Dictiornary-Farsi | تعلیق کارگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
lay off	تعلیق کارگر


Other Matches

suspension	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
pendency	تعلیق
suspense	تعلیق
abeyance	تعلیق
suspensions	تعلیق
interruption	تعلیق
interruptions	تعلیق
suspension	تعلیق
hang	تعلیق
deep freezes	تعلیق
deep freeze	تعلیق
hangs	تعلیق
stay of proceedings	تعلیق دادرسی
suspensive	درحال تعلیق
remainder	حالت تعلیق
abeyance or adeyancy	تعلیق تعویق
suspension of punishment	تعلیق مجازات
cardanic suspension	تعلیق کاردان
hanging prevention	ممانعت از تعلیق
suspense	درحال تعلیق
colloidal suspension	تعلیق کلوییدی
spring suspension	تعلیق فنری
suspensive	تعلیق معلق
probation	تعلیق مجازات
precipitant	تعلیق شدنی
four point suspension	تعلیق چهارنقطهای
reduction to absurdity	تعلیق به محال
reprieval	تعلیق مجازات
engine mounting	تعلیق موتور
precipitable	تعلیق پذیر
suspension	ایست تعلیق
suspensions	ایست تعلیق
emulsifies	بحالت تعلیق دراوردن
to be in suspension	در حالت تعلیق بودن
suspensor	موجب تعلیق نگاهدارنده
emulsified	بحالت تعلیق دراوردن
emulsify	بحالت تعلیق دراوردن
hanging	اویزان درحال تعلیق
on probation	در دوره تعلیق مجازات
reductio ad absurdum	تعلیق بامر محال
hoisting	دستگاه تعلیق جرثقیل
suspension wheel	چرخ تعلیق خودرو
front wheel suspension	تعلیق چرخهای جلو
reprieving	تعلیق اجرای مجازات
reprieves	تعلیق اجرای مجازات
reprieved	تعلیق اجرای مجازات
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات
reprieve	تعلیق اجرای مجازات
on probation	به شرط تعلیق مجازات
emulsifying	بحالت تعلیق دراوردن
privations	محروم سازی تعلیق مقام
front axle suspension	اویزش یا تعلیق اکسل جلو
suspending	معلق کردن تعلیق دادن
probation order	دستور یا حکم تعلیق مجازات
hypostasis	موجود فرضی حالت تعلیق
suspends	معلق کردن تعلیق دادن
privation	محروم سازی تعلیق مقام
suspend	معلق کردن تعلیق دادن
stultification	تعلیق بمحال احمق ساختن
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات بودن
torsion bar	بار پیچشی اهرم تعلیق
to give a suspended sentence [British E]	حکم دوره تعلیق مجازات دادن
suspend	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspends	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspending	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
buggie	بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
disperse	[درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
emulsion	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsions	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
aerosol	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
suspension strap	نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
craftsman assistant	کارگر
laborer	کارگر
cooly	کارگر
workwoman	کارگر زن
workwoman	زن کارگر
workingman	کارگر
shopman	کارگر
telling	کارگر
workpeople	کارگر
master workman	سر کارگر
joss	سر کارگر
labored	کارگر
workmen	کارگر
workman	کارگر
laborers	کارگر
labourer	کارگر
operatives	کارگر
operative	کارگر
labourers	کارگر
labour	کارگر
employe	کارگر
active	کارگر
effective	کارگر
labors	کارگر
worker	کارگر
employee	کارگر
shoveler	کارگر بیل زن
shovelman	کارگر بیل زن
road maker	کارگر راه
seasonal worker	کارگر فصلی
skilled labour	کارگر ماهر
shovelbill	کارگر بیل زن
farm hands	کارگر مزرعه
outworker	کارگر ازاد
munitioneer	کارگر زرادخانه
mealmen	کارگر اسیاب
migrant worker	کارگر مهاجر
piler	کارگر شمعکوب
laboring class	طبقه کارگر
reacher	کارگر نخ تاب
labor party	حزب کارگر
skilled worker	کارگر ماهر
coalminer	کارگر معدن
charge hand	کارگر معمولی
steelworkers	کارگر پولادسازی
steelworker	کارگر پولادسازی
stable-boys	کارگر اصطبل
stable-boy	کارگر اصطبل
labour day	روز کارگر
slave ant	مورچه کارگر
work force	تعداد کارگر
unskilled labor	کارگر غیرماهر
unskilled worker	کارگر ساده
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
workfolk	جماعت کارگر
workfolks	جماعت کارگر
working man	کارگر افزارمند
workingman	ازطبقه کارگر
workpeople	طبقه کارگر
dairymaids	کارگر لبنیاتی
dairymaid	کارگر لبنیاتی
farm hand	کارگر مزرعه
date labourer	کارگر روزمزد
swots	کارگر زحمتکش
swot	کارگر زحمتکش
leavens	عامل کارگر
leavening	عامل کارگر
leaven	عامل کارگر
proletariat	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
journeymen	کارگر متخصص
journeymen	کارگر ماهر
swotted	کارگر زحمتکش
swotting	کارگر زحمتکش
common labour	کارگر عمومی
casual labour	کارگر اتفاقی
brain worker	کارگر مغزی
accommodator	کارگر کمکی
refiners	کارگر پالایشگاه
refiner	کارگر پالایشگاه
navvies	کارگر ساده
longshoremen	کارگر اسکله
longshoreman	کارگر اسکله
dockers	کارگر بارانداز
journeymen	کارگر مزدور
journeyman	کارگر متخصص
journeyman	کارگر ماهر
labourparty	حزب کارگر
Labour Party	حزب کارگر
craftsmen	کارگر ماهر
craftsman	کارگر ماهر
dockers	کارگر لنگرگاه
docker	کارگر لنگرگاه
docker	کارگر بارانداز
workings	کارگر طرزکار
May Day	روز کارگر
working class	طبقه کارگر
journeyman	کارگر مزدور
labour	حزب کارگر
labour	کارگر عمله
labors	حزب کارگر
labors	کارگر عمله
labored	حزب کارگر
labored	کارگر عمله
working classes	طبقه کارگر
working	کارگر طرزکار
daysman	کارگر روزمزد
labor	حزب کارگر
navvy	کارگر ساده
hodcarrier	کارگر ناوه کش
journey man	کارگر مزدور
exploitation of labor	استثمار کارگر
labor	کارگر عمله
furnace man	کارگر کوره
day labourer	کارگر روزمزد
day laborer	روز کارگر
farmhand	کارگر مزرعه
gandey dancer	کارگر راه اهن
potman	کارگر اسفالت ساز
stevedore	کارگر بار انداز
workmanlike	شایسته کارگر خوب
railroader	کارگر راه اهن