Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (6 milliseconds)
English
Persian
party spirit
تعصب حزبی
Other Matches
sectarian
حزبی
partisanship
روح حزبی
proselytism
تبلیغ حزبی
plateform
اعلامیه حزبی
caucus
انجمن حزبی
nonparty
غیر حزبی
caucuses
انجمن حزبی
watchword
شعار حزبی
watchwords
شعار حزبی
barred a
طاق حزبی
partisanship
حزبی بودن
watchworld
شعار حزبی
party spirit
طرفداری حزبی
winging
دسته حزبی
wing
دسته حزبی
tickets
صورت نامزدهای حزبی
to toe the line
برنامه حزبی را پذیرفتن
to join a party
عضو حزبی شدن
factionalism
اعتقاد به سیستم حزبی
party politics
سیاست بازیهای حزبی
ticket
صورت نامزدهای حزبی
pluralists
وابسته به تعدد یاائتلاف حزبی
pluralist
وابسته به تعدد یاائتلاف حزبی
conventions
باره مسائل حزبی ناحیهای
secession
تجزیه طلبی انشعاب حزبی
convention
باره مسائل حزبی ناحیهای
white primary
اخذ اراء مقدماتی حزبی
fixed idea
تعصب
unprejudiced
بی تعصب
prepossession
تعصب
peninsularity
تعصب
narrow minddedness
تعصب
indfferent
بی تعصب
zealotry
تعصب
prejudices
تعصب
dispassionate
بی تعصب
fanaticism
تعصب
prejudice
تعصب
preconception
تعصب
bigotry
تعصب
partisanship
تعصب
open-minded
بی تعصب
preconceptions
تعصب
main motion
[at a party conference etc.]
دادخواست اصلی
[در همایش حزبی و غیره]
lunatic fringe
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
adherence to party
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
religiosity
تعصب مذهبی
fanatically
از روی تعصب
racial prejudice
تعصب نژادی
bias
طرفداری تعصب
dogmatism
تعصب مذهبی
biases
طرفداری تعصب
intolerancy
تعصب ناتوانی
zeal
گرمی تعصب
partiality
تعصب غرض
intolerance
تعصب ناتوانی
passion
تعصب شدید
Please be unbiased(fair,objective).
تعصب بخرج ندهید
in a partisan spirit
طرفدارانه ازروی تعصب
chauvinism
تعصب در وطن پرستی
porenotion
تعصب بلا تصور
jingoism
وطن پرستی با تعصب
priggism
تعصب سخت مذهبی
chauvinism
میهن پرستی از روی تعصب
To be biased (prejudiced).
درمورد چیزی تعصب داشتن
pragmatism
تعصب دراثبات عقیده خود
dogmatize
تعصب مذهبی نشان دادن
bigotry
سرسختی درعقیده عمل تعصب امیز
prejudice agaiast a person
غرض نسبت بکسی از روی تعصب
clannish
دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
write
رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
writes
رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
p in favour of a person
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
fellow traveler
کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
Zeal without knowledge is a runaway horse .
<proverb>
جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
mumpsimus
ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
fascism
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
pluralists
معتقد به تعدد تعدد حزبی
pluralist
معتقد به تعدد تعدد حزبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com