Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
criminal prosecution
تعقیب جزایی
Other Matches
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
punitive
جزایی
penal
جزایی
criminal action
دعوی جزایی
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
retributive
متضمن مکافات جزایی
military justice
قوانین جزایی ارتش
punitive article
قوانین جزایی ارتش
the low of criminal procedure
قانون اصول محاکمات جزایی
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
the court penalized his act
دادگاه عمل او را جزایی تلقی کرد
canon low
هیچ یک ازدادگاههای CL اعم از حقوقی یا جزایی متبع نیست
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
penalizes
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalized
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalises
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalize
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalised
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizing
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
chased
تعقیب
continuation
تعقیب
following
تعقیب
in pursuance of
در تعقیب
in continuation of
در تعقیب
chace
تعقیب
pursuance
تعقیب
right to sue
حق تعقیب
pursuant to
در تعقیب
persecution
تعقیب
chase
تعقیب
chasing
تعقیب
chases
تعقیب
venery
تعقیب
follow-up
تعقیب
follow-ups
تعقیب
litigation
تعقیب
clampdowns
تعقیب
prosecution
تعقیب
further to
در تعقیب
pursuit
تعقیب
prosecutions
تعقیب
pursuits
تعقیب
clampdown
تعقیب
tracks
تعقیب کردن
automatic tracking
تعقیب خودکار
automatic aiming
تعقیب خودکار
nolle proseequi
منع تعقیب
manhunt
تعقیب جنایتکاران
pursue
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
chasing
تعقیب کردن
drop track
تعقیب موقوف
ensue
تعقیب کردن
ensued
تعقیب کردن
ensues
تعقیب کردن
prosecutors
تعقیب قانونی
prosecutor
تعقیب قانونی
pursued
تعقیب کردن
autotrack
تعقیب خودکار
indictor
تعقیب کننده
track
تعقیب کردن
indicter
تعقیب کننده
trace
تعقیب کردن
traced
تعقیب کردن
traces
تعقیب کردن
trailer
تعقیب کننده
chace
تعقیب کردن
manhunts
تعقیب جنایتکاران
hue and cry
تعقیب قاتل
lay by the heels
تعقیب کردن
lay fast by the heels
تعقیب کردن
pursues
تعقیب کردن
tracked
تعقیب کردن
follow up
تعقیب کردن
pursuing
تعقیب کردن
liable to prosecution
مورد تعقیب
legal suit
تعقیب قضایی
chive
تعقیب کردن
suit
تعقیب انطباق
indifferent
بی طرف بی تعقیب
tail
تعقیب کردن
tailed
تعقیب کردن
tails
تعقیب کردن
suability
قابلیت تعقیب
pursuer
تعقیب کننده
pursuers
تعقیب کننده
practicing
تعقیب کردن
practise
تعقیب کردن
practises
تعقیب کردن
practising
تعقیب کردن
chasers
تعقیب کننده
chaser
تعقیب کننده
to follow up
تعقیب کردن
suited
تعقیب انطباق
suits
تعقیب انطباق
impeachable
قابل تعقیب
indictable
قابل تعقیب
tailing
دنباله تعقیب
prosecution
تعقیب کننده
prosecutions
تعقیب کننده
trailers
تعقیب کننده
traceable
قابل تعقیب
pursuit course
مسیر تعقیب
prosecute
تعقیب کردن
sues
تعقیب کردن
nonsequitur
عدم تعقیب
chivied
تعقیب کردن
chivying
تعقیب کردن
chivvying
تعقیب کردن
chivvy
تعقیب کردن
chivvies
تعقیب کردن
chivvied
تعقیب کردن
suing
تعقیب کردن
chivies
تعقیب کردن
nonsuit
عدم تعقیب
prosecuted
تعقیب کردن
chase
تعقیب کردن
prosecutes
تعقیب کردن
prosecuting
تعقیب کردن
pursuable
قابل تعقیب
prosecutable
قابل تعقیب
sued
تعقیب کردن
sue
تعقیب کردن
penal
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
not liable to prosecution
غیر قابل تعقیب
astro tracker
تعقیب کننده نجومی
arraignment
احضار به محکمه تعقیب
indictable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
suable
قابل تعقیب قانونی
pointer chasing
تعقیب اشاره گرها
track production
شروع تعقیب هدف
verdict for staying the proceeding
قرار منع تعقیب
violation will be prosecuted
متخلفین تعقیب خواهند شد
actionable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
give chase
<idiom>
تعقیب چیزی یا کسی
follwer
مقلد تعقیب کننده
nolle prosequi
قرار موقوفی تعقیب
drop track
تعقیب را قطع کنید
track mode
روش تعقیب هدف
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
snooper scope
دوربین تعقیب و دیدبانی
actions
جریان حقوقی تعقیب
trail
هدف را تعقیب کنید
litigate
تعقیب قانونی کردن
litigated
تعقیب قانونی کردن
litigates
تعقیب قانونی کردن
litigating
تعقیب قانونی کردن
trailed
هدف را تعقیب کنید
absolution
منع تعقیب کیفری
merged
اعلام مسیر تعقیب
follows
تعقیب کردن فهمیدن
followed
تعقیب کردن فهمیدن
follow
تعقیب کردن فهمیدن
trails
هدف را تعقیب کنید
suing
تعقیب قانونی کردن
action
جریان حقوقی تعقیب
prosecute
تعقیب قانونی کردن
prosecuted
تعقیب قانونی کردن
prosecutes
تعقیب قانونی کردن
prosecuting
تعقیب قانونی کردن
sue
تعقیب قانونی کردن
sued
تعقیب قانونی کردن
sues
تعقیب قانونی کردن
prosecutions
تعقیب قانونی پیگرد
prosecution
تعقیب قانونی پیگرد
indicting
تعقیب قانونی کردن
track
تعقیب مسیر کردن
trailing
هدف را تعقیب کنید
tracks
تعقیب مسیر کردن
actionable
قابل تعقیب قانونی
indicts
تعقیب قانونی کردن
actionable
قابل تعقیب در دادگاه
tracked
تعقیب مسیر کردن
indict
تعقیب قانونی کردن
indicted
تعقیب قانونی کردن
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
bloodhound
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
practise or tice
توط ئه دیدن تعقیب کردن
indictable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
suited
خواست دادن تعقیب کردن
subchaser
تعقیب کننده زیر دریایی
bloodhounds
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
punishable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
suits
خواست دادن تعقیب کردن
culpable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
suit
خواست دادن تعقیب کردن
actionable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com