English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
aerosol تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
aerosols تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
Other Matches
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
emulsion تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsions تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
liquidize بصورت مایع دراوردن
liquidises بصورت مایع دراوردن
liquidizing بصورت مایع دراوردن
liquidising بصورت مایع دراوردن
liquidizes بصورت مایع دراوردن
liquidized بصورت مایع دراوردن
liquidised بصورت مایع دراوردن
nitro مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
pascal's law هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
l.l.c liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
liquid liquid chromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
hangs تعلیق
hang تعلیق
interruption تعلیق
interruptions تعلیق
suspensions تعلیق
suspension تعلیق
abeyance تعلیق
deep freezes تعلیق
deep freeze تعلیق
pendency تعلیق
suspense تعلیق
cardanic suspension تعلیق کاردان
stay of proceedings تعلیق دادرسی
suspensive تعلیق معلق
suspensive درحال تعلیق
suspension of punishment تعلیق مجازات
suspension ایست تعلیق
four point suspension تعلیق چهارنقطهای
remainder حالت تعلیق
colloidal suspension تعلیق کلوییدی
suspensions ایست تعلیق
spring suspension تعلیق فنری
hanging prevention ممانعت از تعلیق
suspense درحال تعلیق
lay off تعلیق کارگر
engine mounting تعلیق موتور
abeyance or adeyancy تعلیق تعویق
precipitable تعلیق پذیر
precipitant تعلیق شدنی
probation تعلیق مجازات
reprieval تعلیق مجازات
reduction to absurdity تعلیق به محال
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
suspension wheel چرخ تعلیق خودرو
hanging اویزان درحال تعلیق
reductio ad absurdum تعلیق بامر محال
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
hoisting دستگاه تعلیق جرثقیل
emulsified بحالت تعلیق دراوردن
to be on probation در دوره تعلیق مجازات
emulsifying بحالت تعلیق دراوردن
emulsifies بحالت تعلیق دراوردن
reprieves تعلیق اجرای مجازات
on probation به شرط تعلیق مجازات
on probation در دوره تعلیق مجازات
reprieving تعلیق اجرای مجازات
to be in suspension در حالت تعلیق بودن
reprieve تعلیق اجرای مجازات
emulsify بحالت تعلیق دراوردن
reprieved تعلیق اجرای مجازات
suspensor موجب تعلیق نگاهدارنده
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
suspending معلق کردن تعلیق دادن
suspend معلق کردن تعلیق دادن
torsion bar بار پیچشی اهرم تعلیق
privation محروم سازی تعلیق مقام
privations محروم سازی تعلیق مقام
suspends معلق کردن تعلیق دادن
stultification تعلیق بمحال احمق ساختن
hypostasis موجود فرضی حالت تعلیق
to be on probation در دوره تعلیق مجازات بودن
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
to give a suspended sentence [British E] حکم دوره تعلیق مجازات دادن
suspending تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
buggie بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
suspends تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
disperse [درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
suspension strap نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
pomegrenate design طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
probation officers ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
peacock طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
anti icing fluid مایع ضد یخ
liquid مایع
aneroid بی مایع
liquids مایع
fulidal مایع
waters مایع
liquid/gas separator مایع
watered مایع
water مایع
steepest مایع
fluidal مایع
watering مایع
steep مایع
liquid nitrogen نیتروژن مایع
vitrous humor مایع زجاجیه
cryogenic liquid مایع سرمازا
cutback bitumen قیر مایع
deicer مایع ضدیخ
furfuraldehyde مایع الدئیدی
water glass شیشه مایع
liquid foundation کرم مایع
grume مایع چسبناک
anti detonant مایع ضد بدسوزی
battery liquid مایع باتری
sealing liquid مایع اب بندی
absorption liquid مایع جذب
out back چسب مایع
silicate of soda شیشه مایع
sodium metasilicate شیشه مایع
sodium silicate شیشه مایع
lox اکسیژن مایع
soluble glass شیشه مایع
spinal fluid مایع نخاعی
liquified petroleum gas گاز مایع
liquidly بشکل مایع
liquidity index اندیس مایع
semiliquid مایع چسبنده
semiliquid مایع غلیظ
paraffin oil پارافین مایع
condensation مایع کردن
pool cathode کاتد مایع
pool rectifier لامپ مایع
pool tube لامپ مایع
pool cathode tube لامپ مایع
mercury pool tube لامپ مایع
semifluid نیم مایع
semiliquid نیمه مایع
subaqueous زیر مایع
liquid state حالت مایع
liquid ammonia امونیاک مایع
liquid air هوای مایع
liquescent مایع شونده
antidim مایع ضد تشکیل مه
liquescence مایع شدگی
liquid gas گاز مایع
liquefied gas گاز مایع
liquefaction مایع شدن
liquefaction تبدیل به مایع
developer liquid مایع فهور
liquid exygen اکسیژن مایع
liquid soap صابون مایع
liquid propellant سوخت مایع
liquid propellant خرج مایع
liquid oxygen اکسیژن مایع
liquid hydrogen هیدروژن مایع
liquid hydrates مایع هیدراتها
liquid glass شیشه مایع
liquid fuel سوخت مایع
liquefacient مایع کننده
glues چسب مایع
sop غذای مایع
sops غذای مایع
solvent <adj.> مایع محلل
glue چسب مایع
liquid crystals کریستال مایع
liquid crystal کریستال مایع
glueing چسب مایع
gluing چسب مایع
dissolving <adj.> مایع محلل
fluid مایع متحرک
fluids مایع متحرک
solvents مایع محلل
resolvent <adj.> مایع محلل
condensation مایع کردن گاز
dunked در مایع فرو کردن
fluidization تبدیل به مایع شدن
dunking در مایع فرو کردن
dunk در مایع فرو کردن
gas liquid partitions chromatography کروماتوگرافی گاز- مایع
slow curing cutback قیر مایع دیرگیر
filtrate مایع زیر صافی
gas liquid chromatography کروماتوگرافی مایع گاز
fluidize تبدیل به مایع کردن
supercooled liquid مایع ابر سرد
superheated liquid مایع ابر گرم
cn solution گازاشک اور مایع
soldering fluid مایع لحیم کاری
csf مایع مغزی- نخاعی
cerebro spinal fluid مایع مغزی- نخاعی
flammable liquid مایع اشتعال پذیر
out back مایع روان شده
rapid curing cutback قیر مایع زودگیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com