Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (9 milliseconds)
English
Persian
persecution
تعقیب
litigation
تعقیب
pursuit
تعقیب
pursuits
تعقیب
prosecution
تعقیب
prosecutions
تعقیب
following
تعقیب
chase
تعقیب
chased
تعقیب
chases
تعقیب
chasing
تعقیب
continuation
تعقیب
follow-up
تعقیب
follow-ups
تعقیب
pursuance
تعقیب
chace
تعقیب
venery
تعقیب
clampdown
تعقیب
clampdowns
تعقیب
Other Matches
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
in pursuance of
در تعقیب
in continuation of
در تعقیب
further to
در تعقیب
right to sue
حق تعقیب
pursuant to
در تعقیب
pursues
تعقیب کردن
chivvies
تعقیب کردن
pursuing
تعقیب کردن
chivvied
تعقیب کردن
traced
تعقیب کردن
trace
تعقیب کردن
pursued
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
chasing
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
ensue
تعقیب کردن
chase
تعقیب کردن
chivvy
تعقیب کردن
chivying
تعقیب کردن
ensued
تعقیب کردن
ensues
تعقیب کردن
chivvying
تعقیب کردن
pursue
تعقیب کردن
traces
تعقیب کردن
manhunt
تعقیب جنایتکاران
manhunts
تعقیب جنایتکاران
hue and cry
تعقیب قاتل
indictor
تعقیب کننده
lay by the heels
تعقیب کردن
lay fast by the heels
تعقیب کردن
legal suit
تعقیب قضایی
liable to prosecution
مورد تعقیب
nolle proseequi
منع تعقیب
nonsuit
عدم تعقیب
prosecutable
قابل تعقیب
pursuable
قابل تعقیب
pursuit course
مسیر تعقیب
suability
قابلیت تعقیب
to follow up
تعقیب کردن
traceable
قابل تعقیب
follow up
تعقیب کردن
drop track
تعقیب موقوف
indicter
تعقیب کننده
trailer
تعقیب کننده
trailers
تعقیب کننده
track
تعقیب کردن
tracked
تعقیب کردن
tracks
تعقیب کردن
prosecutor
تعقیب قانونی
prosecutors
تعقیب قانونی
automatic aiming
تعقیب خودکار
automatic tracking
تعقیب خودکار
autotrack
تعقیب خودکار
chace
تعقیب کردن
chive
تعقیب کردن
criminal prosecution
تعقیب جزایی
chaser
تعقیب کننده
practises
تعقیب کردن
tail
تعقیب کردن
indictable
قابل تعقیب
practising
تعقیب کردن
impeachable
قابل تعقیب
suits
تعقیب انطباق
prosecute
تعقیب کردن
prosecuted
تعقیب کردن
practise
تعقیب کردن
practicing
تعقیب کردن
pursuers
تعقیب کننده
chasers
تعقیب کننده
indifferent
بی طرف بی تعقیب
nonsequitur
عدم تعقیب
prosecutions
تعقیب کننده
tailed
تعقیب کردن
tails
تعقیب کردن
prosecution
تعقیب کننده
tailing
دنباله تعقیب
pursuer
تعقیب کننده
suited
تعقیب انطباق
prosecutes
تعقیب کردن
chivies
تعقیب کردن
sued
تعقیب کردن
suit
تعقیب انطباق
suing
تعقیب کردن
sues
تعقیب کردن
sue
تعقیب کردن
chivied
تعقیب کردن
prosecuting
تعقیب کردن
trail
هدف را تعقیب کنید
followed
تعقیب کردن فهمیدن
follow
تعقیب کردن فهمیدن
astro tracker
تعقیب کننده نجومی
arraignment
احضار به محکمه تعقیب
follwer
مقلد تعقیب کننده
trails
هدف را تعقیب کنید
trailing
هدف را تعقیب کنید
follows
تعقیب کردن فهمیدن
merged
اعلام مسیر تعقیب
actionable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
trailed
هدف را تعقیب کنید
drop track
تعقیب را قطع کنید
snooper scope
دوربین تعقیب و دیدبانی
prosecutions
تعقیب قانونی پیگرد
verdict for staying the proceeding
قرار منع تعقیب
culpable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
track mode
روش تعقیب هدف
track production
شروع تعقیب هدف
prosecuted
تعقیب قانونی کردن
violation will be prosecuted
متخلفین تعقیب خواهند شد
suable
قابل تعقیب قانونی
indictable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
prosecution
تعقیب قانونی پیگرد
nolle prosequi
قرار موقوفی تعقیب
not liable to prosecution
غیر قابل تعقیب
pointer chasing
تعقیب اشاره گرها
punishable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
give chase
<idiom>
تعقیب چیزی یا کسی
tracks
تعقیب مسیر کردن
actions
جریان حقوقی تعقیب
tracked
تعقیب مسیر کردن
action
جریان حقوقی تعقیب
track
تعقیب مسیر کردن
prosecutes
تعقیب قانونی کردن
indicts
تعقیب قانونی کردن
sued
تعقیب قانونی کردن
indict
تعقیب قانونی کردن
indicting
تعقیب قانونی کردن
sue
تعقیب قانونی کردن
indicted
تعقیب قانونی کردن
prosecute
تعقیب قانونی کردن
absolution
منع تعقیب کیفری
prosecuting
تعقیب قانونی کردن
actionable
قابل تعقیب قانونی
litigating
تعقیب قانونی کردن
litigates
تعقیب قانونی کردن
litigated
تعقیب قانونی کردن
actionable
قابل تعقیب در دادگاه
sues
تعقیب قانونی کردن
suing
تعقیب قانونی کردن
litigate
تعقیب قانونی کردن
culpable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
suited
خواست دادن تعقیب کردن
subchaser
تعقیب کننده زیر دریایی
punishable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
suit
خواست دادن تعقیب کردن
suits
خواست دادن تعقیب کردن
practise or tice
توط ئه دیدن تعقیب کردن
bloodhound
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
coursed
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
actionable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
bloodhounds
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
culpable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
courses
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
actionable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
course
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
snooper
هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
push along on
راه خود را باعجله تعقیب کردن
track mode
روش تعقیب زمینی هواپیما به طورخودکار
tracking index
فهرست شماره ترتیب مسیرهای تعقیب
whipper
تعقیب کننده شخص موثر و مهم
To shadow someone.
مثل سایه کسی را تعقیب کردن
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
lock on
باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
trail
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
trailed
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
cease engagement
درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
non indictable offence
جرایمی که بدون صدورادعانامه تعقیب می شوند
trailing
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
push along
راه خود را باعجله تعقیب کردن
trails
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailer
خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
trailers
خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
estreat
ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
carry light
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
sue somebody for damages
کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
still hunting
روش شکار با تعقیب اهسته بدون کمک سگ
check port/starboard
جهت تعقیب رادار به سمت دماغه کشتی یا دم هواپیما
revivor
تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com