده
compliment تعریف کردن از
exponents تعریف کننده
honorable شایان تعریف
emblazon تعریف کردن
he is well spoken of از او تعریف می کنند
job definition تعریف برنامه
complimenting تعریف کردن از
field definition تعریف فیلد
praise تعریف کردن
praised تعریف کردن
macro difinition درشت تعریف
macro definition تعریف ماکرو
compliments تعریف کردن از
praises تعریف کردن
macro definition درشت تعریف
undefined تعریف نشده
undefined entry فقره تعریف نشده
redefine دوباره تعریف کردن
redefined دوباره تعریف کردن
undefined label برچسب تعریف نشده
user defined تعریف یا انتخاب کاربر
redefines دوباره تعریف کردن
redefining دوباره تعریف کردن
well defined function تابع خوش تعریف
Defined depth finder تعریف عمق یاب
predefined از پیش تعریف شده
portraiture پیکر نگاری تعریف
domain of definition دامنه تعریف [ریاضی]
To blow ones own trumpet. از خود تعریف کردن
indefinable غیر قابل تعریف
indefinably غیر قابل تعریف
clear-cut درست تعریف شده
self prasise خودفروشی تعریف از خود
definite a The حرف تعریف چون
defined function تابع تعریف شده
data definition language زبان تعریف داده ها
self flattering تعریف کننده از خود
self applauding تعریف کننده از خود
object oriented تصویری که از بردارهای تعریف
dd statement دستور تعریف داده
dimensioning تعریف اندازه چیزی
ddl زبان تعریف داده
data definition statement حکم تعریف داده ها
partially defined پاره تعریف شده
data description language زبان تعریف داده
system v interface definition تعریف میانجی سیستم 5
self congratulation تعریف از خود تجلیل نفس
predefined process فرایند از پیش تعریف شده
predefined function تابع از پیش تعریف شده
self applause تعریف وتمجید از خود خودستایی
He Spoke very highly of you. از شما خیلی تعریف می کرد
expression تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
expressions تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
quantification معرفی عناصر یک جسم تعریف
to plaster any one with praise تعریف زیادبار کسی کردن
user defined تعریف شده توسط کاربر
message قوانین از پیش تعریف شده که کد
messages قوانین از پیش تعریف شده که کد
accuracy تعریف دقیق تر خواهد بود
cock and bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
predefined process symbol نماد فرایند از پیش تعریف شده
He told us what the score was. جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
self aggrandizing تعریف کننده از مقام خود خودبزرگساز
country file را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
redefinable انچه مجددا قابل تعریف است
predefined process symbol علامت فرایند از پیش تعریف شده
ambiguities آنچه به روشنی تعریف نشده است
ambiguity آنچه به روشنی تعریف نشده است
parameter ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
parameters ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
Do you know the definition (meaning) of this word? تعریف این لغت رامی دانید ؟
prosopopoeia تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
hot zone ناحیه تعریف شده توسط استفاده کننده
user defined key کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
the حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
Have a jock with somebody . شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
Give me a full account of the events. جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
Now I am going to tell you something. حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
dd name برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
polarities تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
type تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
typed تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
types تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
user defined function عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
vdl زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
polarity تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
ntsc انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
codepages تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
critical path analysis تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
nomenclature سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
elastic banding روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
patterns محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
pattern محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
short امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
shorter امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
pert تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
shortest امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
file level model نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
volt واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volts واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
point set curve منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
defaulting مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
protocols ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
defaults مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulted مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
default مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
all points addressable mode حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
pi acceptor پی پذیر
solvable حل پذیر
cleavable رخ پذیر
soluble حل پذیر
pliable خم پذیر
null cycle زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
magnetizable مغناطیس پذیر
reducible تقلیل پذیر
reflexible انعکاس پذیر
figurable شکل پذیر
miscible امیزش پذیر
open cheque چک انتقال پذیر
pacifiable تسکین پذیر
partible بخش پذیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com